کد خبر: ۸۸۳۸
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۰

گوگل کردن کافی است، بیایید صحبت کنیم

بعضی‌ها خیلی خوب بلدند هم به چشم‌های طرف مقابلشان خیره شوند و هم با موبایلشان تایپ کنند. معمولاً وقتی از این مهارت استفاده می‌کنیم که می‌خواهیم هم در گفت‌وگوهای دوستانه شرکت کنیم و هم همیشه در دسترس باشیم. اما چنین کاری عملاً نشدنی است. برخی مطالعات نشان می‌دهند وقتی دو نفر با هم صحبت می‌کنند صِرف وجود یک گوشی همراه بین آنها هم موضوع صحبتشان را تغییر می‌دهد و هم میزان ارتباطی را که بین خودشان احساس می‌کنند.


سایت ترجمان در برگردان نوشتاری از نیویورک تایمز نوشت: «دانشجویان دانشکده به من می‌گویند بلدند که چطور به چشم‌های یک نفر نگاه کنند و همزمان روی موبایل‌شان مطلبی را تایپ کنند و کسی هم متوجه نشود که حواس‌شان به هر دو کار هست. می‌گویند این مهارت را در دبیرستان یاد گرفته‌اند که مجبور بودند بدون این که معلم متوجه شود پیامک بفرستند. حالا از این مهارت وقتی استفاده می‌کنند که می‌خواهند هم پیش دوستان‌شان باشند و هم به‌ قول بعضی‌ها «جای دیگر».

این روزها کمتر لازم می‌بینیم این واقعیت را پنهان کنیم که حواسمان به جاهای مختلف است. در مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۵ توسط مرکز پژوهشی پیو انجام شده است، ۸۹ درصد کسانی که تلفن همراه داشتند گفتند در آخرین برنامۀ جمعی‌ای که حاضر بودند از موبایل خود استفاده کرده‌اند. اما آنها از این ماجرا خرسند نبودند؛ ۸۲ درصد از بزرگسالان اعتقاد داشتن که شیوۀ استفادۀ آنها از موبایل در محیط‌های اجتماعی به گفت‌وگوهای جمعی آسیب می‌زند.

من بیش از سی سال است که دربارۀ روان‌شناسی ارتباطات آنلاین تحقیق می‌کنم. در پنج سال گذشته به‌ طور مشخص بر یک موضوع تمرکز کرده‌ام: در دنیایی که بسیاری از افراد ترجیح می‌دهند پیامک بفرستند تا حرف بزنند، چه بر سر گفت‌وگوی چهره‌ به‌ چهره آمده است؟ به خانواده‌ها، دوستی‌ها و روابط عاشقانه نگاه کرده‌ام. مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و محیط‌های کاری را بررسی کرده‌ام. وقتی دانشجویان دانشکده برای من توضیح می‌دهند که چطور در سالن غذاخوری حواس‌شان به چند چیز هست، بعضی‌ها از «قاعدۀ سه نفر» نام می‌برند. در گفت‌وگویی که بین پنج یا شش نفر سر میز غذاخوری جریان دارد، قبل از این که به خودتان اجازه بدهید که سرتان را در موبایل‌تان ببرید، باید ببینید که آیا دست‌ کم سه نفر حواس‌شان به گفت‌وگو هست یا نه ـ‌ یعنی سرشان بالاست یا نه‌ ـ اگر بود، آن وقت می‌توانید به‌ سراغ موبایل‌تان بروید. به این ترتیب گفت‌وگو ادامه پیدا می‌کند اما به این شکل که در زمان‌های مختلف افراد مختلفی سرشان بالاست و حواس‌شان به گفت‌وگو است. نتیجه چنان است که انتظارش می‌رود: گفت‌وگو نسبتاً سطحی باقی می‌ماند، دربارۀ موضوعاتی که افراد احساس می‌کنند هر وقت خواستند می‌توانند وارد آن بشوند و هر وقت خواستند می‌توانند خارج بشوند.

کم‌سن‌وسال‌ها با شور و شوق از خوبی‌های زندگی با قاعدۀ سه نفر برای من گفته‌اند؛ قاعده‌ای که نه فقط پشت میز غذاخوری بلکه در هر زمانی می‌توان از آن پیروی کرد. اولین خوبی‌اش جادوی همیشه در دسترس بودن در جای دیگر است. حواس‌تان می‌تواند به هر جایی که دلتان می‌خواهد باشد. همیشه کسی هست که به شما گوش بدهد. هیچ وقت حوصله‌تان سرنمی‌رود. وقتی حس کنید که سکوت دارد بر گفت‌وگو حاکم می‌شود، می‌توانید حواس‌تان را از آدم‌های داخل اتاق بردارید و به دنیایی وارد شوید که در موبایل‌تان وجود دارد اما دانش‌آموزان به نوعی احساس فقدان هم اشاره کردند.

