قلمنیوز:اگرچه فقر
اقتصادی یکی از دلایل اصلی خودکشی به حساب میآید اما همیشه نمیتواند تنها
سبب پایان دادن به یک زندگی باشد. خودکشی آسیبی است که از شرایطی بر
میخیزد که در آن تضاد موقعیت و خواسته وجود دارد.
معمولا شرایط بد اقتصادی
و عدم برخوردای از کالاهای اقتصادی عامل خودکشی نیست. برعکس در بسیاری از
مناطق، شکل سنتی و پذیرفته شده از محرومیت وجود دارد که انسان به آن عادت
کرده و گاهی مانع از آسیبهای اجتماعی، از جمله خودکشی میشود. اما وقتی
شرایط تغییر میکند و افراد تصویر دیگری از زندگی را میبینند که خود
نمیتوانند از آن برخوردار باشند دچار تعارض میشوند. شیوع بیماری کرونا در
ایران و انداختن سایه مرگ بر سر همه افراد، سبب شد تا با تعطیلی کسب و
کارها از ترس پایان یافتن زندگی این بار به دست یک ویروس کشنده، اقتصاد
نابسامان ایران بیش از گذشته فلج شود. اما دیری نپایید که طبقه کارگر
روزمرد که تعطیلی هر روزه کار او به مثابه پایان زندگیش به دست فقر و
گرسنگی است، راهی میدان جنگ و نبرد با کرونا شود. میدانی که نبرد در آن
برای کسب پول و حفظ سلامتی برابر نیست و شاید از همین رو باشد که عدهای از
سربازان این جنگ پایان دادن به زندگی با دست خویش را برای آخر کار انتخاب
کردهاند.
در
چند روز گذشته خودکشی یک کارگر نفتی در میدان نفتی خبرساز شده است. خودکشی
که به طور نمادین در همان میدان نفتی و در جلوی چشمان کارفرمایان و سایر
کارگران رقم خورده است. عملی که شاید حرفهای پنهانی برای ما دارد. اما این
حرفهای پنهان چیست؟
عادل
فتحاللهی نوشهر، جامعهشناس و مدرس دانشگاه میگوید: «ما در
مورد خودکشی اساساً دو نوع نگاه داریم. یک نوع نگاه روانشناسانه و نگاه
دیگری نگاه جامعه شناسانه. نگاه روانشناسانه در واقع تلاش میکند که فرد
واحد تحلیلش باشد و خودکشی را براساس تفاوتهای فردی، شیوه تفکر خاص فرد،
اختلالات ذهنی و مواردی از این دست میداند. اما نگاه جامعه شناسانه فرد را
در کلیتی تحت عنوان بستر اجتماعی قرار میدهد و تلاش میکند تا نگاهی آن
براساس فاکتورهایی باشد که روی افراد و گروهای اجتماعی در جامعه تاثیر
میگذارند. فاکتورهایی که میتواند سبب شود تا یک فرد دست به خودکشی بزند.
ازاینرو هر کدام از این رویکردها متعاقباً پیامدهای خاص خود را به دنبال
خواهد داشت.»
این
مدرس دانشگاه با اشاره به نظریات یکی از جامعهشناسان کلاسیک درباره
خودکشی میگوید: «یکی از نظریهپردازان کلاسیک جامعهشناسی به نام امیل
دورکیم در یکی از کتابهای مهم خود به نام خودکشی تلاش میکند تا توضیح دهد
که امر خودکشی یک پدیده کاملا اجتماعی است. او هر گونه مرگی را که نتیجه
مستقیم و غیر مستقیم عمل فرد باشد و با آگاهی کامل صورت گرفته باشد، خودکشی
تعریف میکند.» فتحاللهی ادامه میدهد: «دورکیم بعد از تعریف خودکشی 4
نوع خودکشی را از هم تفکیک میکند که شامل خودکشی خودخواهانه، دگرخواهانه،
آنومیک و قضا و قدری میشود.» او به بیان تعریفی از خودکشی آنامیک
میپردازد و میگوید: «خودکشی آنامویک بیشترین نسبت را با شرایط اجتماعی
جوامع درحال دگرگونی دارد. در شرایط آنومیک، همان طور که از اسمش پیدا است،
جامعه در وضعیت گذار است و هرج و مرجی در جامعه حکم فرما است که اساسا فرد
نمیداند که از شاکلهها و شاخصهای فرهنگی و اقتصادی پیشین تبعیت کند یا
مواردی که روز به روز تغییر میکند و به صورت جدید وارد زیست اجتماعی
میشود.»
این
مدرس دانشگاه اما در تحلیل خودکشیهای رخداده در ماههای اخیر میگوید:
«قبل از اینکه وارد بحث خودکشیهای رخ داده و مورد اخیر در جامعه ایران
شویم، باید به این نکته توجه کنیم که ما در ایران با جامعه آنومیکی مواجه
هستیم. جامعهای که سرشار از بیهنجاری است. جامعه آنومیک را به زبان ساده
میتوان اینگونه تعریف کرد: «جامعهای که در آن از قواعد اجتماعی پیروی
نمیشود یا حتی مورد تمسخر قرار میگیرد، جامعهای که الگوها و ارزشهای
ثابتی ندارد و در وضعیت عدم ثبات و عدم اطمینان لحظهای به زیست خود ادامه
میدهد.» او میافزاید: «تلقی دیگری از شرایط آنومیک وجود دارد و آن این
است که یک جامعه آنومیک اهدافی را برای افراد یا گروههای اجتماعی در جامعه
ترسیم میکند اما راهها و روشهای رسیدن به اهداف را ترسیم نمیکند یا در
دسترس عمومی قرار نمیدهد. نتیجه این اتفاق تهییج یا گرایش مردم به سمت
روشهای انحرافی است که یکی از انحرافات اجتماعی خودکشی است.
