نرخ نگرانکننده نابودی جنگلها
حدود ۴۰درصد از جنگلهای بارانی استوایی در آمازون برزیل واقع شدهاند. جنگلهای استوایی به دلایل گوناگون قطع و پاكتراشي میشوند بهعنوان مثال اعضای قبیله بومی پِمون که یکی از قبایل بومی آمازون برزیل هستند، سالهاست که درختان را برای ساخت سرپناه میبرند و پوشش جنگلی را به منظور آمادهسازی برای کشت به آتش میکشند. اینگونه سکونتگاهها معمولا پس از چند فصل رشد آن هم به دلیل کاهش باروری خاک متروک میمانند. به دلیل تعریفهای گوناگون از پوشش جنگلی و روشهای اندازهگیری متفاوت، به سختی میتوان رقم دقیق جنگلزدایی را در در جنگلهای بارانی بهدست آورد اما این اجماع نظر حاصل شده که نرخ جنگلزدایی در مناطق حاره به شکل نگرانکنندهای زیاد است.
حداقل یکسوم از وسعت عمده جنگلهای بارانی استوایی پیش از این نابود شده و باقیمانده آن نیز با نرخ يكدرصد در سال در شرف اضمحلال است. نکته قابل تعمق اینکه ۵۵درصد کل میزان جنگلزدایی منحصر به ششدرصد از کل نواحی جنگلی است. تخریب شش درصدی مذکور که از آن به اصطلاح با عنوان «کمان جنگلزدایی» یاد میشود در جنوب و جنوبشرقی آمازون برزیل، بخش اعظم مالزی، سوماترا و بخشهایی از اندونزی رخ داده است.
اگر روند نابودی زیستگاههای جنگلی حارهای به همین ترتیب ادامه داشته باشد، شکی نیست که تقریبا تمامی این جنگلها در ظرف چند دهه آتی از بین خواهند رفت و در این زمان فقط جنگلهای مناطق حفاظتشده یا عرصههای ناهموار و دورافتاده بر جای خواهند ماند.
نابودی جنگلها یکی از چالشهای امروز طبیعت نه فقط در جهان، بلكه ایران هم محسوب ميشود چراکه عملا بخشهای وسیعی از پوششهای جنگلی پسته، بادامکوهی و بلوط در دشتها و زیستگاههای هموار به منظور انجام فعالیتهای کشاورزی و دامداری و مهمتر از آن برای تولید سوخت (زغال) پاكتراشي شدهاند. متاسفانه دشت ارژن و دشت برم فارس که قریب ۷۳ سال پیش (۱۳۲۲) آخرین شیر ایرانی در آنجا دیده شد یا جنگلهای پسته جزیره اشک بهعنوان معدود نمونههای پوشش جنگلی زیستگاههای کمارتفاع، سالهاست که در سراشیبی تند انقراض دستخوش دگرگونی شدهاند.
کشاورزی و مصارف تجاری؛ دو عامل مخرب جدی
بخش اعظم نابودی جنگلهای بارانی آنهم در مقیاس جهانی میتواند نتیجه کشت خرد مقیاس کشاورزان تهیدست باشد چراکه آنها خیلی اوقات به دلیل فقر مجبور میشوند که به عرصههای جنگلی بکر وارد شوند که البته گاهی هم این انتخاب آنها حاصل برنامههای اسکان مجدد است. این نوع کشاورزی را که هدفش صرفا امرارمعاش است با نام کشت تناوبی(Shifting Cultivation) میشناسند و گاهی هم آن را با نام ببر و بسوزان میخوانند چراکه در آن ابتدا درختان را میبُرند و سپس کل زمین را میسوزانند.
زمینهایی را که بهاين شکل پاکسازی میشوند دو یا سه فصل به زیر کشت میبرند تا اینکه درنهایت از میزان حاصلخیزی خاک کاسته شده و تولید محصول به حدی میرسد که دیگر کفایت نمیکند و اینجاست که زمین متروکه میشود.
کشت تناوبی اغلب به این دلیل انجام میشود که کشاورزان یا نمیخواهند یا نمیتوانند زمان و پول کافی را برای اجرای شیوههای پایدار کشاورزی خرج کنند و این میتواند به این دلیل باشد که یا زمین از آن خود آنها نیست یا اینکه نمیتوانند به هر دلیل آن زمین را برای مدت طولانی در اختیار داشته باشند.