یک دختر پانزده‌ساله که در اردویی تابستانی با او مصاحبه کرده بودم راجع به واکنش خودش می‌گفت وقتی که برای غذا خوردن با پدرش بیرون رفته بود و پدرش موبایلش را درآورد تا برای گفت‌وگویشان «شواهدی» ارائه کند. او به پدرش گفت: «بابا، گوگل نکن. می‌خواهم با تو حرف بزنم.» پسری پانزده‌ساله به من گفت که یک روز می‌خواهد فرزندانی بزرگ کند؛ نه آن طوری که والدینش او را بزرگ می‌کنند (که وقت غذا خوردن و در پارک و هنگام مسابقات ورزشی در مدرسه مشغول موبایل‌اند) بلکه آن‌ طوری که والدینش فکر می‌کنند دارند او را بزرگ می‌کنند ـ‌ که وقت غذا خوردن خبری از موبایل نیست و به جایش کلی گفت‌وگوهای خانوادگی وجود دارد. یک دانشجوی جدیدالورود تلاش می‌کرد بفهمد که در نسل او مشکل زندگی در چیست. او می‌گفت: «پیامک‌های ما مشکلی ندارد. پیامک دادن وقتی برای گفت‌وگو در کنار هم هستیم مشکل ایجاد می‌کند.»

حرف عمیقی است. مطالعاتی که دربارۀ گفت‌وگو انجام شده است، چه در محیط‌های طبیعی و چه در محیط‌های آزمایشگاهی، نشان می‌دهند که وقتی دو نفر با هم صحبت می‌کنند صِرف وجود یک موبایل روی میز بین آنها یا در حاشیۀ دید آنها هم موضوع صحبت‌شان را تغییر می‌دهد و هم میزان ارتباطی را که بین خودشان احساس می‌کنند. افراد به گفت‌وگو دربارۀ موضوعاتی ادامه می‌دهند که از نیمه‌کاره ماندن و متوقف شدن آنها نگرانی نداشته باشند. احساس نمی‌کنند که برای همدیگر چیزی خرج می‌کنند. حتی یک موبایل در حالت بی‌ٌصدا هم ارتباط ما را قطع می‌کند.

در سال ۲۰۱۰، گروهی در دانشگاه میشیگان، به رهبری سارا کانرَث، یافته‌های ۷۲ پژوهش را که طی دوره‌ای سی‌ساله انجام شده بودند گرد هم آوردند. آنان دریافتند که همدلی بین دانشجویان دانشکده‌ها طی این سی سال ۴۰ درصد کاهش یافته است و بخش عمده‌ای از این کاهش مربوط به سال ۲۰۰۰ به بعد بوده است.

در طول نسل‌ها، در این هجمه‌ای که بر همدلی وارد آمده پای تکنولوژی وسط بوده است. ما عادت کرده‌ایم که دائماً در ارتباط باشیم اما راه‌هایی برای فرار از گفت‌وگو پیدا کرده‌ایم ـ‌ دست‌ کم از گفت‌وگوهایی که پایان باز دارند و خودجوش هستند و در آنها با تصوراتمان بازی می‌کنیم و به خودمان اجازه می‌دهیم که کاملاً حضور داشته و آسیب‌پذیر باشیم. اما در همین نوع از گفت‌وگوست که همدلی و نزدیکی به بار می‌نشیند ـ‌ جایی که برقرار کردن تماس چشمی را یاد می‌گیریم تا از قیافه و لحن طرف مقابل آگاه شویم، تا به یکدیگر تسلی بدهیم و با احترام همدیگر را به چالش بکشیم. در این گفت‌وگوها، ما خودمان را پیدا می‌کنیم.

البته گفت‌وگوهای همدلانه را این روزها هم می‌بینیم اما خط روند مشخص است. فقط این نیست که از حرف زدن چهره‌ به‌ چهره به سمت چت کردن در اینترنت رفته‌ایم. ما اصلاً اجازه نمی‌دهیم که چنین گفت‌وگوهایی اتفاق بیفتند زیرا همیشه موبایل‌هایمان در صحنه حضور دارند.

در دلمان این را می‌دانیم و حالا تحقیقات هم بر شهودهای ما مهر تأیید گذاشته‌اند. با انتخاب بزرگی مواجه‌ایم. بحث بر سر کنار گذاشتن موبایل نیست؛ بلکه بر سر استفاده از آن با همتی جدی‌تر است. گفت‌وگو آمادۀ احیاشدن از سوی ماست و برای ارتباط‌های ناموفقِ دنیای دیجیتال ما در حکم گفتار درمانی است.

مشکل داشتن با صحبت کردن از سنین پایین شروع می‌شود. چند سال پیش، یک دبیرستان خصوصی از من خواست تا به معلمان و کارکنان آنجا مشاوره بدهم: دانش‌آموزان مثل گذشته روابط دوستانه برقرار نمی‌کردند. در یک گوشۀ خلوت، مدیر مدرسه برایم تعریف کرد که چطور یک دختر کلاس هفتمی تلاش کرده تا همکلاسی‌اش را به یک برنامه اجتماعی در مدرسه راه ندهد. البته این یک مشکل قدیمی است ولی در این مورد وقتی از دانش‌آموز دلیل رفتارش را پرسیده بودند، بنا به گفتۀ مدیر، آن دختر حرف چندانی برای گفتن نداشت: «پاسخش انگار ماشینی بود. گفت: «احساسی در این مورد ندارم.» نمی‌توانست متوجه شود که دانش‌آموز دیگر از این رفتار او آزار دیده است.»

مدیر در ادامه گفت: «دوازده‌ساله‌ها توی حیاط مثل هشت‌ساله‌ها بازی می‌کنند. طوری همدیگر را در بازی‌هایشان راه نمی‌دهند که بچه‌های هشت‌ساله این کار را می‌کنند. ظاهراً قادر نیستند خودشان را جای بچه‌های دیگر بگذارند.»

یکی از معلمان می‌گفت که دانش‌آموزان «در سالن غذاخوری می‌نشینند و به موبایل‌هایشان نگاه می‌کنند. وقتی چیزی را با هم در میان می‌گذارند، آن چه در میان می‌گذارند چیزی است که روی موبایلشان هست.» گفت‌وگوی جدید این شکلی است؟ اگر هست، آن کاری را انجام نمی‌دهد که گفت‌وگوی قدیمی انجام می‌داد. گفت‌وگوی قدیمی همدلی را یاد می‌داد. این دانش‌آموزان ظاهراً همدیگر را کمتر از قبل درک می‌کنند.

ولی ما اصلاح‌پذیر هستیم. یلدا تی. اولز، روان‌شناس آمریکایی، نویسندۀ اول مطالعه‌ای است که در سال ۲۰۱۴ روی کودکانی انجام شده که در یک اردو در فضای باز و بدون دستگاه‌های ارتباطی بودند. بعد از پنج روز دوری از موبایل و تبلت، دانش‌آموزان حاضر در اردو توانستند از روی صورت افراد احساسات آنها را تشخیص دهند و به‌ درستی احساسات هنرپیشگانی را که در تصاویر ضبط‌ شده وجود داشت، بسیار بهتر از یک گروه کنترل، تشخیص دهند. چه چیزی این واکنش‌های همدلانه را تغذیه کرده بود؟ آنها با هم صحبت کرده بودند. در گفت‌وگو، اگر خوب توجه کنید و یاد بگیرید که چطور خودتان را جای طرف مقابل بگذارید، همه چیز بسیار خوب پیش خواهد رفت. این کار را بدون موبایل‌تان بهتر می‌توانید انجام دهید. گفت‌وگو انسانی‌ترین و انسان‌سازترین کاری است که ما انجام می‌دهیم.

من این اصلاح‌پذیر بودن را در طول تحقیقات خودم در یک اردوی تابستانی بدون وسایل ارتباطی نیز مشاهده کرده‌ام. در یک گپ شبانه در کلبه، گروهی از پسرهای چهارده‌ساله دربارۀ سه روز صحراگردی خود صحبت می‌کردند. تا همین چند سال پیش، جذاب‌ترین قسمت این گردش‌ها تحمل سختی‌هایش یا زیبایی طبیعت بکر آن بود. در آن چند روز، آن چه بیشترین تأثیر را گذاشته بود همان بدون موبایل بودن بود. یکی از پسرها در توصیف آن می‌گفت: «زمانی است که هیچ کاری برای انجام دادن ندارید، مگر این که در آرامش به فکر فروبروید و با دوستان خود حرف بزنید.» حاضران در اردو از حس جدید خودشان نسبت به زندگی به دور از خوراک‌های آنلاین هم حرف زدند. آنها برتری‌های بی‌ارتباط بودن را پذیرفتند و این کارشان رابطه‌ای بسیار مهم را برملا کرد: توانایی گفت‌وگوی همدلانه و توانایی تنها بودن رابطه‌ای مستقیم با هم دارند.

ما در تنهایی خودمان را پیدا می‌کنیم؛ خودمان را آماده می‌کنیم برای به گفت‌وگو نشستن با چیزی که اصیل است، که مال خودمان است. اگر نتوانیم خودمان را جمع‌وجور کنیم، نمی‌توانیم دیگران را هم در جایگاه واقعی خودشان به رسمیت بشناسیم. اگر از تنهایی خودمان خشنود نباشیم، دیگران را به کسانی تبدیل خواهیم کرد که نیاز داریم باشند. اگر تنهایی کردن را بلد نباشیم، فقط بلد خواهیم شد که چطور تنها بمانیم.

چرخۀ مطلوبی وجود دارد که گفت‌وگو را به توانایی خودـ‌نگری ربط می‌دهد. وقتی با خودمان در آرامش باشیم، می‌توانیم واقعاً به حرف‌های دیگران هم گوش دهیم. در عین حال، گفت‌وگو با افراد دیگر نیز، چه در محیط‌های خصوصی و چه در جمع‌های بزرگ‌تر، موجب می‌شود در گفت‌وگوی درونی با خودمان بهتر عمل کنیم.

ولی ما این چرخۀ مطلوب را به مخاطره انداخته‌ایم. زمان تنهایی‌مان را به یک مشکل تبدیل کرده‌ایم که باید با تکنولوژی حل شود. تیموتی دی. ویلسون، روان‌شناس دانشگاه ویرجینیا، سرپرست گروهی است که توانایی افراد در تنها بودن را بررسی می‌کنند. از افراد مورد آزمایش خواسته می‌شد که روی یک صندلی بنشینند و فکر کنند، بدون هر گونه وسیله یا کتابی. به آنها گفته می‌شد که باید بین شش تا پانزده دقیقه تنها باشند و تنها ضابطۀ موجود این بود که از جایشان بلند نشوند و به خواب هم نروند. در یکی از آزمایش‌ها، بسیاری از دانش‌آموزان مورد آزمایش حاضر بودند شوک الکتریکی خفیف بگیرند تا این که با افکار خودشان تنها بمانند.

گاهی مردم به من می‌گویند که می‌توانند بفهمند که چطور وقتی کسی با دیگران است و آنها سرشان را توی موبایلشان می‌برند دچار آشفتگی می‌شود. اما وقتی افراد با خودشان تنها هستند واقعاً این که سرشان را توی موبایل ببرند آسیب‌زا نیست؟ هر چه باشد، این شکل جدید با هم بودن ماست.

اما این شیوۀ تقسیم کردن امور موجب می‌شود رابطۀ ذاتی بین تنهایی و گفت‌وگو را فراموش کنیم. در تنهایی ما یاد می‌گیریم که تمرکز کنیم و دست به تخیل بزنیم که به خودمان گوش فرادهیم. برای این که بتوانیم در گفت‌وگو کاملاً حضور داشته باشیم به این مهارت‌ها نیاز داریم.

همۀ تکنولوژی‌ها ما را وامی‌دارند که با ارزش‌های انسانی روبه‌رو شویم. این بد نیست، چون باعث می‌شود دوباره بر این ارزش‌ها تأکید کنیم. اگر حالا حاضر باشیم که گفت‌وگوی چهره‌ به‌ چهره را به یک اولویت تبدیل کنیم، دانستن این که گام بعدی چه باید باشد کار دشواری نخواهد بود. ما دنبال راه‌حل‌های ساده نیستیم. ما دنبال سرآغازها هستیم. شاید برخی از آنها حالا آشنا به نظر بیایند اما این موجب نمی‌شود که چالش‌برانگیز نباشند. هر کدام از آن‌ها تنها به یک بخش کوچک از آنچه ما را به خاموشی برده است می‌پردازد. اما همۀ آنها در کنار هم می‌توانند تغییری واقعی ایجاد کنند.

یک نقطۀ شروع برای تأکید دوباره بر گفت‌وگو این است که بر تنهایی تأکید دوباره کنیم. بعضی از مهم‌ترین گفت‌وگوهایی که شما خواهید داشت با خودتان خواهند بود. کارهایتان را به قدر کافی کم کنید تا این امر ممکن شود. و تمرین کنید که در هر زمان فقط یک کار را انجام دهید. به تک‌عملکردی بودن به‌عنوان اولین قدم بزرگ بعدی فکر کنید. در هر حوزه‌ای از زندگی، تک‌عملکردی بودن موجب افزایش کارایی و کاهش استرس می‌شود.

اما انجام دادن فقط یک کار در یک زمان دشوار است، چون بدین معناست که بر خلاف مسیری گام برداریم که تکنولوژی آن را برای ما تسهیل کرده است و ظاهراً در کوتاه‌مدت بازدهی بیشتری دارد. چندعملکردی بودن مزایای خودش را دارد اما اگر دنبال ظاهر امور باشیم، در واقع در پی نوعی توهم رفته‌ایم. گفت‌وگو شیوۀ انسانیِ تمرینِ تک‌عملکردی بودن است.

موبایل‌های ما لوازم فرعی نیستند، بلکه وسایلی با قابلیت‌های روان‌شناختی‌اند که نه فقط فعالیت‌های ما بلکه ماهیت ما را نیز تغییر می‌دهند. مسیر دوم به سمت گفت‌وگو این است که میزان آسیب‌پذیری خودمان در مقابل همۀ این پیشنهادهای اتصال و ارتباط را بازبشناسیم. باید خودمان را متعهد کنیم که تولیدات خودمان و زندگی‌های خودمان را طراحی کنیم تا بتوانیم چاره‌ای برای این آسیب‌پذیری بیندیشیم. انتخاب ما می‌تواند این باشد که همیشه موبایل همراه خودمان نداشته باشیم. می‌توانیم موبایلمان را در یک اتاق پارک کنیم و هر یک ساعت یا دو ساعت سراغش برویم و در این فاصله روی چیزهای دیگر کار کنیم یا با افراد دیگر حرف بزنیم. می‌توانیم جاهایی را در محل کار یا خانه برای خودمان دست‌وپا کنیم که وسیلۀ ارتباطی در آنها نباشد، مکان‌های مقدسی که مخصوص جفت‌فضیلت «گفت‌وگو و تنهایی» هستند. در خانواده هر روز می‌شود از این جور مکان‌ها پیدا کرد ـ‌ سر میز غذاخوری، در آشپزخانه و در ماشین استفاده از وسایل ارتباطی ممنوع باشد. این ایده‌ها را برای کودکان وقتی که هنوز کم‌سن هستند بیان کنید، به این ترتیب دیگر سخت و طاقت‌فرسا به نظر نخواهند رسید، بلکه جزء اصول خانواده محسوب خواهند شد. در محل کار نیز مفهوم مکان‌های مقدس خالی از فایده نیست: گفت‌وگو در بین همکاران موجب افزایش بهره‌وری می‌شود.

به‌ علاوه می‌توانیم تکنولوژی را نیز طوری بازطراحی کنیم که فضایی برای حرف زدن با یکدیگر باقی بگذارد. گزینۀ «مزاحم نشو» در گوشی‌های جدید آیفون و اندروید یک مدل از این بازطراحی است. با قرار دادن گوشی در این حالت، لرزش، چراغ چشمک‌زن یا صدای زنگ موبایل مزاحم شما نمی‌شود، البته می‌توانید گوشی را طوری تنظیم کنید که تماس‌های افراد خاصی را اعلام کند یا وقتی کسی چند بار زنگ می‌زند آن را نشان دهد. مهندسان آمادۀ ارائۀ ایده‌های بیشتر هم هستند: چه می‌شد اگر موبایل‌ها این طور طراحی نمی‌شدند که ما را دائماً به خود مشغول کنند، بلکه کاری را انجام می‌دادند و بعد ما را رها می‌کردند؟ چه می‌شد اگر صنعت ارتباطات معیار موفقیت وسایلش را نه زمان بیشتری که کاربران صرف آن‌ها می‌کنند بلکه کیفیت این زمان قرار می‌داد؟

