کد خبر: ۶۶۳۵
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۲

تجربه ۴ ساعته حضور در خانه «دعانویس» مشهور

زنگ خانه «حاج‌آقا» را پی‌درپی و ممتد فشار می‌دهد. در که باز می‌شود، با عجله و در حالی که مدام پشت سرش را نگاه می‌کند، وارد اتاق می‌شود: «شوهرم داره تعقیبم می‌کنه؛ تو رو خدا اجازه بدید، اول من برم تو. به خدا فقط یه نقطه حرف با حاج‌آقا دارم. برم کارم رو بهش بگم، زود میام بیرون. ایشالا خدا مشکل همتونو حل کنه...»
علوم غریبه

خانمی که معرف من است، وقتی آدرس را برایم روی کاغذ می‌نویسد، تاکید می‌کند قبل از ساعت ۹ صبح به خانه «حاج‌آقا» برسم؛ چون سرش آنقدر شلوغ است که اگر دیر برسم، مرا به عنوان مراجعه‌کننده نمی‌پذیرند و باید دوباره کلی منتظر نوبت بمانم.

بر اساس یک قرار از پیش تعیین‌شده، صبح خیلی زود از سر کنجکاوی راهی یکی از محله‌های جنوب تهران می‌شوم؛ برای دیدن «حاج‌آقا» و یک تجربه خبری که با شما به اشتراک گذاشته می‌شود. حاج‌آقا کار اصلی‌اش «سرکتاب» باز کردن است؛ بر اساس آنچه می‌گوید از «علوم غریبه» می‌داند و از رازهایی می‌گوید که ما آدم‌های عادی به این راحتی‌ها از آن سر در نمی‌آوریم.


ساعت ۸ صبح است که خودم را در کوچه‌ای خلوت و باریک می‌بینم. از آن کوچه‌ها که پرنده هم در آن پر نمی‌زند. پلاک خانه را با آدرسی که در دست دارم، مطابقت می‌دهم. یک خانه شخصی سه طبقه که اولین طبقه آن به مراجعه‌کنندگان اختصاص دارد. زنگ را فشار می‌دهم، بدون اینکه کسی نامم را بپرسد، در باز می‌شود. یک راهروی باریک موکت شده روبریم است که به اتاق مربع و خیلی کوچکی ختم می‌شود.


زن‌های زیادی از من زرنگ‌تر بوده و خیلی زودتر آمده‌اند. همه‌شان به پشتی‌های قرمزی که دورتا دور اتاق چیده شده، تکیه زده‌اند. مشغول درد دل کردن با یکدیگرند و منتظر هستند صدای «حاج‌آقا» را از پشت در چوبی بزرگ بشنوند تا به نوبت، شنونده مشکلاتشان باشد و برایشان دعا بنویسد.


یکی از زن‌ها در حالی که چهره‌ای بغض‌آلود به خود گرفته چادرش را جمع می‌کند تا من هم بتوانم کنارش در نوبت بنشینم. بدون اینکه چیزی بپرسم، شروع می‌کند به درد دل کردن: «به خدا خسته شدم از دست پسرم. بیکار افتاده تو خونه. نه سربازی می‌ره. نه اهل درس و دانشگاست. هیچ هدفی نداره. اصلا نمی‌دونه می‌خواد چیکار کنه؟ خیلی ناراحتم...» یک‌دفعه خانمی که کنارش نشسته، برای دلداری‌اش می‌گوید: «نگران نباش خانم. حاج‌آقا درستش می‌کنه. هرچند که باید توکلت به خدا باشه. اول خدا، بعدم حاج‌آقا.»


زنگ در مداوم به صدا در می‌آید و تعداد مراجعه‌کنندگان هم هر لحظه بیشتر می‌شود. حاج‌آقا اولین مراجعه‌کننده را از پشت در صدا می‌زند. زن میانسال با موهای بلوند در حالی که کیف پولش را زیر بغل گرفته آرام داخل اتاق می‌شود و کارش ۱۰ دقیقه‌ای هم طول می‌کشد. یکی از زن‌ها به نظر می‌رسد از شدت استیصال دائم در جایش می‌ایستد، با لهجه آذری غلیظ و با صدای بلند می‌گوید: «ای بابا! چقدر لفتش می‌دن. به خدا به هوای نون بربری خریدن صبح کله سحر از خونه زدم، بیرون. نه شوهرم خبر داره، نه دخترم. هیچ روزی انقد شلوغ نبود..»


