به گزارش قلم نیوز، روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: پانسیون در یکی از خیابانهای بلند جردن است؛ کنار خانههای شیک و گرانقیمت محلهای که برای خودش حسابی اسم و رسم دارد. مهناز بابت همین اتاق بیپنجره، ماهی 500 هزار تومان پرداخت میکند. اتاقِ بهتر هم هست. با پنجره. قیمتش گرانتر است؛ ماهی 650 هزار تومان. اتاقهای دونفره تقریباً همهشان همین اندازه هستند. اتاقهای چهار نفره بزرگترند. قیمتشان هم بین 600 تا 700 هزار تومان. مهناز از شهرستان آمده. فوقلیسانس دارد و در دفتر مرکزی کارخانهای کار میکند. محل کارش در همین خیابان است. پیاده سرکار میرود و پیاده هم برمیگردد.
(عکس تزیینی است)
برای عبور از در بزرگ قهوهای، باید از پشت آیفون تصویری به سؤالات مسئول پانسیون جواب داد. دخترها میتوانند میهمان داشته باشند، اما اگر قرار است شب بماند باید کرایهاش را پرداخت کند. البته اتاقها جایی برای حضور میهمان ندارند. فوقش بشود کنار تخت نشست و گپی با دخترها زد.
بعد از عبور از در ورودی، حیاط نسبتاً بزرگ نمایان میشود. یک باغچه به اندازه طول حیاط سمت چپ قرار دارد که علفهای بلندش نشان میدهد مدتهاست دست باغبانی به هرس گیاهان آن نپرداخته است. سمت راست چند اتومبیل پارک شدهاند. دخترها گوشه و کنار حیاط مشغول صحبت با تلفن همراه هستند. میگویند تلفن همراه توی ساختمان آنتن نمیدهد.
ابتدای ورودی ساختمان، دفتر مسئول پانسیون است. خودش دانشجوی دکتر است. یک دفتر بزرگ روی میز مقابلش باز است: «اینجا همه یا دانشجو هستند یا کارمند. کارمندها محل کارشان معمولاً همین اطراف است. اینجا پر است از شرکت و اداره. برای همین هم تعداد پانسیونها در این خیابان زیاد است. مالک این پانسیون، دوتا پانسیون دیگر هم در همین خیابان دارد. اینجا مقررات خودمان را داریم. بچهها باید ساعت ورودشان را رعایت کنند. بعضی مواقع استثنا اشکال ندارد اگر دیرتر از ساعت مقرر بیایند. مثلاً وقتهایی که رفتهاند شهرستان و دیر به تهران رسیدهاند. اما در کل باید رعایت کنند تا نظم پانسیون رعایت شود. اینجا امکانات اولیه برای زندگی فراهم شده. شرایطش برای زندگی بد نیست، اما همان خوابگاه است. بیشتر کسانی هم که اینجا پانسیون هستند، فقط برای خواب از آن استفاده میکنند.»
(عکس تزیینی است)
اینها را مسئول پانسیون میگوید که خودش هم اینجا پانسیون شده است و شیفتی کار میکند. برای دیدن اتاقها باید راهروی بلند ورودی را گرفت و از ردیف ماشینهای لباسشویی گذشت تا به نخستین اتاقها رسید. دو در سمت راست و سه تا سمت چپ. جلوی هرکدام هم یک جاکفشی بلند پر از کفش قرار دارد. تعداد کفشها با نفرات اتاقها نمیخواند. معما وقتی حل میشود که درِ یکی از اتاقها باز شود. آنوقت میبینید که یک ورودی کوچک، شما را به دو یا سه در دیگر راهنمایی میکند. به نظر میرسد هر اتاق را به دو یا سه اتاق
کوچک تقسیم کردهاند. در هر اتاق دو نفر زندگی میکنند.
(عکس تزیینی است)
یک ضرب و جمع معمولی، اجاره همان اتاقهای طبقه همکف را مشخص میکند. البته این، کمترین اجاره و بهای اتاقهای بیپنجره است. اتاقهای طبقه اول هم پنجره ندارند. بعد از عبور از نیم طبقه اول، باز هم دو در ظاهر میشود و طبق همان قاعده، پشت هرکدامشان سه در دیگر. آدم گیج میشود. اتاق مهناز طبقه اول است. نمور و تاریک. آنقدر باریک است که کنار تخت دو طبقه که به دیوار چسبیده، یک صندلی فایبرگلاس جمع و جور را به زور جا دادهاند. دخترها وسایلشان را توی چمدان و زیر تخت گذاشتهاند: «اینجا نمیشود خیلی وسیله آورد. یعنی جایی ندارد. چند دست لباس و لوازم ضروری.»
(عکس تزیینی است)
دو قفسه فلزی پایین تخت، نقش کمد را دارد که داخل آن چند قوطی حبوبات و برنج و ادویه گذاشتهاند. به علاوه چند تکه ظرف. مختصر و مفید: «آدم روی اینجا حساب خاصی باز نمیکند. خیلیها موقتی میآیند. حتی برای یکی دو ماه. بعضیها هم خیلی وقت است اینجا هستند. بیشتر از شهرستان آمدهاند. تهرانی هم بینشان هست. مسلماً آدم راحتتر است جایی را برای خودش اجاره کند اما پول پیش میخواهد و تازه محلاش هم خوب نیست. اینجا شرایط بعضی اتاقها خوب نیست. آدم یک ساعت نمیتواند در محیط بستهشان دوام بیاورد. ترجیح میدهی آنقدر دیر بیایی که فوری بخوابی. یخچال و گاز و ماشین لباسشویی هم مشترک است. نظافت ساختمان و تعمیرات را خودشان انجام میدهند. البته در حد معمول. کلاً تمام امکانات اینجا در حد ابتدایی است اما کرایه بالاست. اگر هم برای پرداختش دیر کنی، فوری عذرت را میخواهند. من خودم خوابگاه دانشجویی بودهام. شرایط اش بعضی اوقات از پانسیونها بهتر بود. البته آن وقتها سن و سالمان هم کم بود و راحتتر با شرایط و همدیگر کنار میآمدیم. اینجا بچهها یا ارشد و دکترا میخوانند یا کار میکنند. به هرحال برایشان بد نیست شرایط پانسیون. بالاخره هرکاری سختیهای خودش را دارد. امنیت اینجا خوب است. آدم همین امنیت را به هرچیزی ترجیح میدهد. محلهاش هم خوب است دیگر. بعضیها هستند که حتی میتوانند جایی اجاره کنند، اما میگویند ترجیح میدهیم جردن زندگی کنیم.»
(عکس تزیینی است)
هماتاقی مهناز، به محض ورود، فضای اتاق را پر از خنده میکند. چند ساعت مرخصی گرفته تا به جشن تولد خواهرزادهاش برود. دو تا خواهر و یک برادرش در تهران زندگی میکنند. میگوید: «خیلی اصرار میکنند که بروم پیششان اما خودم راحت نیستم.»
فضای داخل پانسیون باوجود جمعیت زیاد آن، آرام است. مناسب برای درس خواندن. اینجا دخترها تلویزیون و رادیو ندارند. حوصلهشان که سر میرود، میزنند بیرون. دختر جوان همانطور که مشغول آماده شدن است، میگوید: «باید زودتر بروم. حوصله مزاحمها را ندارم. خیلی وقتها، آدمهای بیکار دور و بر پانسیون پرسه میزنند. البته دم در دوربین دارد. کسی جرأت نمیکند خیلی نزدیک پانسیون شود. اینکه میگویم کلی است. خیلیها فکر میکنند دختری که تنها زندگی میکند، خیلی راحت به هر درخواستی جواب میدهد. خدا نکند یک نیمچه آرایشی هم کرده باشی. گاهی آدم جرأت نمیکند شب از در بیرون بیاید. موادفروش هم توی این کوچه پس کوچهها زیاد است. آدم خیال میکند این حرفها مال بالای شهر نیست، اما کافی است یک ساعت بیرون همین در کشیک بکشید و خودتان ببینید. همین ته خیابان، یک بنبست هست که خودم بارها دیدهام آنجا شیشه میکشند. هم دختر و هم پسر.»
داعش در پی نفوذ به اقامتگاهها
سختیهای زندگی موقت در پانسیون یا همان اقامتگاه، یک روی سکه است و قانون بهرهبرداری از این اماکن، یک روی دیگر. اقامتگاهها به طور مستقیم زیر نظر اتحادیه میهمانپذیران اداره میشوند تا از هرگونه تخلفات احتمالی آنها جلوگیری به عمل آید.
شاهرخ محمدزاده، رئیس اتحادیه مسافرپذیران استان تهران در گفتوگو با «ایران» میگوید: «مشکلات و کاستیها در هر کاری وجود دارد. پانسیونها زیر نظر اتحادیه فعالیت میکنند و بازرسان ما هر شش ماه یک بار برای سرکشی به این اماکن مراجعه میکنند. در این مراجعات مشخص شده که پانسیونها به لحاظ امنیتی مشکلی ندارند چرا که تدابیر لازم از جمله نصب دوربین مداربسته در آنها رعایت میشود. همچنین از تمام کسانی که در این اقامتگاهها زندگی میکنند، اصل شناسنامه و کارت ملی گرفته میشود و مشخصات افراد ساکن، به مراجع امنیتی ذی صلاح اعلام میشود. گواهی اشتغال به تحصیل و کار هم گرفته میشود و در مورد خانمهای متأهل باید رضایت کتبی همسرشان هم باشد. اگر هم کاستیهایی در امکانات اقامتی وجود دارد تذکر داده میشود تا در جهت رفع آن برآیند.»
محمدزاده، توجه را به نکتهای مهم در این باره جلب میکند: «بیشترین مشکل ما در بحث اقامتگاهها، فعالیت آن دسته از پانسیونهاست که بدون مجوز به فعالیت مشغول هستند و براحتی هم در روزنامه های کثیرالانتشار آگهی میدهند و کسی روی این مسأله نظارت نمیکند. ما بارها و بارها در این رابطه تذکر دادهایم. هر روز تعداد زیادی از این آگهیها چاپ میشوند و مردم هم به واسطه اعتمادی که به نشریه مورد نظر دارند، فریب این تبلیغات را میخورند. این در حالی است که طبق تبصره 3 ماده 17 قانون نظام صنفی، انتشار هرگونه آگهی تبلیغاتی به هر طریق توسط واحد فاقد پروانه معتبر، ممنوع است و متخلف، به پرداخت جریمه از یک میلیون تا 250 میلیون ریال محکوم میشود. این واحدهای اقامتی متخلف و بدون پروانه معمولاً با قیمتهای پایین به چاپ آگهی اقدام میکنند و همین قیمت پایین هم برای متقاضیان وسوسهکننده است. در ازای این قیمت، امکانات مناسب در اختیار افراد قرار نمیگیرد و امنیت آنها هم تأمین نمیشود. این واحدها به دلیل اینکه پروانه ندارند، حتی مدارک هویتی هم از افراد نمیخواهند و به همین خاطر هیچ اطلاعاتی از افراد در هیچ کجا ثبت نمیشود.
ما به هر مورد غیرمجازی که برخورد میکنیم، آن را فوراً به مراجع ذی صلاح اطلاع میدهیم تا در جهت جلوگیری از فعالیتشان اقدام شود. امسال خوشبختانه همکاری خوبی در این باره صورت گرفته و چند اقامتگاه غیرمجاز هم پلمب شدهاند اما گاه دیده میشود که این اقامتگاهها به صورت زنجیرهای فعالیت میکنند و در صورت پلمب یک شعبه، در منطقهای دیگر به فعالیت مشغول میشوند که این هم معضل بزرگی برای شناسایی آنهاست.»
محمدزاده، آمادگی اتحادیه مسافرپذیران استان تهران را برای استانداردسازی پانسیونهای مجاز و جلوگیری از فعالیت پانسیونهای غیرمجاز اعلام میکند و میگوید: «از آنجایی که اقامت در پانسیونهای غیرمجاز میتواند آسیبها و خطرات زیادی را برای جوانان خصوصاً خانمها به همراه داشته باشد، از مردم میخواهیم قبل از اقدام برای اقامت، حتماً از طریق اتحادیه از مجاز بودن فعالیت اقامتگاه مطمئن شوند و اجازه ندهند سودجویان، قانون را دور بزنند و امنیت مردم را به مخاطره اندازند.»
دخترهای پانسیون، چه آنها که دانشجو هستند و چه کارمندها، درآمد زیادی ندارند. مهناز یک میلیون و 200 هزار تومان حقوق میگیرد چون سابقه کارش زیاد نیست. 500 هزار تومانش را هم اجاره اتاق میدهد: «با خرج خورد و خوراک و هزینه کلاس زبان، چیزی برایم نمیماند. گاهی حتی کرایه اتوبوس ندارم که شهرستان پیش خانوادهام بروم، اما ناراضی هم نیستم. زندگی همین است. شهرستان، کار نیست خصوصاً برای خانمها.» و بعد لبخند میزند: «البته اینجا پیش بچهها به آدم بد نمیگذرد». مهناز هم جردن را دوست دارد.