همیشه این که رابطه‌مان با تکنولوژی را در بافتی فراتر از خود تکنولوژی نگاه کنیم کاری حکیمانه است. برای مثال، ما در یک فرهنگ سیاسی زندگی می‌کنیم که در آن گفت‌وگوها به سبب آسیب‌پذیری ما نسبت به هواداری و البته به سبب بی‌توجهی کردن‌های جدید ما مسدود می‌شوند. فکر می‌کردیم که اگر حرف‌هایمان را آنلاین منتشر کنیم جسورتر از وقتی خواهیم بود که خودمان شخصاً آنها را بیان می‌کنیم اما پژوهشی در سال ۲۰۱۴ توسط مرکز پژوهشی پیو ثابت کرده است که افراد از ترس مخالفت دنبال‌کنندگان‌شان بسیاری از عقاید خود را در رسانه‌های اجتماعی بیان نمی‌کنند. طراحیِ معطوف به آسیب‌پذیری‌های ما یعنی یافتن راه‌هایی برای حرف زدن با افراد، به‌ نحو آنلاین یا آفلاین، آن هم افرادی که عقایدی متفاوت با ما دارند.

گاهی اوقات این فقط یعنی حرف یک نفر را تا آخر بشنویم. یکی از دخترهای جدیدالورود دانشکده به من می‌گفت از گفت‌وگو کردن پا پس می‌کشد چون لازمه‌اش این است که آدم به قول او با نظم و انضباط «قاعدۀ هفت دقیقه» زندگی کند. دست‌کم هفت دقیقه زمان لازم است تا بفهمیم که یک گفت‌وگو چطور از آب درخواهد آمد. قبل از پایان یافتن این هفت دقیقه نمی‌توانید به‌ سراغ موبایلتان بروید. اگر گفت‌وگو رو به سکوت گذاشت، باید بگذارید ساکت شود. زیرا گفت‌وگو نیز مانند زندگی سکوت‌هایی دارد ـ‌ آن چه برخی از افراد جوانی که من با آنها مصاحبه کرده‌ام به آن «تکه‌های کسالت‌بار» می‌گویند. اغلب در همان لحظاتی که تپق می‌زنیم، مردد می‌شویم و ساکت می‌شویم است که بیشتر خودمان را در مقابل یکدیگر آشکار می‌کنیم.

همین خانم جوانی که این قدر در مورد هفت دقیقۀ لازم برای فهمیدن مسیر یک گفت‌وگو صراحت داشت اذعان می‌کرد که اغلب آن درجه از شکیبایی را ندارد که بتواند چنین زمانی را منتظر بماند و به‌ سراغ موبایلش نرود. از این حیث او مشخص‌کنندۀ چیزی است که هاوارد گاردنر و کتی دیویس، که هر دو روان‌شناس هستند، به آن «نسل اَپ» می‌گویند، نسلی که موبایل در دست بزرگ شده و همیشه اَپ‌ها در خدمتش بوده‌اند. این نسل به ناشکیبایی گرایش دارد، انتظار دارد جهان مثل یک اَپ، سریع و کارآمد، به او واکنش نشان دهد. طرز فکر اَپی با این ایده شروع می‌شود که کنش‌های ما در جهان مثل الگورتیم عمل خواهند کرد: کنش‌ها به نتایج پیش‌بینی‌پذیر منتهی می‌شوند.

این نگرش در رابطۀ دوستانه به‌شکل فقدان همدلی بروز پیدا می‌کند. دوستی‌ها به چیزهایی تبدیل می‌شوند که می‌شود آنها را مدیریت کرد؛ تعداد زیادی رابطۀ دوستی دارید و با ابزارهایی به‌سراغ آنها می‌روید. بنابراین در اینجا گام اول را داریم: تأکید دوباره بر گفت‌وگو برای خودتان، دوستی‌هایتان و جامعه، و عقب نشستن از این دیدگاه که جهان یک اَپ غول‌آساست. طور دیگری هم می‌شود این را گفت: گفت‌وگو نقطۀ مقابل الگورتیمی دیدن زندگی است، چون به شما سیالیت، احتمالی بودن و شخصی بودن مسائل را آموزش می‌دهد.

اینجاست که باید به پیامدهای ناخواستۀ تکنولوژی‌هایی که نسبت به آنها آسیب‌پذیر هستیم اذعان کنیم اما همچنین باید به اصلاح‌پذیر بودن خودمان که همیشه از خصائل ما بوده است نیز توجه داشته باشیم. فرصت داریم که چیزهایی را تصحیح کنیم و به یاد آوریم که کیستیم.»
نظرات بینندگان