«برخی از پیمانکاران شهرداری برای هر نفر که در گاراژهای تفکیک زباله کار میکند، ٨٠٠ هزار تومان از صاحبان گاراژها پول میگیرند. این پول را زبالهگردها نمیدهند، صاحبان گاراژها میدهند و در مقابل زبالهها را با قیمت پایینی از این بچهها میخرند. کارگران اغلب ١٠تا ١٢ساله هستند و روزی تا ٦٠کیلو زباله تفکیکشده را جمع میکنند و تحویل صاحبان گاراژها میدهند. آنها در خیابانها امنیت ندارند، برخی از ماموران شهرداری، هروقت آنها را میبینند، کارتشان را چک میکنند، کارتها فصلی است و هر فصل بین ٢٠٠ تا ٤٠٠هزار تومان باید شارژ شوند.»
اینها بخشی از روایت سوسن مازیارفر، یکی از اعضای جمعیت دانشجویی امام علی(ع) درباره شرایط کاری این کودکان است. کسی که برای یک کار پژوهشی متعلق به این جمعیت، کار شناسایی کودکان زبالهگرد تهران را عهدهدار بود.
او پشت پرده فعالیت کودکان در گاراژهای تفکیک زباله را خوب میداند. کودکان خردسالِ ١٠ساله، ١٢ساله و حتی در موارد کمی ٤ساله.
کودکانی که اغلب افغان غیرمجاز هستند و اول و آخر کارشان، خمشدن تا کمر روی سطلهای مکانیزه فلزی کثیف و گاهی متعفن شهرداری است؛ متعفن از باقیمانده غذاها و هرچه میشود در زبالههای شهری پیدا کرد: « تفکیک زباله مناطق مختلف تهران به صورت جداگانه به مزایده گذاشته میشود، پیمانکاران شهرداری، مزایده را که برنده شدند، کار را به یکی از گاراژهای خصوصی که در همین زمینه فعالیت میکنند، میسپرند و به ازای هر نفری که در این گاراژها کار میکنند، ٨٠٠هزار تومان میگیرند، فرقی نمیکند، کارگر کودک ١٢ساله باشد یا مرد ٤٠ساله. همه یک قیمت دارند. هر منطقه گاراژهای مخصوص به خودش را دارد، مثلا پیمانکاری که در مزایده منطقه ٦ برنده شده، زبالههای آن منطقه مال خودش است، تفکیکاش را میسپرد به یکی از گاراژها و به این صورت کاسبیاش شروع میشود.»
مازیارفر اینها را به «شهروند» میگوید. ماجرا اما با واگذاری تفکیک زباله به گاراژها تازه برای کارگران کوچک، کارگران صورتهای سیاه، دستهای سیاه و لباسهای سیاه، شروع میشود: «بخش زیادی از گاراژهای تفکیک زباله در زمانآباد و شهرری است، این گاراژها شخصی است و به جایی وابسته نیستند، آنها پول را به پیمانکاران میدهند اما از آن طرف، زبالهها را کیلویی از بچهها میخرند. هرکدام از این کودکان روزی ٦٠ تا ٧٠کیلو زباله تفکیکشده جمع میکنند، پلاستیک، بطری، کاغذ، شیشه و... برای همین ٦٠تا ٧٠کیلو در ماه، حقوقی نزدیک به ٨٠٠هزار تومان به این بچهها میدهند، گاهی کمی بیشتر و گاهی کمتر.» ماجرا اما فقط همین کار روزانه نیست. این کودکان خسته از کار، تنها حساب کارشان صاحبان گاراژها نیستند که زبالهها را ارزان از آنها میخرند، گروهی از ماموران شهرداری هستند.
آنطور که مازیارفر میگوید؛ برخی از ماموران شهرداری، از این کودکان کارت میخواهند، کارت هم اسم خاص و مهر خاصی ندارد، فقط این بچهها موظف هستند به صورت فصلی، کارتها را شارژ کنند، هربار شارژ هم ٢٠٠ تا ٤٠٠هزار تومان میشود: «این بچهها شارژ کارت را از حقوقشان باید پرداخت کنند و به نوعی این کارتها مجوز فعالیتشان است. فرقی هم نمیکند افغان باشند یا ایرانی. مجاز یا غیرمجاز.»
بعضی از این گاراژها، ٣٠ کارگر، بعضی ١٠ کارگر و بعضی تا ١٠٠ کارگر هم دارند. همه اینها بستگی به بالابودن میزان زبالههای هر منطقه دارد: «زمانآباد پر از گاراژهای تفکیک زباله است، بیشتر این کارگران کودک هستند که هر روز با گونیهای پر از زباله به گاراژ برمیگردند تا گونیهایشان وزنکشی شود، هر کارگر مسئول تفکیک یک بخش است، برخی شیشه جمع میکنند، برخی پلاستیک، بعضی هم کاغذ و... هر زباله قیمت خودش را دارد.»
او میگوید که تفکیک زباله خیلی وقت است که تبدیل به تجارت پرسودی شده و تمام بارش بر دوش همین کودکان است که چندین برابر وزن خودشان گونیهای زباله را به دوش میکشند. جمعیت امام علی(ع) از پارسال که احد و صمد، دو کارگری که در یکی از این گاراژها، زندهزنده در آتش سوختند، یک کار پژوهشی روی این کودکان شروع کرد.
آنها در قالب طرح کعبه کریمان اینبار به سراغ شناسایی این کودکان و برآوردهکردن آرزوهایشان پرداختند؛ در پژوهش آنها ٦٥٠ تا ٧٠٠ کودک زبالهگرد مورد بررسی قرار گرفتند: «براساس این پژوهش که در تهران و چندین شهر کشور انجام شد، در تهران افغانها، بیشترین تعداد زبالهگردها را به خود اختصاص دادند، اما مثلا در جایی مانند کرمانشاه، ایرانیها، رتبه اول را در زبالهگردی داشتند. در میان آنها دختران زبالهگرد هم داریم. تعدادشان هم کم نیست. در قرچک، زورآباد و جعفرآباد تعداد زیادی از زبالهگردها دختر هستند. در این طرح ما از بچهها درباره آرزوهایشان پرسیدیم، یکی از آنها به ما گفت که کاش مردم زبالههایشان را از خانه تفکیک کنند تا کار ما سخت نشود. این آرزوی یک بچه ١٠ساله زبالهگرد است.» شرایط کار این کودکان بد که نه بغرنج است و تلخ.
درد آنها فقط بهرهکشیها نیست، هزار درد و بلاست که از همین سطلهای زباله، به جانشان میافتد: «بعضی از کودکان تا روزی ٢٠ساعت هم کار میکنند، از صبح زود از خانه بیرون میروند و دو، سه شب برمیگردند، نزدیک ٦٠، ٧٠درصدشان در همان گاراژها میخوابند و آنهایی هم که خانه میروند، شرایطشان خیلی با آن گاراژهای پر از زباله فرقی نمیکند. گاراژها بشدت آلوده هستند، کودکان در همان گاراژها غذا میخورند». دستکش و ماسک آرزوی این کودکان است، کودکانی که بیمحابا، دستهای سیاهشان را در سطلها فرو میکنند، بیرون میآورند و ویروسها و عفونتها را با خود هرجا میبرند: «بررسیهای ما نشان داد که حدود ٧٠درصد از این کودکان، بدون دستکش کار میکنند، ایدز، هپاتیت، اسهال، سل و قارچهای پوستی، انگل و وبا و گال هم در میان این کودکان دیده میشود. آنها به جز این درد استخوان هم دارند؛ چرا که بارهای سنگینی به دوش میکشند؛ به دلیل برخورد ماموران شهرداری نمیتوانند از چرخ استفاده کنند.»
مازیارفر میگوید که تمام این مشکلات در جلسهای به مسئولان شهرداری و وزارت رفاه اعلام شده و قرار است تا کارگروهی برای بررسی این موضوع تشکیل شود: «شهرداری در ابتدا این موضوع را نپذیرفت و گفت که این بچهها زبالهگرد هستند؛ اما درنهایت قبول کردند که روی این موضوع کار کنند؛ خواسته ما این است که کار تفکیک زباله به صورت مکانیزه انجام شود و از این چرخه غیرانسانی خارج شود.»
ماجرا زمانی فاجعهآورتر میشود که خیلی از این بچهها شبها به خیابان میروند و صبح دیگر خبری از آنها نمیشود. جنازه آنها کف خیابان میافتد: «خیلی از این بچهها، زبالههایشان را نصف شب تفکیک میکنند و در خیابان برایشان اتفاقات بدی میافتد؛ تصادف یکی از آنهاست. ما موارد زیادی داریم که شبها رانندهها این بچهها را نمیبینند و با آنها تصادف میکنند. مرگ این بچههایی که هیچ هویتی هم ندارند، خیلی دردآور است، چون هیچکس از آن باخبر نمیشود.» مازیار فر، یکی از اعضای شورای مدیریت خانه ایرانی لب خط جمعیت امام علی(ع) است.