علاوه بر این مشکل فرسایش سالانه زمین هم است و آن زمانی ایجاد میشود که درختان را بهمنظور تهیه هیزم قطع میکنند. اینکار هم اغلب به این دلیل انجام میشود که روستايیان بومی برای پختوپز نیازمند هیزم و چوب هستند. بالغ بر دو میلیارد نفر در جهان خوراکشان را با استفاده از آتش هیزم تهیه میکنند، بنابراین تاثیر آنها یک تاثیر مهم و شاخص است. بدیهی است که افزایش جمعیت انسانی در کشورهای استوایی فقیر در دهههای آتی باعث خواهد شد که جنگلهای بیشتری نابود شوند.
هرچند اگر بخواهیم نسبت سهم پاكتراشي جنگلها را در مناطق حاره بررسی کنیم، مشخص میشود که سهم کشاورزان روستایی که اغلب هم بهمنظور گذران زندگی دست به اینکار میزنند، از سهم مالکان بزرگ و سرمایهگذارهای تجاری که جنگلها را برای ایجاد چراگاه گاوهای گوشتی یا کاشت محصولات کشاورزی تجاری مانند روغن نخل و سویا از بین میبرند، خیلی کمتر است.
گاوداری و کاشت دانه روغنی سویا بهویژه در نواحی استوایی قاره آمریکا مهم هستند، درحالیکه کشت محصولات درختی بهویژه روغن نخل ازجمله مهمترین دلایل جنگلزدایی در بخش اعظم نواحی جنوبشرقی قاره آسیاست و این مسئله در حال سرایت به سایر نواحی است.
کشت تجاری بهراحتی کشاورزان تهیدست را بیخانمان میکند و در عین حال توجیهی بر گسترش جادههاست. ضرر اینکار برای تنوعزیستی بهمراتب بیشتر از پاكتراشي از سوي کشاورزان روستایی است چراکه بهواسطه آن مناطق وسیعی زیر پوشش یک محصول واحد قرار میگیرند. در حال حاضر بسیاری از جزایر جنوب اقیانوس آرام از نیمه دوم قرن ۱۹م. عملا به کشتزارهای تک پایه درختان نارگیل بدل شدهاند.
جنگلهای باارزش هیرکانی
منطقه اکولوژیکی جنگلهای هیرکانی به طول تقریبی 800 کیلومتر و عرض متوسط 27 کیلومتر، از آستارا در شمال¬غربی دریاچه خزر آغاز و تا منطقه گلی¬داغی واقع در منتهی¬الیه شرقی امتداد پیدا می-کند. این منطقه را که در اصل یک منطقه اکولوژیکی خاص است میتوان بازمانده جنگلهای پهن¬برگ دوران سوم زمین¬شناسی دانست چراکه عمر متوسط آن را بیشتر از یک میلیون سال تخمین زده¬اند.
گونه¬های گیاهی مانند سرخدار، نمدار، ملچ، گل¬ابریشم یا شب خُسب ازجمله گونه¬های مهم و ارزشمند این جنگلها هستند. برخی از گونه¬های گیاهی این جنگلها هم نظیر افرای هیرکانی Acer hyrcanum از جنبههای دیگری اهمیت دارند. جنگلهای هیرکانی نهتنها از نظر تنوع گیاهی بلکه حتی از نظر تنوع جانوری هم بسیار غنی هستند. بهطورکلی هر چقدر که از سمت غرب به شرق این جنگلها پیش میرویم، به دلیل شرایط خاص اقلیمی تنوع و تعدد گونه¬ای بیشتر می¬شود بهطوریکه در منطقه گلستان به دلیل تفاوت¬های اقلیمی گونههایی خاصتر نظیر بلوط هم دیده میشوند.
جنگلها و تحریم استفاده نابخردانه
نواحی پهناوری از جنگلهای بارانی بهواسطه بهرهبرداری تجاری آسیب میبینند که این امر اغلب به دلیل مدیریت ضعیف حاصل از الوارکنی انتخابی است. در ضمن این جنگلها به دلیل تعداد کثیر درختان مرده خشکیده و شاخههایی که روی زمین میافتند، مستعد آتشسوزیهای گسترده هم هستند.
