تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
پدر رومینا: من، رضا اشرفی، متولد اول شهریورماه ۶۲ و کارگر مزرعه هستم. ۱۵ سال است که ازدواج کردهام.
پدر رومینا: یک سال پس از ازدواج من و همسرم، رومینا به دنیا آمد.
پدر رومینا: یک نفر به من گفت ظرف ۲ تا ۳ روز دیگر دخترت فرار میکند؛ به خانه آمدم و گوشی دخترم را چک کردم متوجه شدم پیامی در این رابطه رد و بدل نشده است.
پدر رومینا: یک هفته از شنیدن اینکه میخواهد فرار کند میگذشت؛ خرید کرده بودم، همسرم مریض احوال بود؛ شام گذاشتم و چهار نفری سر سفره نشستیم و شام خوردیم. بعد از آن هوس چای کردم؛ رومینا چای را حاضر کرد؛ در هنگام خوردن چای متوجه شدم ماده سفید رنگی ته استکان است؛ شک کردم؛ چای دوم را که خوردم گفتم بی مزه است؛ بعد از خوردن چای سوم؛ در همان وضعیت خوابم برد و از ساعت ۱۰ و نیم تا سه صبح خوابیدم. خانمم بیدارم کرد و گفت رومینا کجاست؟ رومینا در خانه نیست. متوجه شدم رومینا در چای مواد خواب آور ریخته بود و از خانه رفته بود. تا ساعت هشت صبح گیج بودم که برادرم آمد و گفت آن پسر (بهمن خاوری) در اینستاگرام گفته است که ساعت ۱۲ شب با رومینا فرار کردهاند.
پدر رومینا: قبل از ظهر به پاسگاه رفتم و در زمینه آدم ربایی شکایت کردم. دوباره بعد از ظهر برای پیگیری به پاسگاه رفتم، با آن پسر (بهمن خاوری) تماس گرفتم و گفتم دخترم را به تو میدهم؛ مقدمات کار را فراهم کن. آدرس خانه خواهرش را داد. به آنجا رفتم و دخترم را که دیدم تپش قلب داشتم؛ به اتاقی رفتیم و از او پرسیدم چند سال است با این پسر رابطه داری؟ گفت یک ماهی میشود با او تلفنی صحبت میکنم.
پدر رومینا: بعد از آن، به آنها (خانواده خاوری) گفتم مادرش بی تابی میکند و میخواهد رومینا را ببیند؛ با مادر رومینا قبلا هماهنگ کرده بودم و گفتم وقتی تماس گرفتم با مامور بیاید. ماموران آمدند و آن پسر را دستگیر کردند.
پدر رومینا: من اصلا چیزی از جانب رومینا در این خصوص نشنیدم. انجا فضا خیلی احساسی و عاطفی شد برعکس این حرفها را هم زد، زمانی که به خانه باجناقم رفتیم خیلی صمیمیتر شده بودیم زمانی که همدیگر را دیدیم.
پدر رومینا: بله رفتیم خانه باجناقم بعد از آگاهی تماس گرفتند که بیایید اینجا. در بازپرسی گفتم وسایل و شناسنامه دخترم در خانه آن پسر (بهمن خاوری) است. بعد از آن وسایل را تحویل گرفتیم و به منزل باجناقم برگشتیم.
پدر رومینا: بعد از ناهار از خانه باجناقم به سمت خانه حرکت کردیم. در مسیر خیلی مهربان بودیم و خودش هم تشکر کرد، هنگامی که رسیدیم کمی بعد، رومینا و برادرش خوابیدند؛ با خودم گفتم کاش نمیخوابید و با هم صحبت میکردیم.
پدر رومینا: رابطهام خوب بود. معمولا با او درد دل نمیکردم، اما با هم شوخی میکردیم.
پدر رومینا: پارسال قبل از عید برای نزدیکانش بنایی کرده بودم. از همان اول از این پسر بدم میآمد؛ اصلا ادم خوبی نبود شما میتوانید از همه محل بپرسید به چه نامهایی مشهور بود اگر هم برای رومینا خواستگاری میآمد، مخالفت میکردم، اما بهمن اصلا خواستگاری نیامد.
پدر رومینا: سلام علیک داشتیم. برای من تعریف کرده بود و گفته بود چه کاره بوده است.
پدر رومینا: از بهمن حرکاتی دیده بودم که تا به حال از کسی ندیده بودم. میدانستم با افرادی بد نام در ارتباط بوده است خود شما بپرسید از همسایهها که چه کاره است.
پدر رومینا: دختری را میشناسم که قبل از ازدواج با او ارتباط داشت؛ اما من عکس یا فیلمی ندیدم. اینها را خاوری به من میگفت.
پدر رومینا: بعد از اینکه با دخترم فرار کردند متوجه شدم با دخترم در ارتباط است.
پدر رومینا: من در آیینه میدیدم که یا باید در خانه این خانواده میماند و او را میفروختند یا اینکه یک ماهه فرار میکرد به بیابان.
پدر رومینا: بله اطلاع داشتم که اهل سنت هستند، اما برای من مهم نبود.
پدر رومینا: خواهر من حدود ۱۶ سال پیش با یک اهل سنت ازدواج کرد و الان پسرش کلاس نهم است. اصلا مشکلی با این موضوع نداریم خوشبخت هم هست.
پدر رومینا: گفته بود اگر این دختر (رومینا) با من نرود، آبرویت را میبرم و پدر و مادرت را میکشم. این موضوع را رومینا به همسرم گفته بود.
پدر رومینا: نمیدانم؛ باید گوشی موبایل بررسی شود. من به بهمن گفتم اگر میخواهی دخترم را خوشبخت کنی چرا چنین تصاویری در اینستاگرام میگذاری؟ از مادر رومینا بپرسید، رومینا را مجبور میکردند در آن حالت از او عکس بگیرند.
میخواستم بهشتی کوچک برایش درست کنم.
پدر رومینا: نه این کار را نمیکردم.
پدر رومینا: دو ضربه وارد کردم و بیرون رفتم.
پدر رومینا: رابطه بدی داشتند و مدام در حال دعوا بودند. مادرشان با بچهها مدام در حال زد و خورد بود.
پدر رومینا: آن صحنه را که دیدم، اذیت شدم.
پدر رومینا: دخترم را فریب داد. با ابروی خانواده ما در اینستاگرام بازی کرد آدمی که شرف و غیرت داشته باشد، این کار را نمیکند.
پدر رومینا: مقصر اصلی خودم هستم، چون من قتل را انجام دادم.
پدر رومینا: نه مشکلی نداشتم.
پدر رومینا: فرزندم امیر و زنم.
پدر رومینا: بله و تمام جزییات را به یاد دارم.
پدر رومینا:، چون رومینا با یک آدم ... فرار کرده بود از این موضوع ان موقع گذشتم، ولی بدتر این اقدام ان عکسها را در اینستاگرام گذاشته بودند.
پدر رومینا: نه؛ کسی نبود و اگر هم کسی را فرستاده باشد، کسی نزد من نیامد و با من صحبت نکرد.
پدر رومینا: رومینا خواستگارهای زیادی داشت.
پدر رومینا: من نمیخواستم رومینا را تحت فشار بگذارم و میخواستم او آزاد باشد؛ من با حجابش مشکلی نداشتم اصراری نداشتم لباس خاصی بپوشد. هر لباسی میگفت دوست دارم همان را برایش میخریدم من رومینا را دوست داشتم، ولی عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست.