"شیر گوسفند سرطان زاست، آب آلوده است. دستمان به کاری نمی رود، بیکاریم. کاری نیست که خرج زندگی را از دلش بیرون بیاوریم، نه زمینی مانده برای شخم زدن و نه آب و علوفهای باقی مانده که دامداری کنیم."
اینها درد دل یکی از کارگران آق دره است، کارگری که هم شلاق خورده و هم این روزها بیکار است.
حدیث کارگران فصلی معدن طلا در آقدره علیا، روستایی در سی و چند کیلومتری شهرستان تکاب آذربایجان غربی طولانی است، بی بهره از کار، زمین و درآمد و در محرومیت منطقهای مرزی روزگار میگذرانند، صدای دادخواهیشان به هیچ جا نرسیده است که هیچ، شلاق هم خوردند، جریمه هم شدند، سابقه کیفری هم پیدا کردند.
دی ماه سال گذشته شرکت پویا زرکان به عنوان پیمانکار اصلی معدن طلای آق دره 350 نفر از کارگران فصلی این معدن را به دلیل تمام شدن مدت قرارداد کاریشان تعدیل کرد. در اعتراض به این اقدام کارفرما، تجمع گستردهای توسط کارگران اخراجی صورت گرفت که در نتیجه برخورد عوامل نگهبانی با معترضین، حوالی ساعت 8 شب روز ششم دی ماه سال 93 یکی از کارگران که تحت فشار روحی وارده شده قرار داشت در اعتراض به از دست دادن شغلش اقدام به خودکشی کرد. در آن زمان دادگاه تکاب با شکایت کارفرمابه اتهام ایجاد اغتشاش حدود 26 نفر از کارگران را بازداشت کرد.
همین شکایت کارفرما، باعث شد که حکم جریمه و شلاق برای 17 نفر از همین بازداشتیها اواخر ماه گذشته اجرایی شود. کارگرانی که ماههاست بیکارند و قرارداد شغلی ندارند، کارگرانی که تنها دلخوشیشان کار در معدن طلایی است که از سال 1383 در محدوده سکونتشان به بهره برداری رسیده، به جرم برگزاری یک تجمع صنفی، تجمعی که حاصل و نتیجهای هم برای آنها در بر نداشته، شلاق میخورند.
"مدتهاست قرارداد نداریم، فقط یکی از ما 17 نفر این روزها در معدن کار میکند، با بقیه ما قرارداد نبستند، ماههای گذشته خیلی تحت فشار بودیم، به ما مشکوک هستند، همه اتفاقات را گردن ما می اندازند، همه کاسه کوزهها سر ما شکسته میشود".
از این کارگر که حتی حاضر نیست نام کوچکش جایی نوشته شود می پرسم، چگونه گذران زندگی میکنید؟ منبع درآمدتان کجاست؟ میگوید: نصف سال آواره کوهستانیم، نصف دیگر سال دربهدر شهرهای بزرگ و تهرانیم. چند نفری هم هر سال میرویم بندر دستفروشی میکنیم. از روستاها و شهرهای دیگر بیش از 1000 نفر در معدن طلا کار میکنند، ولی از آق دره علیا فقط 60 نفر امسال قرارداد دارند و در معدن مشغولند.
این کارگر تازه از تهران برگشته است، چند روزی یک کار موقت ساختمانی داشته: "معدن در محدوده روستای ماست، به نظر شما این عدالت است که با وجود این همه طلای زیر پاهایمان، آواره و سرگردان شهرها باشیم، شبها روی نیمکتهای پارک بخوابیم و روزها فعلگی کنیم؟"
خانههای کاهگلی روستا سالهاست که از شدت انفجارهای معدن ترک خورده است، خبر شلاق خوردن کارگران که رسید، این ترکها عمیقتر شد، شلاق هم یک سرطان دیگر بود ، یک آلودگی دیگر، حاصل همان طلاهایی که زیر پای روستاییان آق دره علیا، زیر خاک خانههای آنها خوابیده است.
این روزها رسانهها پر شده است از اخبار این شلاق خوردن، چند تا از تشکلهای رسمی کارگری هم در اعتراض به این حکم بیانیه و اطلاعیه صادر کردهاند، همین امروز صبح هم مدیرکل استان آذربایجان غربی به دلیل بیاطلاعی از اجرای این حکم شلاق برکنار شده است، همه فعالان کارگری همه آنها که دغدغه معاش فرودستان را دارند معتقدند که قوه قضاییه نباید به این پرونده ورود میکرد.
همه این واکنش ها در عرض همین یک هفته، شاید توانسته باشد کمی این کارگران را آرام کند، شاید هم بتواند مرهم ناچیری باشد بر زخم شلاقهای ماموران و معذوران، اما تا وقتی که کارگران آق دره بیکارند، تا زمانی که نصیب آنها از گنجینه طلای زیر پاهایشان، آوارگی و دربهدری و داغ مجرمیت باشد، خوشبختی و امنیت واژههای گنگ و گمنامی هستند که در قاموس دورافتاده منطقه محروم و مرزی آق دره ، به این زودیها معنا نمیشوند.