کد خبر: ۹۰۳۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۴ - ۲۶ دی ۱۳۹۶
محسن رفیق دوست:
زماني كه وزير شدم، به آقاي هاشمي گفتم كه قرار است براي يك سفر رسمي به روسيه و ليبي بروم. آقاي هاشمي گفتند اگر بتواني در اين سفر چند تا موشك بگيري، بزرگ‌ترين خدمت را به انقلاب اسلامي كردي. نزد آقاي خامنه‌اي رفتم و پيشنهاد آقاي هاشمي را هم مطرح كردم. جناب خامنه‌اي گفتند: «خيلي پيشنهاد خوبي است. تو هم بچه پررو هستي ولي مگر مي‌شود به ما موشك دهند؟ برو به اميد خدا».
قلم نیوز،احسان مازندرانی: سردار سرتيپ دوم پاسدار محسن رفيق‌دوست، راننده همان بليزر حضرت امام خميني(ره) بود كه 12بهمن 57 از فرودگاه مهرآباد به سمت بهشت زهرا رانندگي كرد. پيش از انقلاب عضو سازمان مجاهدين خلق تا سال 54 بود و در زندان به جمعيت‌هاي موتلفه اسلامي پيوست و پس از انقلاب هم سال‌ها به‌عنوان وزير سپاه مشغول فعاليت بود. او در مصاحبه‌هاي خود اعلام كرده فكر تشكيل سپاه به عنوان نيرويي براي حراست از انقلاب اسلامي در حال پيروزي را ايده محمد منتظري معرفي مي‌كند. بنا به گفته خود وي، اگر ۵ يا ۱۰ نفر در تاسيس سپاه پاسداران نقش برجسته‌اي داشته باشند، نقش وي، نقش اولاست. رقيق‌دوست كه ارتباط طولاني با آيت‌الله هاشمي رفسنجاني طي سال‌هاي پيش و پس از انقلاب گاهي به‌عنوان دوست و گاهي هم منتقد داشته، از نقش اين شخصيت سياسي در فرماندهي جنگ، مديريت انقلاب و كشور مي‌گويد. وي معتقد است: «به‌عنوان مسئول تداركات جنگ و بعد وزير سپاه به ياد نمي‌آوردم كه در برابر درخواست‌هاي بي‌شماري كه براي ايشان مي‌بردم، اغماضي داشته باشد يا همكاري نكند.»

آيت‌الله هاشمي از چه زماني وارد جنگ و تصميم‌گيري‌هاي جنگ شد؟ ضرورت حضور آقاي هاشمي در چنگ چه بود؟
اولا آقاي هاشمي به‌عنوان رئيس مجلس از ابتدا در جريان جنگ بود. شب‌هايي كه ستاد مشترك در مجلس تشكيل مي‌شد، من هم گاهي مي‌رفتم، روساي قوا حضور داشتند و همانجا مي‌خوابيدند. مقام معظم رهبري در ابتداي جنگ نماينده رسمي امام در شوراي دفاع بودند و با آن سمت به جبهه رفتند. آقاي هاشمي بيشتر مورد مراجعه امثال ما بود و با كمك ايشان از هركجا كه لازم بود، امكانات مي‌گرفتيم.

