تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
او از ترسی رونمایی می کند که حتی جدی تر از سال ۹۲ است. او تلویحا به جریان بی ریشه سیاسی اشاره می کند که می تواند خطری جدی برای نظام باشند.
او مجلس فعلی را مجلسی تشکیلاتی و ساختارمند نمی داند و هشدار میدهد که این روندی که اکنون در مجلس یازدهم در حال طی شدن است نباید به دولت احتمالی آینده سرایت کند چراکه کشور را با خطر مواجه میکند.
این چهره سیاسی تاکید دارد راه حل این است که رهبری مداخله کنند. مرعشی البته گریزی هم به سازوکار جدید شکل گرفته در جریان اصلاحات زد و تاکید کرد که خاتمی از این سازوکار حمایت می کند، عارف دعوت نشده و احتمال ریاست بهزاد نبوی بالاست.
مشروح گفت و گو با حسین مرعشی:
***************
*آقای مرعشی! در مدت زمان ۵ ماه تا انتخابات ریاست جمهوری، تحلیل تان از فضای سیاسی و آرایش جریانات سیاسی را بفرمایید.
رصد فضای سیاسی امروز ایران دارای یک سری نشانههایی است که باید به آن توجه کنیم شاید نوعی آشفتگی یا یک نوع نابسامانی در عرصه سیاسی ایران کاملا مشهود است از این رو همه کسانی که دلسوز ایران، آینده مملکت و جمهوری اسلامی هستند باید حتما نسبت به این علامتهایی که در فضای سیاسی ایران ظاهر شده، نگران باشند. بنده اگر بخواهم اشارهای به این موضوع داشته باشیم و به بیانی برداشت خود را از مشکلات جاری در فضای سیاسی ایران مطرح کنم، ابتدا باید به چند نکته اشاره کنم؛ یکی از مهمترین خصوصیات فضای سیاسی ایران به ویژه پس از شکل گیری مجلس یازدهم، این است که ظاهرا قرار است کشور را منهای تجربیات ۴۰ ساله اداره کنیم و قرار است دوباره از نو همه چیز را تجربه کنیم. از این رو درحال حاضر نه تجربه وسیع و تاریخی اصلاحطلبان و نه حتی تجربه و ذخیره تجربیِ جناح اصولگرا در خدمت کشور است.بنابراین به نظر میرسد کشور قرار است که بدون استفاده از همه تجربیات و ذخایر تجربی۴۰ ساله سامان پیدا کرده و مدیریت شود.
نمونه بارز این وضعیت را میتوانیم در مجلس مشاهده کنیم؛ بنابراین اولین موضوع این است که در کشور تجربیات، کنار گذاشته شده است، دومین خصوصیتی که الان در فضای سیاسی ایران است این است که فضای سیاسی ایران، فاقد استخوان بندی و اسکلت است. بنده همواره کشور را به بدن یک انسان تشبیه میکنم، بدین گونه که بدن انسان، مجموعهای از یک اسکلت و یک استخوانبندی است و اعضا، جوارح، معده، کلیه، چشم، مغز و .. دارد. مغز بدون جمجمه متلاشی میشود. ماهیچه ها، تمام اعضا و جوارح بدون استخوان بندی، روی هم میریزند. اگر تصور شود که میتوان فضای سیاسی کشور را بدون تشکیلاتها، تشکلهای سیاسی، احزاب و جناحهای سیاسی اداره کرد، مشابه این است که بگوییم بدن انسان میتواند بدون داشتن ستون فقرات و بدون داشتن استخوان بندی، سرپا بماند. در واقع همه چیز یک انسان موزون، به اندازه است و همه چیزش در جای خود قرار دارند اگر شما استخوان ها را بکشید و بیرون بریزید، ده کیلو گوشت و جوارح روی هم میریزند که هیچ کارایی ندارند و حتی نمیتوانند تکان بخورند یا خودشان را اداره کنند.در حال حاضر به نظر میرسد کشور ما در حال حرکت به سمتی است که میخواهد بدون داشتن اسکلت و بدون استخوان بندی سامان پیدا کند و این غیرممکن است.
