اردشیر رستمی در روزنامه «ایران» نوشته است: موضوع با مسأله تفاوت دارد و جامعه ایرانی اغلب این دو را با هم اشتباه میگیرد. جالب است که استادان دانشگاه و مدیران کلان هم این غلط را تشخیص نمیدهند و کلمه «مسأله» ورد زبانشان است در حالی که اغلب مسألهای وجود ندارد و بیشتر موضوع است.
اما مسأله غذا در رستورانهای ایرانی واقعاً یک مسأله و یک بحران است. بنده و خانوادهام بارها و بارها و بارها بهدلیل پیدا نکردن رستوران تمیز گرسنه نیمه شب به خانه برگشته و به غذای ساده و سریع بسنده کردهایم. پایین شهر و بالاشهر تهران و شهرستانهم ندارد؛ تمام کشور دچار این بحران است. مشکل ما در رستورانهای ایرانی چند لایه است؛
۱- کثیف هستند. بنده به چشم خود دیدهام که صاحب رستوران پس از کشتن مارمولک کوچک خانگی با چاقو با همان ابزار گوجه فرنگی و خیار شور خرد کرد!!
۲. تخصصی نیستند. این مسأله جدیداً به بحرانها افزوده شده و صاحب رستورانها به هر شکلی شده میخواهند همه را راضی نگه داشته و پول او را بگیرند برای همین در کنار آبگوشت و کوبیده، پیتزا و کنتاکی هم میفروشند و طبیعی است که نتوانند به همهشان روح و روان و حواس لازم را بدهند.
۳. همه کاره و اینکاره نیستند!! چند نفر را میشناسیم که پس از عوض کردن دهها شغل رستوران زدهاند و نمیدانند اصلاً رستوران و غذا یعنی چه!!
۴. آداب نمیدانند. از کلمه و سلام و احترام بیبهره هستند و تقریباً مشتری را دشمن خود میدانند!!
۵. مسئولیتپذیر نیستند؛ اگر تار مو یا لنگ و کله سوسکی از غذا پیدا شود آن را نمیپذیرند و به هر شکل شده در میروند. بنده وقتی کرمی را از غذا پیدا کرده و به صاحب رستوران نشان دادم آن را خورد و گفت نه کرم نبود!!
۶. زمانشناس نیستند، بهطوری که فاصله غذاها گاه تا یک ساعت طول میکشد و نصف میز گرسنه شاهد غذا خوردن نصفه دیگر است.
۷. ترسو و پر رو هستند. گارسنها و خدمه به چشم دیده نمیشوند تا مبادا چیزی از آنها خواسته شود برای همین برای یک خواهش چندینبار باید همه را صدا کرد و موارد بسیار دیگر که خودتان هم میدانید و تجربههای جالبتر داشتهاید. پیشنهاد من به هممیهنان عزیز این است که با تحقیق و پرسوجو از مردم بومی و صاحب تشخیص یک رستوران خوب پیدا کنید.
قطعاً کسی که پوشاک درستی به تن ندارد غذای خوب و رستوران خوب را هم نمیشناسد از آدمهای تمیز سؤال کنید. دچار گرفتاریهای ایرانی و چشم و همچشمیها نشوید بدن ما مهمترین داشته ماست و باید به آن توجه مضاعف داشته باشیم و این فرهنگ را به کودکانمان هم بیاموزیم. برای بچههاو نوجوانان سخت است چون آنها دوست دارند وارد اجتماع شوند و جهان را کشف کنند برای این کار با پرس و جو و پیدا کردن مکان مناسب به او نشان میدهید که به چه دلیل از این جور جاها پرهیز میکنید. وظیفه مسئولان ناظر جز به خودشان برکسی پوشیده نیست که آن هم یک بحران واقعی دیگر است که باید در مجال دیگری به آن پرداخت از دادن مجوز به هر از راه رسیدهای تا زیر میزی و بستن چشم که تقریباً در همه جا دیده میشود همهجا.