صدای زنگ در که پی در پی و مداوم نواخته می‌شود، جمله‌اش را ناتمام می‌گذارد. زن میانسال در حالی که چادرش را به دندان گرفته و مدام پشت سرش را نگاه می‌کند، وارد اتاق می‌شود: «تو رو خدا بذارید من زود برم تو. به خدا فقط یه نقطه حرف با حاج‌آقا دارم. شوهرم تعقیبم می‌کنه. اگه بفهمه اینجام، به خاک سیاه می‌شونه منو. ایشالا خدا مشکل همتونو حل کنه.»
صدای زن‌های دیگر بلند می‌شود تا اجازه ندهند او بدون نوبت به اتاق برود و یکی هم در پاسخ می‌گوید: «تو هر روز همین جایی. هر روزم همینو می‌گی. می‌بینی که همه گرفتارن. مثل بقیه بشین تو نوبت.» اعتراض‌ها جواب می‌دهد و او هم در نوبت می‌رود. آرام کنارش می‌روم و می‌پرسم:

ـ ببخشید خانم! اگر شما از دعاهای حاج‌آقا جواب نگرفتید، پس چرا هر روز می‌یاید؟
ـ هر روز که نمی‌یام. اینا هم حرف مفت می‌زنن. مثلا دیروز نیومده بودم؛ رفته بودم یه جا فال قهوه بگیرم. نمی‌دونی چقدر گرفتارم. می‌فهمی شوهرت هر روز صبح بفرستت تو خیابون یعنی چی؟


سر دردل‌ همه‌شان باز می‌شود. یک‌نفر به خاطر پسرش آمده که همه دارایی‌اش را به نام همسرش کرده و آن زن هم پسرش را ترک کرده و خبری از او نیست. یک نفر دیگر به گفته حاج‌آقا جادو شده و بختش بسته شده و حالا مدت‌ها به این خانه می‌آید تا حاج‌آقا طلسمش را باطل کند. زن جوانی آمده است تا دعای «زبان‌بند» برای مادرشوهرش بگیرد و...

بیشتر مراجعه‌کنندگان البته دارای نوعی عقاید مذهبی هم هستند، اما رجوع به دعانویس را از مراجعه به فالگیر معتبرتر می‌دانند. اغلب آن‌ها به فال قهوه و تاروت معتقد نیستند و ترجیح می‌دهند از طریقی که نامش را «ادعیه‌ معتبر و آیات قرآنی» گذاشته‌اند، مشکلشان را حل کنند؛ این را از میان صحبت‌هایشان می‌فهمم.


وقتی از چند نفرشان می‌پرسم که چقدر از این راه جواب گرفته‌اند، متفق‌القول می‌گویند: «حاج‌آقا کارش خیلی خوبه. اگه دستورایی که می‌گه درست انجام بدی، حتما مشکلت حل می‌شه. ما که جواب گرفتیم. حاجی آدم خوبیه. اصلا وسیله خدا برای ماست. اهل طلسم کردن و کارای بد نیست. فقط مشکل‌گشاست. خدا خیرش بده که گره باز می‌کنه.»


سه ساعتی می‌گذرد و هنوز نوبت من نشده. در این سه ساعت سعی می‌کنم برای زن‌ها صف درست کنم تا سر نوبت با هم دعوا نکنند. حاج‌آقا تقریبا هیچ مراجعه‌کننده مردی ندارد و دور تا دور اتاق پر است از زنان دردمند که چشم به نسخه‌ها و دعاهای او دارند.

صفحه‌ای از کتاب کمیاب «علوم غریبه»


ساعت ۱۱:۳۰ بالاخره نوبت من می‌شود. در می‌زنم و سلام می‌کنم. با صدای بلندی جواب می‌دهد:‌«علیکم‌السلام»‌


اتاق کوچکی را فرش قرمز کرده و در گوشه آن روی تشک نشسته است. کنارش قرآن، یک کتاب قطور با جلد نامعلوم و تعداد زیادی کاغذ است. به غیر از این‌ها و آینه کوچکی که روی دیوار آویزان است، هیچ چیز دیگری در اتاق نیست. کت و شلوار مشکی مرتب پوشیده با پیراهن سفید یقه ایستاده. تقریبا ۷۰ ساله به نظر می‌رسد و تندتند حرف می‌زند.