*با توضیحاتی که اشاره کردید وضعیت مجلس یازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
مجلس فعلی هم از تجربه سیاسی اصولگرایی و هم از تجربه اصلاحطلبی بی بهره است یعنی ببینید آقای علی لاریجانی بعد از ۱۲ سال که رئیس مجلس بود الان کجاست؟ یک گوشه نشسته است. آقای باهنر بعد از اینکه ۲۸ سال در مجلس بود کجاست؟ یک گوشه نشسته است، آقای یحیوی کجاست؟ او هم نیست. بنابرین تمام کسانی که در جناح اصولگرایی هم دارای تجربه پارلمانی بودند در مجلس نیستند.
به عنوان مثال در بحث بودجه، آقای حاجی بابایی که چندین دوره در کمیسیون تلفیق بودجه حضور داشته و در حال حاضر هم رئیس کمیسیون برنامه بودجه است در زمانی که مجلس به بررسی لایحه بودجه رسیده، او را کنار گذاشتند و به جای او، آقای نادران که اصلا تجربه کافی پارلمانی و تجربه بودجه بستن ندارد را به عنوان رئیس کمیسیون تلفیق تعیین کردند؛ بنابراین کمیسیون تلفیق با این گارد وارد شده و اعلام کرده که دولت، ۳۲۰ هزار میلیارد تومان، در لایحه،کسری بودجه دارد یعنی این ۳۲۰ هزار میلیارد تومان از منابعش واقعی نیست اما زمانی که کمیسیون تلفیق، خودش وارد بررسی لایحه بودجه شده، ۴۰۰ هزار میلیارد تومان به سقف بودجه اضافه کرده است یعنی ۳۲۰ هزار میلیارد تومان کسری را به ۷۲۰ هزار میلیارد تومان کسری رسانده است بعد هم این لایحه را به صحن مجلس برده که در نهایت به آن رأی هم ندادند. به بیانی دیگر یعنی ۲ ماه کار کردند و خودشان به نتیجه کارشان رأی ندادند و به نوعی کلیات این لایحه به اصطلاح گزارش کمیسیون تلفیق را رد کردند.
*مدیریت آقای قالیباف هم می تواند در این رویه مجلس تاثیرگذار باشد؟
در واقع نکته مهمتر اینجاست که رئیس مجلس آنقدر فاقد تجربه بوده که نتوانسته تحلیل کند و تصمیم بگیرد. اگر آقای لاریجانی بود حتما کار درست را می کرد و آن را به کمیسیون برای تجدید نظر بازمیگرداند اما قالیباف می گوید دولت باید لایحه جدید دهد. گذشته از اینها فرض بر اینکه دولت لایحه جدید میدهد حال باید دوباره از اول تمام مراحل تشکیل کمیسیون تلفیق و رسیدگی در کمیسیونهای تخصصی طی شود و مجددا دو ماه روی آن کار شود تا به نقطهای برسند که هفته قبل بودنداین در حالی است که۲ ماه زمان ندارند.بنابراین این اقدامات، نتیجه این است که کمیسیون تلفیق تمام تجربه قانون گذاری و تجربه رسیدگی و بررسی بودجه را کنارگذاشته و حتی حاجی بابایی هم مورد اعتماد آقایان نبوده و او را کنار گذاشتند.
