
به گزارش
قلم نیوز، هدف اصلی این پژوهش که از نیاز جامعه روابط عمومی و رسانهای کشور به طراحی و تدوین پیوستهای ارتباطی و اطلاعرسانی (پیوست رسانهای)، برای اجرای طرحهای سراسری گرفته شده است، شناسایی و تدوین الگوی فرایند اقناع ذینفعان در بستر سیاستگذاریهای کلان ملی در ایران و تبیین سازوکارها، استراتژیها، موانع و پیامدهای تلاشهای اقناعی دولتها در مواجهه با گروههای مختلف ذینفعان و در نهایت ارائه یک الگوی بومی برای توضیح شکستها و موفقیتهای فرایند اقناعی در اجرای طرحها و پروژههای بزرگ و کلان است.
این پژوهش با رویکرد کیفی و راهبرد مطالعه موردی چندگانه انجام شده است: چهار مورد سیاستی یک دهه اخیر ایران، شامل «افزایش قیمت بنزین در آبان ۱۳۹۸»، «حذف ارز ترجیحی در سال ۱۴۰۱»، «رخدادهای پس از درگذشت مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱» و «سیاستهای واکسیناسیون کووید-۱۹» به عنوان موارد مطالعه انتخاب شدهاند.
دادههای این رساله از طریق مصاحبههای نیمهساختاریافته با چهار گروه کلیدی از ذینفعان (شامل تصمیم سازان و تصمیمگیران، کارشناسان، فعالان اجتماعی و گروههای متأثر) گردآوری و با استفاده از روش تحلیل مضمون، کدگذاری و تحلیل شده است.
تحلیل دادهها به شناسایی یک الگوی مفهومی برای فرایند اقناع ذینفعان منجر شده و یافتهها نشان میدهد که موفقیت یا شکست این فرایند تحت تأثیر سه بعد اصلی قرار دارد:
۱) عوامل زمینهای: شامل «سرمایه اجتماعی و اعتماد نهادی» که به عنوان متغیر پیشزمینهای، سقف موفقیت تلاشهای اقناعی را تعیین میکند.
۲) راهبردهای ارتباطی و سیاستی: شامل متغیرهایی چون «شفافیت و پنهانکاری»، «زمانبندی و غافلگیری»، «مشارکتدهی یا حذف ذینفعان» و «انسجام یا تضاد پیام حاکمیتی».
۳) پردازش مخاطب و نتایج: شامل چگونگی فعالسازی مسیرهای پردازش اطلاعات (مرکزی یا محیطی) در میان ذینفعان و پیامدهای نهایی آن (پذیرش یا مقاومت).
نتایج تحلیل موردی در این طرح پژوهشی نشان داد که در موارد شکستخورده (مانند افزایش قیمت بنزین)، اتکا به راهبرد «پنهانکاری و شوکدرمانی»، «حذف مشارکت ذینفعان» و «ناهماهنگی پیام»، در بستری از «اعتماد پایین»، به فعالسازی مسیر پردازش محیطی در میان مخاطبان، غلبه روایتهای رقیب، و در نهایت مقاومت اجتماعی گسترده منجر شده است.
الگوی نهایی پژوهش نشان میدهد که فرایند اقناع در سیاستگذاری کلان، یک تعامل پیچیده میان اعتبار منبع، استراتژی پیام و زمینه اجتماعی است.
شکستهای مکرر در اقناع عمومی در ایران، بیش از آنکه فنی باشد، ریشه در «معمای اقناعی» مزمنی دارد که مشخصه آن، نادیده گرفتن نقش سرمایه اجتماعی، بیتوجهی به اصول شفافیت و مشارکت، و عدم مدیریت فعالانه روایت است.
این عوامل موجب میشود که حتی سیاستهای با توجیه کارشناسی نیز در مرحله اجرا با بحران مشروعیت و ناکامی مواجه شوند.
الگوی ارائه شده در این تحقیق، تأکید میکند که بازسازی اعتماد و اتخاذ رویکردهای ارتباطی شفاف و مشارکتی، پیششرط حیاتی برای ارتقای ظرفیت اقناعی نظام حکمرانی است.