«طبق معمول همیشه پسر چهارسالهام را آماده کردم که با هم برویم مهد کودک. وقتی به کلاس رسیدیم به جای معلمش با یک جادوگر ترسناک مواجه شدیم. پسرم از شدت ترس چسبید به من و شروع کردن به گریه کردن و اصلاً باور نکرد این همان مربی مهربان است که به مناسبت «هالووین» خودش را شکل جادوگرها درست کرده است. پسرم حاضر نشد آن روز به مهدکودک برود و با من آمد اداره...».