*پیش از لایحه بودجه، در مورد اصلاح قانون انتخابات نیز انتقادات بسیاری به این مجلس وارد شد، ارزیابی شما در این باره چیست؟
در قانون انتخابات ریاست جمهوری نیز سه الی چهار ماه وقت مجلس را گرفتند تا در این قانون ضوابطی را برای رئیس جمهور تعیین کنند، به تعبیری آنقدر این قانون را شور کردند که شورای نگهبان به آن نگاه نکرد و اعلام کرد که با قانون مغایر است و تمام! چقدر آقای قالیباف در رسیدگی به این قانون علیه خودش تبلیغات درست کرد؟ این تبلیغات به جایی رسید که بسیاری از دوستان گفتند فقط کافی بود که بنویسند اول فامیلش باید قاف باشد یا در مسئله نظامیها، مگر ثبت نام نظامی ها تاکنون ممنوع بوده است؟ مگر آقای قالیباف ۳ دوره کاندیدای ریاست جمهوری نبوده است؟ مگر آقای محسن رضایی ۴ دوره نبودند؟ مگر آقای شمخانی ۱ دوره شرکت نکرده است؟ ممنوعیت و مشکلی برای کسانی که سابقه کار نظامی داشتند، نبوده که ثبت نام کنند. پس چرا دوباره آمدند قانون گذاشتند که نظامیها میتوانند، حال سوال این است که مگر قبلا نمی توانستند؟
در واقع، مجلس یازدهمیها تمام کشور را متشنج کردند و فضای سیاسی را علیه خودشان شوراندند اما در نهایت شورای نگهبان یک جمله گفت و آن را رد کرد و همهاش را مغایر با قانون تلقی کردند. همه اینها خسارت است، از نظر من در مدت زمان کمتر از یک سال، آقای قالیباف، تمام سرمایه سیاسی و اجتماعیاش را از دست داد و او حتی برای ریاست آینده مجلس هم باید نسبت به رأی خودش تردید داشته باشد چراکه کاملا مجلس و خودش را سوزاند چون اولا تجربه هیچ یک از دو جناح در خدمت مجلس یازدهم نبود، دوم اینکه، سازمان سیاسی وجود نداشت یعنی ۲۹۰ نفر را به مجلس فرستادند ولی اینها سازمان سیاسی ندارند، افراد متشخص و تشکیلاتی در بین آنها وجود ندارد. اصلا نمیدانید در مجلس باید با چه کسی کار کرد حتی خود رئیس مجلس هم نمیداند باید با چه کسی کار کند. در واقع مجلس تبدیل به یک مسئول بالا دست میشود و یک توده! یعنی یک سر وجود دارد اما اسکلتی وجود ندارد پس تمام گوشت بدن روی زمین میریزد.
*آیا تضمینی وجود دارد که هم طیفان اصولگرای مجلس یازدهم برای قوه مجریه، این وضعیت را تکرار نکنند؟
نکته همینجاست، در واقع اگر خدایی نکرده همین اتفاق بخواهد برای قوه مجریه و مدیریت کشور رخ دهد و فردا ما با یک رئیس جمهور و دولتی مواجه شویم که به نوعی ادامه مجلس یازدهم باشد به بیانی دیگر دولتی بخواهد روی کار آید که مجددا، نه تنها تجربه ۴۰ ساله کشور را کنار بگذارد بلکه سازمانهای سیاسی و استخوان بندی هم نداشته باشد و در نتیجه مشخص نباشد که کدام دولت برای چه جناحی است و این اتفاق به دولت آینده سرایت کند، آنچنان بحرانی برای کشور به وجود میآید که نمیتوان جمع کرد. بنابراین نباید تصور کرد قرار است رهبری تمام کسری ها و کاستیهای مجلس و دولت احتمالی آینده را تامین کنند.
*چیزی که از حرف های شما برداشت می کنم این است که شما به نوعی احساس خطر می کنید، یک این احساس خطر را نیز اصلاح طلبان در سال ۹۲ کردند که یک اجماعی هم بینشان با طیف اعتدالی ایجاد شد، اگر بخواهیم مقایسهای داشته باشیم میتوانید بگویید آیا در فضای سیاسی کشور شرایطی تقریبا مشابه ۹۲ ایجاد شده است یا ...؟ می شود گفت آن دوره ترس از تندروها بود و الان ترس از بیریشههای سیاسی؟
هم میتوان این بحث را مطرح کرد و هم میتوان گفت حتی وضعیت فعلی از ۹۲ بدتر است. مشکلی که در ۹۲ ما با آن مواجه نبودیم این بود که سرمایهای داشتیم و آن سرمایه، اعتمادی بود که مردم به شخصیتی مثل مرحوم آقای هاشمی و یا به طور عام به جناح اصلاحطلب داشتند. کمی به گذشته بازمیگردم تا به این سوال، به درستی پاسخ دهم. اصولگرایان به دلایل مختلفی که در جای خودش قابل بحث و بررسی است، تقریبا ۳ دهه است که قادر نیستند اکثریت مردم را با خودشان همراه کنند یعنی سخنانشان، نوع گفتار و ادبیات سیاسیشان به گونهای نبوده که بتواند اکثریت مردم را تحت تاثیر قرار دهد.
