دنیای خبرنگاران عجیب و غریب است و در میان نهیب وجدان و التهاب خودمطرحی، آنچه که قربانی می شود، خبر و واقعیت است و البته منافع و خواسته های عمومی . مردم غیر رسانه ای، به جامعه شناسی شغلی و جهان خبرنگاران آشنا نیستند و احتمالا انواع ذهنیت از "منشا امید بودن" روزنامه نگاران و خبرنگاران تا دروغگویی و قلم فروشی در جهان قضاوتهای روزانه عامه باشد. از آنجا که رسانه، خاستگاه دنیای جدید دارد و چون اعجوبه ای به میان جامعه سنتی ما آمده ، چنان عجایب در غرایبی را ایجاد کرده که باورکنید فراوان اند فعالان رسانه ای که خودشان هم این شغل را نمی شناسند و البته به آن مشغول! باری سر کاریم و در واقع سرکاریم!
به یمن سیاستهای رسانه رایج در ایران، دیوار فعالیت رسانه ای چنان کوتاه است که غیر رسانه ای ها هم می توانند صاحب رسانه باشند و در پس آن اعضای خانواده و فامیل را به عنوان خبرنگار و روزنامه نگار به خورد ملت بدهند! بسیاری از روزنامه نگاران واقعی هم یا کنج عزلت و انزوا گرفته و گود را گذاشته و واگذار کرده اند، یا ره مهاجرت در پیش گرفته و یا به هرجهت عطای این شغل را به لقایش بخشیده اند. آنان مانده اند، با گرفتاریهای خاص خود دسته و پنجه نرم می کنند. عده ای چون ندای درون به آنها نهیب می زند که این کاره نیستی و از عهده مسئولیت اجتماعی و اخلاقی آن بر نمی آیید، پاسخ مثبت می دهند و از آن کناری می کنند، شماری هم برای راضی کردن وجدان، با درد و رنج فراوان، خویش را به وجدان خویش نزدیک می کنند و با هزاران رنج جسمی و روحی آن می سازند. البته هستند افرادی هم که یا صدای وجدان سراغشان نمی آید یا اگر بیاید، با لطایف الحیلی، بی تفاوت از کنار آن می گذرند.
بی گمان ما خبرنگاران به سهم خود در وضعیت پیش آمده برای جامعه امرو، متهمیم. این تعارف نیست، بلکه خود بهتر از هر کسی می دانیم همه چیز زیر کلاه ماست! خودمان هم می دانیم بسیاری شبه نقدهایمان در واقع همان سرگردنه گیری مدرن است که چون منفعت تامین شد، ناگهانی با سرعت نور، نقد به مداحی تبدی می شود!
ما متهمیم، وقتی به آسانی از کنار دردهای جامعه می گذریم و چون گذرمان به جلسات افتاد، چنان"من آنم که بود رستم دستان" خواهیم شد و چنان حق بجانب سخن می گوییم که بالاتر از ما کسی نیست. ما حق بجانب ها می توانیم از همه انتقاد کنیم و هرکس را به نام نقد، تحقیر و بلکه تخریب کنیم، اما در مقابل سوال های رایج جامعه، چنان فلسفه من درآوردی می بافیم که ماهی می تواند در کویر و شتر می تواند در دریا زندگی کند و هیچ کس و نهاد را هم یارای مخال بااین اصل منطقی نیست! چون رسانه تعیین می کند که چه کسی حق و یا ناحق است. غافل از آنکه فکر ما نیز تحت تاثیر برآمدن و برورفتن شکم، روشن است و مثل همانجایی فکر می کنیم که از آن ارتزاق می کنیم و خلاصه هریک ابزا دست گروه و نهادهای شده ایم و سنگ آنها را به نام حق به سینه می زنیم.
ما متهمیم وقتی به هر مدیری و هر تشکیلاتی و هرنهادی می توانیم خرده بگیریم و گیر بدهیم- و نه نقد عالمانه کنیم_ و خدا نکند در نشستی، انتقادی از خبرنگار و روزنامه و رسانه بشود! ابر و مه و خورشید و فلک را به هم می دوزیم تا ثابت کنیم، حقیقت صرفا نزد ماست و اگر منتقد قانع نشد، با ادبیات چاله میدانی و سرگردنه گیری رسانه ای، حسابش را می رسیم!
چگونه متهم نباشیم وقتی بسیاری از ما خویش را تافته جدا بافته می داند و در هر محفل و مجلسی با دیدن مدیران، به دنبال در آوردن گلیم زندگی شخصی خویش از آب است و یا در نشست های خبری، شمار زیادی از سوالهای خبری ما حول همان مسئله ای می چرخد که خود با آن درگیریم و نه عموم جامعه؟! مثلا از مدرسه ای که احیانا فرزند ما نزدیکانمان را ثبت نام نکرده، یا بقالی سرکوچه که به ما گرانفروشی کرده و عزیزی از نزدیکان ما به زندان افتاده و یا فلان بانک تسهیلات ما را عقب انداخته و در صف تعویض پلاک، ما را زودتر انجام نداده است و ...! آیا همه چیز زیر کلاه ما نیست؟!
چگونه متهم نباشیم وقتی شغل خبرنگاری و دفتر رسانه را با معلمله گری و دکانداری اشتباه گرفته ایم و تمام تولیدی رسانه ای ما تحت تاثیر کارت هدیه و حواله فلان فروشگاه و شرکت و گرفتن یا نگرفتن پست اداری برای خود و نزدیکمان است؟!
بی گمان مه چیز زیر کلاه ماست، وقتی مناسبات اجتماعی و سیاسی را تشخیص نمی دهیم و عناصر امید بخش و آرام کننده و توسعه جامعه را نمی شناسیم و تحت احساسات و منافع ذلت آور چندرغاز چند روز زندگی، از رنج های مردم دور هستیم و نتوانسته ایم به ذائقه واقعی آنها نزدیک شویم و درونیات و روحیات آنها را بازتاب دهیم!
لا اقل لاف سخن از مردم نزنیم که شمار مخاطبانمان نشان می دهد که چقدر با مردم همراهیم! برای پاسخ به سوالهای متعدد وجدان به توجیه روی نیاوریم و فلسفه نبافیم. ما که در تمام روزهای سال هرکس و هر مدیر و نهادی را- کم یا زیاد_ بخواهیم مورد سوال و نقد قرارمی دهیم، در یک روز به نام خود صادق باشیم که اولا چه میزان حرفه خود را شناخته ایم و به رسالت حرفه ای خود عمل کرده ایم؟!
بسیاری از ما می دانیم که صرفا شغلی را اشغال کرده ایم و با نام دهن پرکن و پرپرستیژ خبرنگار، امید واهی در دل مردم ایجاد کرده و برخلاف تمام آن آرمان ها و امیدها عمل کرده ایم و به هویت خبرنگار، خیانت کرده ایم و لایق فعالیت با این عنوان نیستیم، مگر برای رسیدن به مطامع و مطالبه شخصی!
همه چیز ریزر کلاه ماست، وقتی در موارد متعدد، منتهی الآمال و فهم ما از خبرنگاری، برقراری رابطه اداری و سردرآوردن از روابط عمومی اداره یا نهادی دیگر و پیدا کردن استخدامی یا تسهیلات برای خود ودیگران است، نیست؟!
بسیاری از ما به هزار و یک دلیل متهمیم و می دانیم که متهمیم و برای پاسخ به اتهام خویش هیچ پاسخی نداریم و در برابر تاریخ و مردم و خدا شرمساریم اما با کمال پررویی با ناشایستگی به کار خود ادامه می دهیم و اصلا هم خجالت نمی کشیم!
روزخبرنگار را باید به کسانی تبریک گفت که شغل خبرنگاری را می شناسند و برای رسالت حرفه ای خود و این شغل احترام قائل اند و به آن اعتبار و آبرو می بخشند و لو به قیمت از دست دادن شغل و توقیف روزنامه و حتی زندان، نه گداپیشگانی که "نون و القلم" را با نان خوردن از قلم تفسیر می کنند!
دردا که در روز خبرنگار چنان آیین ها و جشنهای میان تهی برگزار می شود که خود خبرنگاران هم فراموش می کنند کیستند و برای چه آمده اند و آمدنشان بهر چه بوده است؟! اما این هلهله ها ما را از سوالهای خویش از معاف نمی کند، چنانکه از همه باخبر و از خود بی خبرباشیم!
شاید مهمترین سوال این باشد که از عنوان شغل خبرنگار _و هیبت کاذبی که بسیاری از ما با آن گرفته ایم و می گیریم _ چه میزان برای منافع عمومی جامعه و نه مطامع شخصی استفاده کرده ایم؟
با احترام به خبرنگاران صادق و شریف، شماری از ما که در هیبت ظاهر خبرنگار ظاهر شده ایم، نه خبرنگار هستیم، نه شغل خبرنگاری را می شناسیم و نه به رسالت حرفه ای خود عمل کرده ایم، بلکه صرفا از دیوار کوتاه رسانه بالارفته ایم و لباس آن را برتن کرده ایم، حال آنکه همه تحولات جامعه بی گمان تحت تاثیر رسالت رسانه ها و خبرنگاران است و آنچه در این جامعه می گذرد، از کرده های ماست! به همین دلیل همه چیز زیر کلاه ماست؛ نیست؟!!
*خبرنگار هفته نامه سیروان