شاید اگر به چند دهه قبل بازگردیم بافت اجتماعی ایران تفاوتهای بسیاری با
امروز داشت.
روزگاری فیلمهایی چون هامون و یا سگ کشی جزو فیلمهای پرفروش
سال میشدند و خیابان انقلاب تهران مملو از مشتاقانی بود که به دنبال
کتابهای جدید فروشگاهها را رج میزدند.
هرچند به قطعیت نمیتوان گفت
مردم در دهه 70 و 80 از درک عمیق تری نسبت به مسائل برخوردار بودند چرا که
معیار دقیقی برای سنجش آن وجود ندارد. با این همه اما این روزها در خبرها
آمده است که وزارت ارشاد پروانه ساخت فیلم به یک فعال فضای مجازی داده است.
شخصی که در مصاحبهاش در مبتذلترین شکل ممکن میگوید هنرمندان حرف مفت
زیاد میزنند و به زودی جایزهها را درو خواهم کرد.
بیتردید با دیدگاه
مداراگرایانه، ساخت فیلم توسط این افراد نه تنها مانعی ندارد که اگر بدون
رانت و با سرمایه بخش خصوصی انجام شود، به اقتصاد سینما هم کمک خواهد کرد.
اما مشکل از آنجاست که طی این سال ها بسیاری از بزرگان سینما و یا حتی
جوانان مستعد در عرصه سینما به دلایل نامعلوم نتوانستند فیلم بسازند.
بنابراین بلامانع بودن فیلم ساختن، در شرایطی قابل توجیه است که این فضا
برای همه یکسان باشد.
اما
غرض اصلی از این نوشتار پرداختن به فیلم ساختن یا نساختن یک فرد نیست.
بلکه روندی است که انگار طی سالهای گذشته مردم را به سمت نوعی سطحی نگری
سوق داده است.
این روند نه تنها در عرصه سینما که در موسیقی و حتی سایر
حوزه ها از جمله سیاست، اقتصاد و جامعه نیز رخ نمایی کرده است. به بیان
دیگر جامعه ایران دچار یک معظل بزرگ، آن هم اطلاعات زدگی بیش از حد به وسعت
یک اقیانوس و به عمق یک بند انگشت شده است. شاید فضای مجازی به عنوان یکی
از متهمان اصلی این مشکل (که البته مقصر بودن آن محل تردید و بحث است)
توانسته به عنوان آیینهای تقریبا تمامنما، از این نوع سطحی نگری در جامعه
باشد.
بررسی
دلایل این روند البته در جای خود و به طور تخصصی قابل بررسی است. اما اگر
بخواهیم نشانه های آن را جستوجو کنیم در عرصه های مختلف از جمله سیاست،
اقتصاد و فرهنگ بیشمارند. از این روست که شاید برخی از اهالی سیاست هم
دقیقا بر همین نقطه ضعف سوار بر جریان افکار عمومی میشود و البته
تصمیمهایی میگیرد که در بلند مدت اثرات سوء خواهد داشت.
اظهار
نظرهای برخی سیاسیون، تصمیمهای یک شبه اقتصادی و باز کردن فضا برای حضور
لمپنها در عرصه فرهنگ و هنر، نمونه بارز این نوع از سطحینگری است که از
بالا به پایین تزریق میشود. غافل از اینکه کور کردن روزنههای تفکر در
جامعه خواسته یا ناخواسته که از اتفاق از مجرای فرهنگ صورت میگیرد؛ دیر یا
زود گریبان همان سیاستگذاران ذینفع را خواهد گرفت. درواقع جامعه
سطحنگر نمیتواند به صورت بلندمدت روندها را نظاره و تحلیل کند. این
جامعه به شدت کوتاه مدتی می شود همان گونه که همایون کاتوزیان در نظریه ای
آن را بسط داده است. در این جامعه تحولات سریع رخ میدهد اما هیچ گاه به
عمق نمیرود.
تردیدی نیست که ریشه این اعوجاج جمعی، در سیاستگذاری غلط
فرهنگی است. سیاستگذاری به معنای محدود کردن فضا برای بروز اندیشه های
متنوع نیست. از اتفاق یکی از پیامدهای محدودیت در عرصه فرهنگ و البته سیاست
همین سطحینگری است.
درنهایت
اما باید گفت ارائه راهکار نسبت به تغییر مسیر از این معضل باید از مجرای
کارشناسان و صاحب نظران علوم انسانی عبور کند و شاید یکی از دلایل بروز
چنین مشکلاتی به حاشیه راندن عالمان علوم انسانی باشد که البته بسیاری از
آنها خود قربانی سطحی نگری در سپهر سیاست شده اند. قربانیانی که شاید چاره
کار دست آنها باشد هرچند که زیر سایه سنگین سطحی نگری جمعی صدایشان شنیده
نشود.
منبع: ابتکار