ـ کارت چیه دخترم؟
ـ حاج‌آقا می‌خواستم یه سرکتاب برام باز کنید.
ـ اسم؟
ـ سهیلا
اسمم را به حروف ابجد روی کاغذ می‌نویسد و کتاب قطور را برمی‌دارد و شروع می‌کند تندتند ذکرگفتن طوری که اصلا نمی‌شود متوجه شد که چه می‌گوید. کتاب را باز می‌کند و با شخصی که من او را در اتاق نمی‌بینم، صحبت می‌کند. اول کمی از اتفاقاتی که در گذشته برایم افتاده می‌گوید و بعد:
ـ دخترم! بختت باز و بلنده. هیچ جادو و طلسمی هم نداری. خیالت راحت. همیشه نمازتو بخون و همه چی رو از خدا بخواه.
ـ نماز می‌خونم حاج‌آقا.
ـ نمی‌خونی. می‌گه نمی‌خونی. (اشاره به شخصی که من او را در اتاق نمی‌بینم.)
ـ حاج آقا، من نماز می‌خونم.
ـ پس درست بخون. درست و اول وقت. از خدا «جزم جمیل» بخواه.

۱۰ دقیقه‌ای با هم گپ می‌زنیم.
ـ حاج‌آقا! چقدر باید تقدیم کنم؟
ـ طلسم و جادو که نداشتی برات باطل کنم. فقط ۱۰ هزار تومان برای سرکتاب بده.
ـ نمی‌شه کمتر بگیرید؟
ـ قیمتش دست من نیست. قیمت نسخه‌ها هم دست من نیست. نسخه‌ها باید از جایی برسن. خودم قیمتی تعیین نمی‌کنم. (اشاره او کامل به شخص فرضی در اتاق است. من هرچه پشتم را نگاه کردم، کسی را ندیدم.)

کیفم را که برمی‌دارم، می‌گوید: «رفتی بیرون، بگو کسی نیاد. وقت اذان کسی رو نمی‌بینم.»

پیامش را به زن‌ها می‌رسانم و می‌خواهم که بیرون بیایم، یکی‌شان می‌گوید: «دخترم! من سواد ندارم. حاج‌آقا گفته برای حل مشکلم باید آیه ۷ سوره «یاسین» رو بخونم. میشه از رو قرآن برام بنویسیش؟»
آیه را می‌نویسم و چند بار برایش تکرار می‌کنم که در ذهنش بماند.

در اتاق و راهرو جایی برای ایستادن هم نمانده، چه برسد به نشستن. هر طرف که سر بچرخانی، صدای گلایه‌های زنانی را می‌شنوی که دنبال گوش شنوا می‌گردند. تقریبا هیچ‌کدام بار اولشان نیست که اینجا آمده‌اند و برای کوچک‌ترین مشکلات زندگی‌شان هم دست به دامن حاج‌آقا و نسخه‌هایش می‌شوند.

به محل کارم بازمی‌گردم و در اینترنت جست‌وجو می‌کنم تا بتوانم بازهم دعانویس‌های شهر را پیدا کنم و سراغشان بروم. ظاهرا دعانویس‌هایی هم هستند که حالا خیلی مدرن شده‌اند و با مراجعه‌کنندگانشان به صورت اینترنتی و از طریق وب‌سایتشان ارتباط برقرار می‌کنند. آنها هم که سخاوتشان بیشتر است، کتاب «علوم غریبه» را در وب‌سایتشان برای دانلود رایگان قرار داده‌اند؛ هرچند که سر درآوردن از این کتاب کار چندان راحتی نیست.
صفحه‌ای از کتاب کمیاب «علوم غریبه»


از آنجا که بیشتر زن‌هایی که دیده بودم، دارای عقاید مذهبی بودند، درباره حکم شرعی دعانویسی و جن‌گیری هم جست‌وجو می‌کنم. آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در این‌باره فتوا داده است: « نوشتن دعاهایی که از حضرات معصومین (علیهم السلام) رسیده و در کتب معتبر موجود است، اشکالی ندارد، ولی دعانویسی حرفه‌ای که شغل افراد سودجوست، صحیح نیست و غالب کتاب‌هایی که به آن استناد می‌کنند، اعتباری ندارد. این امر اگر چه ممکن است ولی شرعا جایز نیست و بسیاری از مدعیان آن، افرادی دروغگو یا خطاکارند.»