چرا آقاي هاشمي؟ چرا ديگران نه؟
آقاي هاشمي هم راحت در دسترس بود و هم امثال ما را قبل از سال 1342 مي‌شناخت و اعتماد داشت. فكر مي‌كنم بعد از عمليات رمضان آقاي هاشمي به‌عنوان جانشين فرمانده كل قوا منصوب شد. اين حركت واقعا نياز بود زيرا دسترسي به امام خيلي راحت نبود و ماهم ابا مي‌كرديم برخي مسائل را خدمت امام مطرح كنيم. در زمينه سخت‌افزار و نرم‌افزار جنگ هر كجا به مشكل مي‌خورديم، ايشان با همه گرفتاري وقت مي‌گذاشت. يادم مي‌آيد درعمليات والفجر مقدماتي كه ما عدم‌فتح داشتيم و شهيد و مجروح هم زياد داديم، به ايشان گفتم كه آقاي هاشمي برويم جايي كه مجروحان را بياورند ملاقات كنيم؟ گفت: «حاج‌محسن من طاقت ندارم ببينم سر يك مرغ را ببرند حالا تو مي‌خواهي برويم چندصد مجروح هموطن نشانم بدهي؟» بسيار رقيق‌القلب بود ولي در جنگ جايي كه لازم بود خودش را نشان دهد، خوب نشان مي‌داد. براي جنگ‌افزارسازي نامه خدمت امام نوشتم و تقاضاي 15ميليارد تومان پول كردم. امام فرمود اول بايد آقاي هاشمي اين برنامه را تأييد كند؛ آقاي هاشمي تأييد كرد و امام فرمود كه براي اين كار يك اسلوبي مي‌گذارم. در جلسه سران قوا، نخست‌وزير و احمدآقا اين نياز مطرح شود و به امضاي سران سه قوه برسد و با دستور نخست‌وزير به بانك مركزي ابلاغ شود. سريعا درخواست 5 ميليارد كردم و آقاي هاشمي هم امضا كرد و باقي مراحل طي شد.آقاي هاشمي گفت كه عنوان نكنم كه اين پول را براي سپاه مي‌گيرم كه اگر ارتش هم نياز دارد، اقدام كند. اتفاقا ارتش هم اقدام كرد كه با 2ميليارد و 300ميليون تومان موافقت شد. زماني كه وزير شدم، به آقاي هاشمي گفتم كه قرار است براي يك سفر رسمي به روسيه و ليبي بروم. آقاي هاشمي گفتند اگر بتواني در اين سفر چند تا موشك بگيري، بزرگ‌ترين خدمت را به انقلاب اسلامي كردي. نزد آقاي خامنه‌اي رفتم و پيشنهاد آقاي هاشمي را هم مطرح كردم. جناب خامنه‌اي گفتند: «خيلي پيشنهاد خوبي است. تو هم بچه پررو هستي ولي مگر مي‌شود به ما موشك دهند؟ برو به اميد خدا». خلاصه كه به آنجا رفتم وموشك هم گرفتم.
نقش آيت‌الله هاشمي در پذيرش قطعنامه 598 و خاتمه جنگ را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
آقاي هاشمي چنان نقش پررنگي داشت كه در آن مقطع كسي جز ايشان نبود به امام طوري پيشنهاد آتش‌بس دهد و امام هم بپذيرد. آقاي هاشمي طينت پاك، نفس عظيم و مجتهد خداشناس خوبي بود.

نقش آقاي هاشمي در اختلافات و ايجاد همبستگي بين ارتش و سپاه براي پيشبرد منافع ملي و جنگ چه بود؟ 
يك اختلاف اساسي علني بين سپاه و ارتش وجود داشت. مرحوم تيمسار زرين‌نژاد از امراي ارتش از چيزي ابايي نداشت و در جلسات اعلام مي‌كرد «من زبان شما را نمي‌فهمم.در آن تحصيلاتي كه من داشتم جنگ يعني هروقت ما دوتانك دربرابر يك تانك عراق داشتيم، دو تا هواپيما در برابر يك هواپيماي عراق داشتيم و... پيروز مي‌شويم.» در مورد عمليات‌هاي نظامي هم اكثر بچه‌هاي ما اگر هم چيزي از رزم ديده بودند، مانند رحيم صفوي به‌خاطر حضور در ارتش بود. آقاي هاشمي به من سفارش مي‌كردند تو نقش وصل‌كننده را داشته باش. در ادامه جنگ به‌خصوص اواخر آن، اختلاف سپاه و ارتش به مرور كمتر شد و آقاي هاشمي در اين التيام نقش تعيين‌كننده‌اي داشت.

شما اصرار به جنگ داشتيد يا صلح؟
يك خاطره‌اي از آقاي روحاني بگويم. ما به توصيه آقاي هاشمي نگاهمان به امام بود كه هر وقت دستور دادند نجنگيد، بگوييم چشم؛ تا روزي كه ما را به دفتر مقام معظم رهبري فعلي كه آن زمان رئيس‌جمهور بود، دعوت كردند. روزي بود كه مي‌خواستند قبل از اعلام پذيرش قطعنامه درباره آن بحث كنيم. در كنار آقاي روحاني نشسته بودم و احمدآقا در حال خواندن نامه امام بود تا به جمله‌ «من جام زهر را سر مي‌كشم و قطعنامه را مي‌پذيرم» رسيد، آقاي روحاني به پهلوي من زد و گفت «حاج محسن بساطت‌ات را جمع كن و برو. تو به درد زمان جنگ مي‌خوردي نه صلح».
تنبيه و تشويق آقاي هاشمي و در كل نوع مصافحه ايشان با فرماندهان جنگ چگونه بود؟
به‌عنوان مسئول تداركات جنگ و بعد وزير سپاه به ياد نمي‌آوردم كه در برابر درخواست‌هاي بي‌شماري كه براي ايشان مي‌بردم، اغماضي داشته باشد يا همكاري نكند. من شايد انسان مناسبي نباشم كه درباره‌ آقاي هاشمي اظهارنظر كنم چون او را بيش از حد معمول دوست داشتم. حتي روزي كه مجلس به من رأي نداد، علتش را ارتباط نزديكم با آقاي هاشمي مي‌دانستند. مي‌گفتند در دوره قبل كه مجلس مي‌خواست به كابينه رأي دهد، بهزاد نبوي رأي نياورد اما آقاي هاشمي با چند نفر صحبت كرد و با يك رأي اضافه بهزاد نبوي را تثبيت كرد ولي وقتي مي‌خواستند براي تو رأي‌گيري كنند، بلند شد و رفت ولي ذره‌اي از محبتم به آقاي هاشمي كم نشد چون از روزي كه با ايشان آشنا شدم، جز محبت و صداقت و عشق به امام و عشق به آينده مملك چيزي نديدم. اگر براي مبارزه درزمان شاه پول كم مي‌آورديم، ايشان بيشتر از ما به فكر بود. در كارهاي عام‌المنفعه حضور جدي داشت مثلا ما با هم در شهرك سالاريه قم شريك بوديم. ما همگي املاك را فروختيم و به هرحال تاجر بوديم اما ايشان تا همين چند سال پيش هم مي‌ديدم كه خانه مي‌سازد و به طلبه‌ها مي‌بخشد. انساني كريم و نسبت به مال دنيا كاملا بي‌نياز و به‌شدت عاطفي بود. آقاي هاشمي هم مانند مقتداي خود حضرت امام، در تاريخ ما ناشناخته آمد و ناشناخته رفت. اين اواخر پيش آقاي هاشمي مي‌رفتم و اين را هم بگويم كه خطابم به ايشان حاج اكبر بود. گفتم «حاج اكبر اين درسته كه امام فرمودند تا زماني كه شما و آقا دست‌تان در دست هم باشد، اين انقلاب آسيبي نمي‌بيند؟ هم شما تأييد كرديد هم آقا».ايشان در تمام جلساتي كه در رابطه با رهبري پيش مي‌آمد، با استدلال ومحكم مي‌گفتند براي رهبري آقاي خامنه‌اي بديل ندارد. يك روز همين بحث‌ها را با ايشان مي‌كرديم كه گفت «يك روز پيش آقا رفتم و گفتم اجازه بدهيد از رياست مجمع خبرگان كناره‌گيري كنم. من ديگر پير شده‌ام و بروم قم زندگي كنم. آقا هم فرموده بود كه آن وقت تكليف من با كيست؟» روز ديگر تعريف كرد «با آقا نشسته بوديم و ليست كساني كه ظرفيت رهبري دارند را نوشتيم و شروع كرديم به آنها نمره داديم. همه رد شدند به جز آقاي جوادي آملي. ناگهان هردو باهم گفتيم ايشان هم كه زمان امام در قوه قضاييه بود و بعد رفت. گفتم آقا غيراز خودت كسي نيست. من هم به شما مي‌گويم امروز هم براي رهبري كسي را به جز ايشان نداريم.» در يك جلسه‌اي كسي به آقاي هاشمي گفته بود اگر شما رهبر مي‌شديد بهتر نبود؟ ايشان پوزخند عجيبي زد و گفت: «در تشخيص امام شك داري؟ امام درست انتخاب كرد.» كسي كه خيلي محكم رهبري آقا را در افكار عمومي و نخبگان جا انداخت، خود آقاي هاشمي بود ولي مي‌گفت «در بعضي موارد با آقا اختلاف نظر دارم و وقتي اين مسائل به مرحله اجرا مي‌رسد، من ديگر تسليم هستم.»
روزي كه آيت‌الله هاشمي به رحمت خدا رفتند، آن روز را چگونه تشبيه مي‌كنيد؟
شايد چند دقيقه پس از فوت ايشان بود كه به من خبر دادند، بلافاصله به بيمارستان رفتم اما باور نمي‌كردم. ايشان بازهم خيلي خوب مي‌توانست در جامعه و انقلاب نقش ايفا كند. الان اگر ايشان بودند، وضع ما بهتر بود. من آدمي هستم كه خيلي كم گريه مي‌كنم جز براي عزاداري امام حسين(ع). اما براي آقاي هاشمي خيلي گريه كردم؛ رفيقي بود كه برايش قداست خاصي قائل بودم.

ارتباط شما در اواخر عمر ايشان چگونه بود؟
اين اواخر دعوا هم مي‌كرديم ولي حتما مي‌رفتم. خيلي‌ها هم در حق ايشان جفا كردند. من در مصاحبه‌اي بعد از مرگ ايشان گفتم خيلي‌ها بايد استغفار كنند.

وجه تمايز آقاي هاشمي اعتدال‌گرايي ايشان بود. آن عقلانيتي كه در جبهه او را از تمام فرماندهان متمايز مي‌كرد، چه بود؟
آقاي هاشمي مشخصات كامل يك مدير كامل را داشت و برخورد‌هاي مديريتي شديدي هم داشتند. مديري مقتدر، عاقل و باتدبير بود. امام هم او را خوب شناخته بود.

توضیح: بخشهایی از این متن به تازگی در نشریه ققنوس (ویژه نامه نخستین کنگره بزرگداشت آیت الله هاشمی) منتشر شده است که اکنون برای نخستین بار به صورت کامل در سایت قلم نیوز منتشر می شود.

منبع: قلم نیوز
خبرهای مرتبط
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: