صادق الحسيني
111 سال از شروع تحول خواهی ایرانیان در مشروطه گذشته است. در این مسیر پر فراز و نشیب سالهای سخت، این سرزمین کهن، چندین و چند جنگ به خصوص دو جنگ بزرگ و اشغال بخشی از خاک کشور، دو تحریم بزرگ جهانی، از دست رفتن برخی از مناطق کشور و کوچک تر شدن سرزمین اصلی ایران را تجربه کرده است. دو سلسله پادشاهی و یک انقلاب بزرگ در این سالها وجود داشته اند. انقلابی که در آستانه 40 سالگی است. انقلابی که ابرقدرت های خارجی از روز اول کمر به از بین بردن آن بسته بودند اما کاری از پیش نبردند. ولی در این آستانه و با اشتباهاتی که خود ما کرده ایم، دوباره چشم طمع تیز کرده اند.
در 12 سال گذشته، اشتباهات زیادی انجام شد. این اشتباهات در سال های 84 تا 90 در زیر هجوم مه آلود درآمدهای بادآورده نفتی پنهان شدند و با اولین تحریم خارجی ناگهان خود را چون کوه یخی از ابرچالش ها و چالش ها به رخ کشیدند. با بحرانی شدن شرایط پس از سال 90، زندگی مردم به صورت مستقیم تحت تاثیر قرار گرفت. اشتغال خالص منفی شد، تورم به 34 درصد رسید و رشد اقتصادی کشور برای دو سال پیاپی به زیر صفر رسید.
در سال 92 مردم به کسی رای دادند که از او انتظار داشتند تا این سیر قهقرایی را متوقف کند. مسیری که در آن هر روز قیمت ها زیاد می شد، کره و شیر خشک و دارو نایاب شده بود و فروش نفت ایران هر روز کاهش می یافت. حسن روحانی در 4 سال نخست موفق شد تا هم صادرات نفت کشور را برگرداند، هم تورم را کنترل کند، هم رشد اقتصادی را مثبت سازد و مهمتر از همه آرامش و ثبات را به زندگی مردم بازگرداند.
بخاطر همین ثبات و جلوگیری از سیر قهقرایی بود که مردم دوباره با رایی بالا حسن روحانی را در سال ۹۶ انتخاب کردند و به دیگران نه گفتند. این یعنی مردم به روحانی امیدوار شده اند. امیدوار شده اند که می تواند زندگی روزمره مردم را با وجود همه سختی ها هرچند کوچک و اندک بهبود دهد.
ایران دیگر فرصتی ندارد. سال های پایانی قرن شمسی را می گذرانیم. شرایط بین المللی و منطقه ای به گونه ای است که اگر نتوانیم بحران های داخلی امان را سریعتر سر و سامان دهیم و تار و پود در هم تنیده چالش ها و ابرچالش ها را از هم باز کنیم، شاید دیگر فرصتی برای هیچ کس نباشد که بخواهد کاری بکند. ایران بحرانی ترین شرایط خود بعد از جنگ جهانی دوم را می گذراند.
ایران را که هویتی به درازنای تاریخ دارد دریابیم. اختلافات داخلی، حزبی، جناحی و شخصی را کنار بگذاریم و دست به دست هم دهیم برای حل چالش ها و برای مدیریت ابرچالش ها. بدون انسجام عقلای قوم و گرفتن بازی از دست تندروها، امیدی برای موفقیت دولت و در نتیجه برای جلوگیری از سیر قهقرایی که از سال ۹۰ آغاز شده و در حال بلعیدن کشور است وجود ندارد.
گذشته از انسجام داخلی، آچار سه گوش اقتصاد ایران یعنی وزارت اقتصاد، سازمان برنامه و بانک مرکزی باید هماهنگ چیده شوند و هماهنگ کار کنند. با وجود این اختلاف ها در تیم اقتصادی، امکان مدیریت ابر چالش ها و حل چالش های اقتصادی کشور وجود ندارد.
اگر ابرچالش بیکاری را کنار بگذاریم. در نگاه من 10 چالش اصلی اقتصادی کشور که با تدبیر و تلاش دولت و تیم اقتصادی و با همراهی همه قابل حل شدن هستند به ترتیب اهمیت عبارتند از:
1- بحران بانکی و نرخ سود بالا و در نتیجه کاهش شدید سرمایه گذاری
2- واقعی نبودن نرخ ارز و صنعتی زدایی ناشی از آن
3- چالش کسادی در کسب و کارها علی رغم رشد اقتصادی مثبت
4- بسته بودن فضای کسب و کار و دخالت های دولتی
5- چالش ناکارآمدی سیستم دولتی و اتخاذ سیاست های مالی غیراصولی
6- وضعیت بحرانی صندوق های بازنشستگی و بحران بیمه
7- بحران فساد سیستمی
8- چالش پرداخت یارانه به کل جمعیت کشور
9- مشکلات سیستم مالیاتی در شناخت و مالیات گیری صحیح
10- چالش قیمت گذاری نادرست کالاهای اساسی به خصوص انرژی