در مقابل اصلاحطلبان هم چند سال است که دچار این وضعیت شدهاند، اصلاحطلبان از ۷۶ تا ۹۶ میتوانستند مردم را بسیج کنند، در ۹۲ ما میتوانستیم مردم را بسیج کنیم و این کار را کردیم، در ۹۴ میتوانستیم این کار را کنیم و کردیم و انتخابات مجلس را بُردیم و توانستیم شوراها را تحت تاثیر قرار دهیم. در ۹۶ هم توانستیم این کار را انجام دهیم هم خبرگان و هم ریاست جمهوری را توانستیم تحت تاثیر قرار دهیم. اصلاح طلبان از ۹۶ به این سو دچار همان مشکلی شدند که اصولگرایان از قبل دچار آن بودند یعنی اصلاحطلبان هم الان قادر نیستند مردم را بسیج کنند و این خطر است. ببینید چیزی که به عنوان خطر تلقی میشود این است که نه اصلاحطلبان و نه اصولگرایان دیگر قادر نیستند مردم را سمت خود جذب کنند. در واقع در حال حاضر، فضای سیاسی ایران فاقد عنصر استخوان بندی است.
*یعنی بیاعتمادی مردم خطرناک است؟
حتی فراتر از بیاعتمادی مردم است، خطر کاملا در کمین کشور و ایران است و هر کسی که دلش برای ایران می سوزد باید در تغییر این فضا نقش آفرینی کند.
* احساس میکنم شما نمیخواهید مسائلی را به صراحت مطرح کنید، مشخصا می فرمایید خطر اصلی چیست؟
بنده صریح می گویم، خطر این است که در نبود جریان اصولگرایی و اصلاحطلبی، جریان جدیدی آمده است که در حال سوزاندن سرمایه کشور است. آقای ناطق نوری کجا است؟ آقای باهنر کجا است؟ علی لاریجانی کجا است؟ نیستند! به بیانی دیگر جریان جدیدی آمده و مدعی انقلابی گری است و یک نفر را به عنوان رئیس مجلس مطرح کرده و کمتر از یک سال، تمام سرمایه را سوزانده است. در واقع اصلاحطلبان دو مشکل دارند؛ یک مشکلشان این است که همچنان در نظام نگاهی که به آنها میشود، نگاهی نیست که نشان دهد نظام به آنها اعتماد دارد و دیگر اینکه مردم را هم نمیتوانند بسیج کنند.
پس چه کسی میخواهد الان فضای سیاسی کشور را شکل دهد؟ در انتخابات گذشته ۴۰ میلیون نفر حداقل شرکت کننده داشتید، ۲۴ میلیون رأی آقای رئیس جمهور، به دست آورده و ۱۶ میلیون رأی هم رقیب او به دست آورده است که آراء قابل توجهی بوده است. اگر انتخابات پیش رو به سمت مشارکت ۲۰ تا ۲۴ میلیون نفر برود، یک رئیس جمهور با ۱۳ یا ۱۴ میلیون نفر میخواهد شروع به کار کند، با کدام پشتوانه مردمی؟ چگونه میتواند مسائل کشور را حل کند.