یعنی راهی
برای فرد وجود ندارد که آرمانهایی که در جامعه ترسیم شده را به صورت مطلوب
و با روش منطقی به سمت آن حرکت کند.» فتحاللهی میافزاید: «حالا شرایطی
به وجود میآید که به صورت نامطلوب و ناصحیح به آن دسترسی پیدا کند. یکی از
گویاترین مثالها در مورد عدم تبعیت از قواعد کلی، وضعیت ترافیکی است.
موتورسیکلتسوار یا حتی راننده یک خودرو میدانند که باید از خطوط تعیین
شده حرکت کنند اما وقتی فرد در دل این ساختار و در نسبت با این قواعد قرار
میگیرد به عنوان فردی که تمایل به عمل عقلانی یعنی «پیمودن کوتاهترین
مسیر برای رسیدن به هدف» از هنجارها و قواعد کلی پیروی نمیکند و انحراف را
انتخاب میکند. این وضعیت آنومیک بستر اجتماعی را برای بروز آسیبهای
اجتماعی به وجود میآورد که یکی از مهمترین نمادهای بروز آسیبهای
اجتماعی خودکشی است.»
این مدرس دانشگاه با اشاره به خودکشی یک کارگر در میدان نفتی در جنوب
ایران میگوید: «چند روز اخیر یکی از کارگران حوزه نفتی دست به خودکشی زده
که عمل این کارگر ابعاد و وجهههای مختلفی را دارد. این کارگر از وضعیت
آنومیک یا بیهنجاری در جامعه مستثنی نیست. این کارگر در وهله اول باید
بدیهیات زندگی خود را برآورده کند. جالب اینجا است که این شرایط آنومیک سبب
شده تا امکان تامین نیازهای اولیه برای قشر فرودست و کارگر وجود نداشته
باشد. این کارگر در نسبت با سایر طبقات اجتماعی امکان انحراف از قواعد کلی
برای دستیابی به نیازهای اولیه را خارج از قواعد ندارد. برای مثال فرد
مرفهتر برای آنکه توازن درآمد و هزینه داشته باشد میتواند دست به انحراف
از جمله گران فروشی و افعالی شبیه به آن بزند. اما امکان دست زدن به چنین
افعالی برای کارگران خصوصا کارگران شرکتی وجود ندارد. نه تنها وجود ندارد،
بلکه شرکتهای پیمانکاری عموما با قاعده کسب ثروت بیشتر که در جامعه ما
ارزش تلقی شده، از حقوق اولیه کارگر با روشهای مختلفی که به ظاهر
غیرقانونی تلقی نمیشود، از حقوق کارگر میکاهند تا به حیات کاری شرکت
ادامه دهند.»
این
جامعهشناس به جنبه دیگر خودکشی کارگر نفتی اشاره میکند و میگوید: «جنبه
دیگر این خودکشی این است که کارگر نفتی به صورت مشخص و معین تولید ثروت
میکند. یعنی کارگرانی هستند که عمل آنها به صورت مستقیم منجر به تولید
ثروت نمیشود. برخلاف پاکبانان که ظاهرا کار آنان به ثروت به صورت مستقیم
تبدیل نمیشود. اما عمل کارگر نفتی مستقیما منجر به تولید ثروت میشود و
کارگر نسبت به این موضوع آگاه است. در ذهن این کارگران آرام آرام به عنوان
یک طبقه اجتماعی، این موضوع شکل میگیرد که علاوه بر اینکه حقوق اجتماعی
این کارگر از او صلب شده و دادخواهی به صورت سیستماتیک وجود ندارد، چراکه
که پیمانکارها قرادادهایی را با کارگران منعقد میکنند که از منظر قانونی
امکان دادخواهی از آنها وجود ندارد.» او میافزاید: «حالا کارگر نه
میتواند برای کسب سود یا دستیابی به خواستهای ابتدای زندگی دست به انحراف
بزند و نه دادخواهی در سیستم فکری این طبقه کارگری وجود دارد که به آن دست
یازند. حال اگر دست به اعتراض مدنی بزند و راه حل سومی را انتخاب کند،
تجربه زیسته کارگری به او میگوید که با مشکلات بیشتری روبهرو خواهد شد.
پس در نتیجه اینکه در میان ذهنیت طبقه کارگر راه دیگری جز از بین بردن یا
حذف خود وجود نخواهد داشت. در مورد این نمونه باید اشاره کرد که اگر صرفا
هدف کارگر پایان دادن به زندگی خود بود، میتوانست روشهای آسان تر دیگری
را برای این کار انتخاب کند اما اینکه کارگر در برابر سیستم و روی چاه نفتی
دست به خودکشی میزند، از نظر من او تلاش می کند تا نوعی اعتراض یا فریاد
خاموش را به نمایش گذارد. یعنی همان طور که خود را حذف میکند، اعتراض
خود را نسبت به وضعیت موجود به گوش سیستم برساند. البته باید اشاره کرد که
این اتفاق لزوما برآمده از رابطه کارگر و کارفرما و شرایط پیش روی او نیست.
درست است که یکی از عوامل روابط کارگر و کارفرما مسئله اقتصادی و شرایط
کار است اما این مسائل آرام آرام به درون خانواده کارگر تسری پیدا میکند.
چرا که او نمیتواند از پس نیازهای اولیه خانواده خود برآید.»
منبع: ابتکار