آیت‌الله العظمی سیستانی نیز معتقد است: «مراجعه به دعانویس اشکال ندارد ولی سحر و جادو جایز نیست. سحر و جادو از محرمات و معاصی کبیره است و جایز نیست.»
آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی هم معتقد است: «نوشتن دعاهایی که با دلیل معتبر از ائمه معصومین (علیهم‌السلام) نقل شده و اجرت‌گرفتن در مقابل آن، اشکال ندارد ولی مراجعه به فال‌گیرها یا دعانویسانی که به صورت‌های مختلف از منابعی که اعتبار شرعی ندارد، نقل می‌کنند یا می‌نویسند، جایز نیست و پول گرفتن این‌گونه، اکل مال به باطل و حرام است. والله العالم.»


آیت‌الله العظمی علوی گرگانی هم فتوا داده است: «دعانویسی از نظر شرعی اشکال ندارد ولی فال‌گیری و جن‌گیری مورد تایید نیست؛ البته دعانویسی که فعلا در مملکت ما رواج دارد و بیشتر افراد کلاهبردار به این امر مشغول هستند، جایز نیست زیرا بسیاری از آنها معلومات کافی در این امر ندارند و گرفتن چنین پول‌هایی هم خالی از شبهه نیست و ما نباید خودمان را در معرض سوءاستفاده این‌گونه افراد قرار دهیم.»

در بخش استفتائات وب‌سایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در  پاسخ به این پرسش‌ها که آیا پرداخت و دریافت پول در قبال دعانویسی جایز است و دعاهایی که نویسندگان آنها ادعا می‌کنند که در کتاب‌های قدیمی دعا نقل شده‌اند، چه حکمی دارد؟ آمده است: «دریافت یا پرداخت مبلغی به عنوان اجرت نوشتن دعاهای وارده اشکالی ندارد. درباره سوال دوم هم اگر دعاها از ائمه اطهار (ع) نقل و روایت شده باشند و یا مضامین آنها حق باشد، تبرک جستن به آنها اشکالی ندارد؛ همان‌گونه که تبرک جستن به دعاهای مشکوک به این امید که از معصوم (علیه‌السلام) باشند، اشکالی ندارد.»

البته مشخص نیست افرادی که به عنوان «دعانویس» در کشور فعالیت می‌کنند دقیقا مطابق با نظرات و حدود تعیین‌شده از سوی مراجع عظام تقلید فعالیت می‌کنند یا نه و آیا استنباط از «ادعیه مجاز» در بین همه آنها یکی است یا خیر؟ از ظاهر امر برمی‌آید که نظارت مشخصی بر فعالیت‌ آنها نمی‌شود و بنابرین نمی‌توان به صورت مطلق درباره جایز بودن یا نبودن فعالیت آنها نظر داد.

از سویی فضای مجازی پر است از مطالب و سایت‌های تخصصی درباره علوم غریبه وخفیه که موافقان و مخالفان زیادی دارد. این علوم به نیروهای مافوق طبیعت اشاره دارد. باور بیشتر دانشمندان امروزی بر این است که توضیحات و ادعاهای نهان‌شناسی یا همان علوم خفیه با علم امروزی سازگاری ندارد و از راه‌های علمی به هیچ‌وجه اثبات‌پذیر نیست. با این حال افراد زیادی در دنیای امروز به این علوم اعتقاد دارند و برای گشایش مشکلاتشان دست به دامن دعانویسان یا حتی ساحران می‌شوند.
این، تجربه شخصی من بود. اگر شما هم در این باره تجربه‌ای دارید، در تکمیل این گزارش شریک شوید.
خبرهای مرتبط
نظرات بینندگان