تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
قلمنیوز:شاید برای چالش مرگبار «مومو» بهترین تعبیر این باشد که اصلا «مومو» را خانوادهها میسازند، در واقع والدین و اساسا کسانی که نقش مستقیمی در تربیت کودک دارند همگی در باور پذیری ترس در کودکان مقصرند. بازیهای خطرناکی مثل نهنگ آبی، چالش مریم و حالا هم مومو سالهاست که فضای مجازی را ملتهب کرده، اما شاید بهتر باشد قبل از ایراد گرفتن از دنیای آزاد اینترنت به سراغ خودمان و رفتارها و حتی انتخاب هایمان برویم.
به گزارش شهروند، کانون خانواده اولین و آخرین جایی است که هم به کودک ترس را میآموزد و هم به او حس امنیت میدهد. بعد از مرگ مانی، پسر یازده سال خوزستانی که بعد از وارد شدن به چالش خطرناک مومو دچار ایست قلبی شد حالا بسیاری از خانوادهها نگران فرزندانشان هستند. با آنلاین شدن کلاسها و سیستم آموزشی دعدغه خانوادهها بیشتر شده و حالا کودکانشان برای درس خواندن هم که شده باید موبایل و تبلت داشته باشند و این یعنی دسترسی آزاد به دنیای آزاد اینترنت.
هر چند که بعد از مرگ مانی ابعاد و زوایای پنهان مومو در ایران مشخص شد و پلیس فتا اعلام کرد که این کودک مورد سواستفاده عدهای هکر قرار گرفته، اما این اصل ماجرا را از بین نبرد. واقعیت این است که چالش مومو هر چند که خودش هم یک اکانت واتس آپ است و در همه جای دنیا یک عده هکر پشت آن نشسته اند، اما این واقعیت از ترس کودکان در برابر این چالش کم نمیکند.
«مومو» چهره ای ترسناک دارد، با چشمانی از حدقه بیرون زده و موهایی ژولیده و صدایی ترسناک که دستورات خطرناک صادر میکند و شاید بسیاری از کودکان از روی کنجکاوی و حتی عدم آگاهی با او وارد بازی شوند و تنها یک پیغام کافیست تا توپ در زمین مومو بیفتد و مزاحمت هایش را شروع کند. همین هم کافیست تا کودک با یک ذهن پر از تخیل و درک کودکانه دچار چالش شود و در نهایت به خودش یا دیگران آسیب برساند.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ خانوادهها چقدر در این موضوع نقش دارند و چطور میتوان ترس کودکان را در برابر مومو و چالشهای خطرناکی که هر روز به زمینِ بی رحم فضای مجازی اضافه میشوند کنترل کرد؟ دکتر سیما فردوسی روانشناس و مشاور کودک درباره ترس در کودکان حرفهای دست اولی دارد که در این گفتگو میخوانیم.
بعد از مرگ عجیب پسر بچه ۱۱ ساله در خوزستان، ماجرای چالشی به نام «مومو» کودکان و خانوادهها را به شدت نگران کرده. چالشی که ظاهرا ترسناک است و معلوم نیست چه کسانی و با چه اهدافی پشتش هستند، اما نکته مهم این ماجرا این است که حالا خیلی از کودکان که قبلا وارد این چالش شده بودند ترسیده اند و عدهای هم ممکن است به خاطر کنجکاویهای کودکانه وارد این بازی خطرناک شوند. اساسا این ترس طبیعی و منطقی است؟
وقتی ترس با عاملی که آن را ایجاد کرده مطابقت داشته باشد، یعنی میزان ترس با محرکی که آن را به وجود آورده تطابق داشته باشد این ترس، طبیعی محسوب میشود. مثلا ترس از یک موجود کریه المنظر و عجیب طبیعی است و با میزان ترسی که ایجاد کرده مطابقت دارد، ولی آدمها و کودکان با یکدیگر فرق میکنند.
شاید خیلی از بچهها با مومو ارتباط برقرار کنند و از تهدیدهایش هم نترسند، ولی چون ترس و نگرانی از این موجود خیالی در اغلب کودکان دیده شده بنابراین نمیتوان گفت این ترس غیرطبیعی است. هرچند که باید توجه کنیم که اساسا هم ماهیت این چالش غیر طبیعی است و هم ترس میزان و شدتش بیش از حد به نظر میرسد.