* و راه حل برای مقابله با این خطر از نظر شما چیست؟
راه حل این است که در سطح کلان کشور، از نظر بنده رهبری باید مداخله کنند. حتما فضای کشور نمیتواند بر اساس میل مثلا آقای قالیباف که دلش میخواهد کاندید ریاست جمهوری شود اما از نظر بنده، مهرهای سوخته است و بعید است او را به میدان بیاورند یا آقای رئیسی که اگر توصیه ما را بپذیرند و به انتخابات ریاست جمهوری وارد نشوند، پیش برود.
از نظر بنده آقای رئیسی الان بهترین جایگاه را در نظام جمهوری اسلامی دارد و در قوه قضاییه است چراکه او این قوه را از قبل میشناخته و تجربه حضور در این قوه را داشته است از این رو شاید بتوانیم او را تاکنون بهترین رئیس قوه قضاییه ایران تلقی کنیم. بنابراین بهتر است در قوه قضاییه بماند و کار کند.
*البته بسیاری از اصولگرایان به رأی آوری رئیسی در سال ۱۴۰۰ امیدوارند.
آقای رئیسی اگر به حوزهای بیاید که آن حوزه را نمیشناسد همان اتفاقی که برای آقای قالیباف در مجلس افتاد، برای رئیسی هم در قوه مجریه رخ خواهد داد. به نظر من رهبری باید مداخله کنند و چه جناح سیاسی اصولگرا و چه جناح سیاسی اصلاح طلب و به همه علامت دهند و تشویق کنند که وارد صحنه شوند اگر مسئله رقابت در عرصه سیاسی ایران جدی شود و شخصیت های معتبر وارد صحنه شوند، یقینا فضا میتواند تغییر کند در عین حال میتوان مردم را متقاعد و قانع کرد چراکه به هر حال مسئله سرنوشت مردم ایران مهم است و باید مسائل را حل و فصل کرد.
*نقش شورای نگهبان را در این باره چطور میبینید؟
اگر به تصمیمات احتمالی شورای نگهبان و تصمیمات بعضی از نهادهای حاکم، این کار سپرده شود و با این فرمانی که الان دارد کار می شود، حرکت کنیم انتخابات آینده نمی تواند کمک مهمی به کشور کند و همان اتفاقی که در مجلس افتاد (مجلس فاقد استخوان بندی سیاسی و مجلس فاقد عنصر تجربه)، اگر این اتفاق در دولت بیفتد فاجعه رخ میدهد. مسئله دولت با مجلس فرق میکند، مجلس هرچقدر ضعیف باشد یک دولت قوی میتواند مجلس را اداره کند و ضعفهای مجلس را بپوشاند ولی اگر قوه مجریه و مدیریت اجرایی کشور هم دچار چنین اختلالات اساسی شود و آن دو آفت به جان دولت هم بیفتد، کار، بسیار ساده نخواهد بود.
*بحث مداخله رهبری را که گفتید، حداقل در این ۷ الی ۸ ماه مجلس، رهبری بارها تذکر دادند اما این مجلس به آن تذکرات کاملا توجهی نداشته است...
تذکرات ایشان موثر بوده است اما از نظر ما نباید این هزینهها را رهبری پرداخت کنند. اگر در مجلس، ۲۰، ۳۰ و ۵۰ نفر تشکیلاتی و پا به کار وجود داشت و فراکسیونهای مستحکمی هم در مجلس وجود داشت خودشان، مسائلشان را حل و فصل میکردند، به بیانی دیگر رئیس مجلس فاقد تجربه پارلمانی است، نایب رئیسهای مجلس فاقد تجربه پارلمانی هستند، رئیس کمیسیون تلفیق فاقد تجربه پارلمانی است و همه اینها سفرهای را پهن میکنند که نمیتوانند آن را جمع کنند.