جنگلهای بارانی استوایی به آسانی تخریب میشوند چراکه خاک آنها معمولا کمعمق و از نظر مواد مغذی فقیر است و از اينرو در اثر بارندگیهای شدید میتواند به راحتی فرسایش پیدا کند. در بسیاری موارد این عملیات الوارکنی است که بر تبدیل زمین به کشتزار و چراگاه پیشی میگیرد. همچنانکه این جنگلها از فعالیتهای انسانی تاثیر میپذیرند، تنوع گونهای آنها هم بالطبع به سرعت کاهش پیدا میکند.
نابودی جنگلهای بارانی استوایی در بیشتر موارد به دلیل تقاضای کشورهای صنعتی برای فراوردههای کشاورزی ارزان قیمت مانند کائوچو، روغن نخل، کاکائو، سویا، آب پرتغال یا حتی گوشت گاو و فراوردههای چوبی ارزانقیمت است. در دهه ۸۰ میلادی (۱۳۵۹ الی ۱۳۶۹) کاستاریکا و دیگر کشورهای آمریکای لاتین عملا بیشترین میزان جنگلزدایی را در جهان به دلیل تبدیل جنگلهای بارانی به چراگاه داشتند و این در حالی بود که بیشتر گوشتهای گاو تولیدی در این چراگاهها هم برای تولید همبرگرهای ارزان قیمت روانه کشورهایی مثل آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته میشد. تبلیغات منفی حاصل از «رابطه همبرگر» که پیرو تحریم آن از جانب مصرفکنندگان شکل گرفت، درنهایت باعث شد که رستورانهای زنجیرهای ایالات متحده، خرید گوشت گاو تولیدی از چراگاههای مناطق گرمسیری را متوقف کنند.
تحریم عامل مهمی بود که سبب شد مردم از این ارتباط جهانی که میتواند جنگلزدایی را ترویج کند، آگاه شوند. پرورش گاوهای گوشتی بهویژه نژادهای زبو و براهما، برای صادرات هنوز یکی از عوامل مهم نابودی جنگلهای بارانی در برزیل و سایر کشورهای آمریکای لاتین است.
علم زیستشناسی حفاظت در سالهای اخیر توانسته به ارائه اطلاعات، برنامهها و آگاهسازی عمومی کمک کند و این کار هم زمینهای ایجاد خواهد کرد که مقدار بیشتری از جنگلهای بارانی باقی بمانند تا زمانیکه شاید دیگر چرخه کنونی ویرانی به این صورت نچرخد. متاسفانه در حال حاضر بیشتر مصرفکنندگان کشورهای معتدله از چگونگی تاثیرگذاری غذاهای انتخابیشان بر عملکرد زمین آگاه نیستند.
نگرانیهای دامنهدار
معضل جنگلهای بارانی استوایی شاید شناختهشدهترین مورد تخریب زیستگاه باشد اما واقعیت این است که خیلی زیستگاههای دیگر هم بهطور جدی در معرض خطرند. بهعنوان مثال جنگلهای خزانکننده استوایی یکی از این موارد هستند. زمین جنگلهای خزانکننده استوایی، بیشتر از جنگلهای بارانی استوایی برای کشاورزی و دامداری مناسب است. علاوه بر اینکه این جنگلها خیلی راحتتر هم پاکسازی و سوزانده میشوند. بارندگی متوسط در حد ۲۵۰ الی ۲۰۰۰ میلیمتر در سال این امکان را به مواد مغذی میدهد که همچنان در خاک بمانند و گیاهان از آن استفاده كنند.
هماکنون تراکم جمعیت انسانی در نواحی جنگلی خشک آمریکای مرکزی بهویژه کاستاریکا، پنجبار بیشتر از جنگلهای بارانی همجوار است. باقیمانده جنگلهای خزانکننده استوایی سواحل اقیانوس آرام در آمریکای مرکزی هم اکنون دودرصد کمتر از میزان اولیه است و در ماداگاسکار که بهعنوان زیستگاه اصلی لمورها (یک گروه از نخستیسانان بومی ماداگاسکار) شناخته شده، سطح این جنگلها به کمتر از سه درصد رسیده است. دانشمندان امید دارند که با افزایش سطح آگاهی جامعه بشری، تهدیداتی از این دست روزبهروز کمتر شوند چراکه نابودی جنگلهای کره زمین میتواند یکی از فاجعهبارترین پيامدها را برای کلیه زیستمندان خشکی به همراه داشته باشد.