اصولا در چنین شرایطی چه کودکانی بیشتر دچار ترس میشوند؟ منظورم این است که مثلا کودکی که از سنین کم مهارتهای زندگی را آموخته و مثلا مجبور بوده برای خرج خانه شان سرکار برود میزان ترسش به اندازه کودکی است که در ناز و نعمت بزرگ شده؟
شخصیت بچه ها، آستانه آسیب پذیری و تفاوتهای فردی در میزان ترس دخیل هستند. بعضی از کودکان مستعد ترس هستند و شاید از تاریکی، تنهایی و خیلی از چیزهای دیگر بترسد. ببینید ما از همان ابتدای زندگی یک سری ترسها را داریم و اصلا اسم شان هم «ترسهای طبیعی» است. مثلا نوزادها از صدای بلند میترسند و واکنش نشان میدهند یا در چند ماهگی از تاریکی میترسند.
با افزایش سن نوع ترسها متفاوت میشود. یعنی وقتی بزرگتر میشود ممکن است دیگر از صدای بلند نترسد، ولی شاید از تنهایی در خانه ماندن بترسد. باز بزرگتر میشود و عقلش بیشتر میشود و خب خیلی از مسائل مثل دعواهای پدر و مادر یا بیماری و حتی مرگ میترسد. در نهایت شرایط زندگی کودکان در میزان ترس شان دخیل است بنابراین کودکانی بیشتر دچار ترسهای غیرطبیعی میشوند که در کانون خانواده شان منشا ترس بیشتر وجود دارد یعنی والدین شان خیلی زیاد با هم دعوا میکنند، والدینی که در شرف جدایی هستند و خانه را ترک میکنند، یا اصلا خود ترس در والدین شان است و آنها مدام ترس شان را در حضور بچهها ابراز میکنند. پس عامل ترس خیلی چیزها میتواند باشد از اختلاف والدین گرفته تا مشکلات اقتصادی و اجتماعی.
خانم دکتر یک موضوعی که در تربیت کودکان مطرح میشود این است که به همان اندازه که کنترل نکردن کودکان اشتباه است زیادی گیر دادن و کنترل کردن بچهها هم منطقی نیست. الان که به خاطر سیستم آموزشی و برگزاری کلاس هاس آنلاین کودکان از ۷ سالگی گوشی و تبلت در اختیار دارند، والدین باید چه چیزهایی را به کودک شان آموزش دهند تا از خطرهای فضای مجازی در امان باشند؟
وقتی بچهها کم سن و سال هستند باید موقع استفاده از اینترنت یک بزرگتر کنارشان باشد؛ نمیشود کودک را با یک دنیای بزرگ مجازی (گوشی هوشمند) تک و تنها در خانه بگذاری و مطمئن هم باشیم که خودش مراقب است. به هر حال بچهها کنجکاو هستند، وسوسه میشوند و با دوستانشان حرف میزنند و به هر حال موضوعات جدید مثل همین چالش مومو را میبینند و چه بسا خودشان هم بخواهند امتحان کنند.
از طرف دیگر والدین باید به بچههای یاد بدهند که راجع به احساساتشان حرف بزنند، بیان کردن احساس خیلی به ترس و خشم بچهها کمک میکند. چون همه بچهها احساسات درونی خودشان را به پدر و مادر درمیان نمیگذارند بنابراین اولین کاری که والدین باید انجام دهند این است که به بچه هایشان آموزش دهند که احساستشان را مخفی نگه ندارند. وقتی بچهها در مورد ترس و اضطراب و خشم و هر احساس دیگری حرف بزنند در واقع هیجانهای درونی شان کم میشود و بار آن تنشی که در وجودشان است کم میشود.
نکته دیگر این است که والدین باید به کودکانشان آموزش دهند که هرچند الان به خاطر سیستم آموزشی و کلاسهای آنلاین، گوشیهای هوشمند و اینترنت در اختیار دارند، اما این دلیل نمیشود که به هر جایی سرک بکشند و در سایتهای دیگر بروند و با هر کسی ارتباط برقرار کنند.
خانم دکتر، والدینی که شاغل هستند و ساعات زیادی در خانه حضور ندارند چطور میتوانند این موضوع را مدیریت کنند؟
به هر حال باید هم به بچهها آموزش دهیم و هم اینکه در حد امکان یک بزرگتری را کنارشان بگذاریم. مثلا خواهر یا بردار بزرگترش که بتواند هر از گاهی با او صحبت کند و در واقع به این کار بگمارند که در کنار کودک باشد.
بعضی از کودکان فقط با پدر و مادرهایشان زندگی نمیکنند، یعنی ممکن است فرزند طلاق باشند یا به دلیل شرایطی خاص با پدربزرگ یا مادربزرگ و اقوام دیگرشان زندگی کنند.
بله اما فرقی نمیکند، در این شرایط هم آن افرادی که دارند با این کودکان زندگی میکنند باید کسانی باشند که به بچهها حس امنیت روانی بدهند.
خانم دکتر یک بحثی که در مورد ترسهای ریشهای کودکان مطرح است، دیدن فیلمهای سینمایی یا حتی بعضی از انیمشنهای خشن و ترسناک است. اساسا فیلمهای ترسناک چقدر میتواند در وجود بچهها ترس را بیشتر کند؟ این افیلمها ترس را در وجود بچهها میکارد یا نه هر چه بیشتر ببیند شاید بیشتر با دنیای تخیل و موجودات غیر واقعی ارتباط برقرار کنند و کمتر بترسند.
ببینید بچهها هر چه بیشتر صحنههای خشن را ببینند متاسفانه همانها را یاد میگیرند. بسیاری از تئوریهای روانشناسی بر این باور است که وقتی کودک یک چیزی را مشاهده میکند همان را یاد میگیرد؛ بنابراین فیلمهایی که صحنههای خشن دارد یا قهرمان داستانهایی که خشن رفتار میکنند، بچهها هم همان خشونت و رفتار کاراکتر فیلم یا انیمیشن را یاد میگیرند.
موضوع داستانهای ترسناک هم همینطور است؛ مثلا وقتی در یک فیلم ترسناک قهرمان فیلم با مسائل ترسناک و موجودات کریه المنظر و وحشتناک روبه رو میشود کودک هم به اندازه قهرمان فیلم دچار ترس و وحشت میشود. سر انجام این ترس و خشونت در فیلمها هم در ذهن کودک تاثیر میگذارد و به خاطر همین است که خیلی از فیلمها رده سنی را مشخص میکند و هشدار میدهد که تماشایش برای کودکان مناسب نیست. اما واقعیت این است که به همان اندازه که فیلمها تاثیر میگذارند خود رفتار والدین هم به همان اندازه ترس را ایجاد میکند.
طبیعتا بسیاری از پدر و مادرها به صورت غیرعمد، ترس را به کودکشان القا میکنند. به نظر شما اشتباه کارشان چیست؟ یا اساسا کدام رفتارهایشان است که ناخواسته باعث ترس کودکشان میشود؟
دعواهای والدین. بچهها واقعا خیلی زیاد از دعوای پدر و مادرشان میترسند و وقتی این دعواها مدام تکرار شود، بچه نه تنها عادت نمیکند بلکه وقتی بی رحمی و خشونت را در خانواده اش ببیند خودش هم دچار تنش خواهد شد. تا جایی که حتی ممکن است در بزرگسالی دست به کارهای خطرناک هم بزند.
ببینید خیلی وقتها ما آدمهای بزرگسالی را در جامعه میبینیم که میگوییم چقدر فلانی خشن و بی رحم است. بعد این سئوال پیش میآید که چرااینها عاطفه ندارند؟ یا دلسوز نیستند؟ جوابش این است که در دوران کودکی فوق العاده صحنههای بی رحمانه دیده اند و چه بسا در حق خودشان هم بی رحمی شده است؛ بنابراین توصیه اصلی من به خانوادهها است چه درمورد رفتار خودشان در مقابل کودک و هم کنترل کردن منطقی فرزندشان در ارتباط با دنیای مجازی.
در مورد ترسهای طبیعی و غیر طبیعی صحبت کردیم. اما اگر بخواهید یک ترس مشخص و یکسانی که در همه کودکان ایرانی وجود دارد بگویید. چه ترسی است؟
بچهها از، مرگ یا از دست دادن والدین شان به شدت میترسند. از اینکه برای پدر و مادرشان اتفاقی بیفتد میترسند و همینطور از دعواهایی که احتمال میدهند به جدایی ختم شود به شدت میترسند. از طرف دیگر کودکان از بیماریهای والدین به شدت میترسند. اینها چیزهایی است که خیلی زیاد و با رخداد بالا در کودکان دیده میشود.
اما متاسفانه خیلی از والدین این مسائل را رعایت نمیکنند، دعواهایشان را جلوی بچهها میکنند و حتی در مورد بیماریهای احتمالی و دردهایشان در حضور فرزندشان حرف میزنند؛ بنابراین همانطور که در ابتدا گفتم، چون بسیاری از بچهها یاد نگرفته اند که ترسشان را ابراز کنند ممکن است برند یک گوشهای کز کنند، یا خودشان را به خواب بزنند یا قایم شوند و فرار کنند.
یک مساله فرهنگی هم که در کشور ما وجود دارد این است که اغلب والدین هر جایی که میروند کودک را هم همراه خودشان میبرند، مثلا من خودم دیدم که بچهها در مراسم کفن و دفن و تشییع جنازه حضور دارند. اینها جاهایی نیست که ما بتوانیم بچهها را ببریم! همینها باعث ترس کودک میشود و والدین متاسفانه معتقدند که ما بچهها را میبریم که عادت کنند. اما واقعیت این است که بچهها عادت نمیکنند. مخصوصا بچههای کم سن و سال اصلا مفهوم درستی از مرگ ندارد و بیشتر میترسد که این اتفاق برای خودش و پدر و مادرش هم بیفتد.
با کودکی که خیلی میترسد چه باید کرد؟
طبیعتا در این مواقع والدین باید مداخله درمانی داشته باشند. یعنی باید از کودک حمایت کرد نباید به اوئ سرکوفت بزنیم که تو چرا میترسی؟! یا نباید بترسی؟! بلکه باید او را درکش کنیم و با او همراهی کرد و محیط خانه را آرام کنیم. در نهایت اینکه والدین در دسترس فرزندانشان باشند خیلی مهم است.
ببینید بچهها وقتی میترسند به اولین کسانی که پناه میبرند پدر و مادرشان است پس والدین باید در دسترس باشند. از طرف دیگر برآورده کردن نیازهای معقول کودک است، بچهها باید اطمینان خاطر داشته باشند که وقتی با پدر و مادرشان درد و دل میکنند و احساساتشان را بروز میدهند مورد حمایت قرار میگیرند، اما اگر نسبت به آنها بی توجهی کنیم قطعا ترس در آنها آنقدر سرکوب میشود که ممکن است منجر به رخدادهای تلخ شود. باید به کودک یاد بدهیم که اگر ترسیدی به ما بگو و احساست را بیان کن. ماجرایی مثل مومو یک هشدار و تلنگر به والدین است. والدین باید خیلی آموزش ببیند که چه کاری انجام بدهند و چه کاری انجام ندهند!
خانم دکتر فردوسی، اگر یک کودک به مطب شما مراجعه کند و بگوید از «مومو» ترسیده به او چطور مشاوره میدهید و چه میگویید؟
اول از او میپرسم چه چیزی شنیده، دیده و چه نوع ارتباطی برقرار کرده است؟ او ابتدا باید احساساتش را نسبت به این ماجرا بیان کند. تمام ترسها و خشم هایش را بیرون بریزد و بعد با او وارد صحبت درباره مومو شویم. باید با دلیل و استدلالهای درست به او بفهمانیم که اینها یک بازیهای کاذب و دروغین است. در نهایت باید تلاش کنیم تا ذهن بچه را از این ترس منحرف کنیم و در اینجا خانوادهها هم باید نسبت به درمان کودکشان مداخله کنند.
باید تا مدتی چیزهای سرگرم کننده برای کودک فراهم کنند و وقت بیشتری را با کودک بگذارنند. در نهایت باید به کودک آموزش دهیم که بر روی مسائلی که ذهنش را آزار میدهد خیلی تمرکز نکند. بچهها باید یاد بگیرند که روی چیزهایی که از کنترلشان خارج است تمرکز نکنند. بچه نباید مدام بنشیند به مومو فکر کند و ما باید شرایط را جوری برای بچهها فراهم کنیم که افکار بد را در ذهنشان مرور و تکرار نکنند.