کد خبر: ۹۱۹۶
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۷ - ۰۲:۵۹
امیرحاج رضایی:

جای خالی امریکای لاتین در یک چهارم جام جهانی

«آمریکای لاتین در حساس‌ترین بخش جام جهانی تنها ماند. قاره بزرگی که می‏‌بایست نظاره‎گر رقابت چهار نماینده اروپا باشد بدون آن که خود سهمی داشته باشند. امروزه نویسندگان و بازیکنان بزرگ این قاره در اروپا زندگی می‎کنند تا آثار و هنرشان دیده شود و با ذوب شدن در فرهنگ اروپا، از سرزمین‎های مادری خود فاصله می‎گیرند.»


به گزارش ایسنا، امیر حاج‌رضایی، مفسر و تحلیلگر فوتبال، در فرهنگستان فوتبال نوشت: «با حذف اروگوئه و برزیل، جام جهانی روسیه تبدیل به جام ملت‎های اروپا شد و دیگر هیچ نماینده‎ای از آمریکای جنوبی در نیمه‎ نهایی حضور ندارد. آنها می‎خواستند اثبات کنند که آمریکای لاتینی هستند و این ‎بار با زبان فوتبال.

کشورهای این قاره همواره خشم و کینه ابدی خود را به اروپاییان نشان دادند و در تورق تاریخ، آنان را محق می‎یابیم و چه جایی بهتر از فوتبال و جام جهانی تا بتوانند نمایندگان اروپای مدرن را لگدکوب کنند و به موازات نویسندگان نام‌دار این قاره، اصالت خود را ثابت کنند. پیروزی هر یک از پنج نماینده حاضر در جام جهانی، پیروزی یک قاره تلقی می‎شود.

زمانی که برزیل قهرمان جهان شد، همه مردم یک قاره به خیابان‎ها می‎ریختند و همراه می‏‌شدند با برزیلی‌هایی که در ریودوژانیرو شادخواری می‎کردند. نمایندگان فوتبالی این قاره می‎خواستند که نماد و سمبل کشورهای آمریکای جنوبی باشند و این اندیشه را در سر می‎پروراندند تا در این نمایشگاه بزرگ جهانی خود را به رخ بکشانند. آنها همواره در دیدگاه کشورهای اروپایی و آمریکا، حقیر انگاشته می‎شدند و تلاش آنان در حوزه‎های مختلف اجتماعی برای شناساندن فرهنگ و ارزش‌های آمریکای لاتین، با تمسخر و حقارت اروپا و آمریکایی‎ها مواجه می‌شد و به همین دلیل بود که داور آمریکایی دیدار انگلستان و کلمبیا یک فرستاده تلقی شد که مأموریت داشت انگلستان را برنده کند و سند این اتهام از نگاه آنان، پنالتی‎ای بود که به سود انگلستان گرفته شد.

زمانی که مارادونا در ۱۹۸۶ با دو گل خود انگلستان را شکست داد، به ویژه گل دوم که گل قرن لقب گرفت، نوعی اعاده حیثیت بود از مردم آرژانتین که جزایر فالکلند را در جنگی شرم‌آور به بریتانیا واگذار کرده بودند. خانم تاچر با ناوگان دریایی خود، ارتش آرژانتین را نابود کرد و حالا دیگو مارادونا، یک‎تنه قلعه انگلیسی‌‎ها را فتح و به شکلی باشکوه از مردمش و از آمریکای لاتین حقارت‎زدایی کرده بود.

خانم ریتا گیبرت، نویسنده کتاب «هفت صدا» که شامل گفتگو با هفت نویسنده نامدار این قاره است، چنین می‎نویسد: «سبب تألیف این کتاب نوعی محرومیت بود. محرومیت من و محرومیت یک قاره. معمولا وقتی یک اروپایی متوجه لهجه من می‎شود، می‎پرسد فرانسوی هستی؟ و وقتی می‎شنود من آرژانتینی هستم، می‌‏بینم که آن شیفتگی جادویی روبرو شدن با یک خارجی از چشمانش محو می‎شود. همچنان که فکر می‏‌کنم ریشه وجود اجتماعی من نیز سست می‏‌شود. آنها بعضی اوقات از من سؤال می‏‌کنند، جمعیت پایتخت‎تان ریودوژانیرو چقدر است و کلا بوینس‌آیرس را از جغرافیای آرژانتین می‎زدایند. ممکن است این پرت‎گویی‎ها اهمیتی نداشته باشد اما خود نماینده فقر روابط فرهنگی بین ما هستند. شکاف فرهنگی که در درون قاره وجود دارد و از منظر آنان، آمریکای‌لاتینی‌ها، مردمانی هستند غیر قابل اعتماد، نامسئول، پرحرف و احساساتی که مدام در کار نواختن گیتار و عیاشی هستند. این تصاویر چنان ابعاد اسطیری یافته‌اند که واقعیاتی را که در بنیاد آنهاست محو ساخته‎اند.»

اریک دایر، هافبک انگلیس در پایان مسابقه با کلمبیا، اظهار داشت: «این کثیف‎ترین تیمی بود که تا به حال در مقابل آن بازی کرده بودم.»

بعد از حذف پرو، آرژانتین و کلمبیا، بار مسئولیت این تقابل نابرابر که در پشت صحنه‎اش، کینه‎ای به وسعت تاریخ قرار داشت بر دوش اروگوئه و برزیل قرار گرفت و دریغا که جمعه‎ شب، هر دو تیم توسط تیم‏‌های اروپایی فرانسه و بلژیک به بیرون از جام هدایت شدند.

فرانسوی‎ها در دهه هشتاد که به دلیل حضور میشل هیدالگو، میشل پلاتینی و هنری میشل، عصر میشل‎ها نامیده می‌شد، با تیمی نیرومند قهرمان اروپا شدند و در جام جهانی ۱۹۸۶ به مقام سوم رسیدند و بعد از آن دهه افول آنان از راه رسید و سرانجام در سال ۱۹۹۸ با امه ژاکه به قهرمانی جهان رسیدند. تیم کنونی آنها که با اقتدار تمام اروگوئه را شکست داد، نشانه‎های زیادی از آن تیم درخشان قهرمان را در خود دارد.

فرانسه برخوردار از بازیکنان مهاجر آفریقایی‎تبار و توجه به آکادمی‎های پرشمار خود، امروزه از بازیکنان ستاره‎وار زیادی برخوردار است که حتی می‎توانند در آن واحد صاحب دو تیم هم‎تراز باشند. پل پوگبا، اومتیتی، ماتوئیدی، ام‌باپه و کانته که همگی از خانواده‎های مهاجرین هستند، شاکله فرانسه را شکل می‏‌دهند. آنها راحت‎تر از آن چه تصور می‎شد تیم خشن و سخت‎گوش اروگوئه را به بیرون راندند اما آمریکای لاتین هنوز امید داشت و نفس می‏‌کشید.

پرافتخارترین تیم جهان و متعلق به همین قاره، ساعاتی بعد باید به دیدار بلژیک می‎رفت. بلژیکی‎ پر از ستاره‌‏ها و بازیکنان رنگین‎پوستی که در دسته مهاجرین قرار داشتند. فرانسه و بلژیک، دو کشور متروپل، نهایت سود را از مهاجرت‌کرده‎ها بردند. ونسان کمپانی، روملو لوکاکو، باتشوایی در این دسته قرار دارند.

یک گل به خودی و یک شلیک سهمگین، برزیل را از گردونه خارج کرد. دیگر هیچ تیمی از آمریکای لاتین در جام حضور ندارد تا پیام‎آور مردم این قاره باشد و آن تحقیر وارداتی اروپایی‌ها را به خودشان بازگرداند.

در مقدمه کتاب، نقل قولی از ژاک واشه آمده که «مهلک‎ترین خطر آن است که کسی بخواهد مظهر کشوری باشد.» برای نویسندگان آمریکای لاتین، بار این خطر حتی سنگین‎تر است. چندان مهم نیست که در کجای این قاره پهناور به دنیا آمده‎اند، نویسنده آمریکای لاتینی، قبل از آن که نویسنده بودن خود را ثابت کند باید اثبات کند که آمریکای لاتینی است. این نویسندگان قبل از هر چیز، انتظارشان این است که آثارشان خوانده شود و مورد داوری قرار گیرند. شخصا تشابه زیادی بین بازیکنان آمریکای لاتین و نویسندگان هم‎قاره‎شان می‎بینم. آ‎ها هم می‏‌خواهند دیده شوند و در معرض قضاوت قرار گیرند.

آمریکای لاتین، نویسندگان بزرگی همچون مارکز، نرودا، یوسا و دیگران دارد. بازیکنان بزرگی همچون لئو مسی، نیمار و در گذشته‎های دورتر پله و مارادونا حضور داشتند که معرف این قاره بوده‎اند. فیفا می‎گوید که فوتبال نباید با سیاست آمیخته شود که حرف بیهوده‎ای است و کاربرد آن تنها در محدوده‎ای تنگ و کوچک عملی است. همانطوری که به جریمه دو بازیکن سوییسی که به جنگ بالکان و نسل‎کشی صرب‎ها اشاره کرده‎اند، منتهی شد.

تکراری است که بگوییم فوتبال با همه حوزه‎های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی مرتبط است. نیمه‌‏نهایی، حیاط خلوت اروپایی‎ها شد و خیلی بیش از حد لازم، خودمانی شد. البته هیچ تعمدی در اروپایی‌کردن جام در کار نبود. مارکز در همین کتاب می‎گوید: «خمیرمایه همه کتاب‌های من، تنهایی است و این تک‎افتادگی در صدسال تنهایی اوج می‎گیرد.»

آمریکای لاتین در حساس‌ترین بخش این رویداد جهانی و دور از این جام، تنها ماند. قاره بزرگی که می‏‌بایست نظاره‎گر رقابت چهار نماینده اروپا باشد بدون آن که خود سهمی داشته باشند. امروزه نویسندگان و بازیکنان بزرگ این قاره در اروپا زندگی می‎کنند تا آثار و هنرشان دیده شود و با ذوب شدن در فرهنگ اروپا، از سرزمین‎های مادری خود فاصله می‎گیرند.

آن چه در کتاب «هفت صدا» به مباحثه گذاشته می‎شود، اصالت این قاره و نقش روشنفکران است. آمریکای لاتین علیرغم داعیه‎ای که در زمینه ادبیات متعهد دارد تا آنجا پیش می‎رود که آستوریاس، برنده جایزه نوبل اعتراف می‎کند که آثارش بیشتر در اروپا خوانده و فهمیده می‎شوند تا در آمریکای جنوبی.

فوتبال آمریکای جنوبی می‎توانست این پرده توتالیتاریسم فرهنگی اروپا را بشکافد و از آن شکاف خود را بنمایاند اما هیچ فرصتی نیافت و حالا کرواسی با چهار میلیون جمعیت در نیمه‎نهایی است و پنج نماینده این قاره در خانه.»
نظرات بینندگان