در قضیه قانون ریاست جمهوری نیز همین گونه بود یعنی اینها سفرهای را پهن کردند و هر کسی، هر نماینده منفردی که آمده یک پیشنهاد داده و جنجالی در مجلس راه انداخته و یک بند اضافه کرده است. به تعبیری آنقدر شور شد که شورای نگهبان هم که مصرف کننده اصلی آش بود گفت این اصلا قابل مصرف نیست و تمام، در نتیجه فقط ۴ یا ۵ ماه زحمات و وقت مجلس هدر رفت. بنده میخواهم تاکید کنم که نمیتوان سیاست را بدون دو عنصر تشکیلات و تجربه، به افراد تازه از راه رسیده، بی تجربه و خام سپرد، اینها انسانهای بسیار خوب و صادقی هستند و دلشان هم برای کشور میسوزد ولی دلسوزی آنها به درد خودشان میخورد نه به درد مملکت.
*از مجلس و اصولگرایان که بگذریم اصلاحطلبان برای رفع این وضعیت چه کردهاند؟ با توجه به نهاد اجماعساز اصلاح طلبی که اخیرا مطرح شده، این نهاد اجماع ساز یک ابهاماتی دارد، ابهامات را بفرمایید و اینکه چرا اشخاص حقیقی مجددا در این نهاد اجماع ساز حضور دارند و هنوز این سازوکار، شروع به کار نکرده، انتقادات به آن شروع شده است؟
"جبهه اصلاح طلبان ایران" نام این تشکیلات جدید است، این تشکیلات توسط احزاب عضو شورای هماهنگی ثبت کردند و ۱۵ نفر شخص را به عنوان مشاور انتخاب کردند. اشخاص را از دو زاویه میتوان نگاه کرد؛ واقعیتی که وجود دارد این است که مجموعه احزاب اصلاحطلب، نمیتوانند همه اصلاحطلبان را نمایندگی کنند یعنی بخشی از اصلاحطلبان شخصیت های موثری هستند که خارج از احزاب هستند. از زاویه دیگری هم میتوان نگاه کرد و آن این است که در واقع چون احزاب در جبهه اصلاحات سطح بندی نشدند، در این نهاد اجماعساز به نوعی سطح بندی احزاب مراعات شده است مثلا حزب اتحاد در تشکیلات جدید ۴ کرسی، حزب کارگزاران ۳ کرسی، حزب توسعه ۲ کرسی و حزب اعتماد ملی ۲ کرسی پیدا کرده که این نوعی مقدمه سطح بندی احزاب است. بالاخره مثلا انجمن اسلامی فارغ التحصیلان شبه قاره هند یا بعضی از تشکلهای صنفی مثل انجمن اسلامی پزشکان یا انجمن اسلامی مهندسان اینها نمیتوانند به اندازه حزب اتحاد یا حزب کارگزاران در انتخابات سرمایهگذاری کنند. با این ۱۵ نفر شخص حقیقی که به این نهاد اجماعساز اضافه میشود در واقع سهم احزاب بزرگتر و فراگیرتر تقویت میشود.
*ولی همین سازوکار ممکن است یکسری انتقادات را متوجه این احزاب کند.
در هر کاری و در هر سطحی که تصمیم بگیرید بالاخره کسی هست که راهحل دیگری دارد، حالا راه حلش بهتر باشد یا خیر، به هر حال انتقاد است ولی مهم این است که الان با تشکیل جبهه اصلاح طلبان ایران همه گروه های سیاسی و شخصیت های سیاسی اصلاح طلب، تمایل خود را برای شرکت در انتخابات ابراز کردند، اینکه شرایط چگونه رقم بخورد بستگی به سیاست های کلی دارد.
بنده نکتهای را توصیه کردم و در همین هفته به آقای رحمانی فضلی هم منتقل کردم که به مقامات نظام منتقل کند، نکته هم این است که از سال ۷۶ تا به امروز همیشه عرصه سیاسی انتخابات این گونه رقم خورده است که یک کاندیدایی، کاندیدای مورد توجه نهادهای حاکمیتی میشد و بقیه جمع میشدند و با هم متحد میشدند که او نشود و نشد یعنی در سال ۷۶ گفتند آقای ناطق کاندیدای اصلی نظام است اما مردم آقای خاتمی را انتخاب کردند. در سال ۸۰، ۸ کاندید در مقابل آقای خاتمی قرار گرفتند، معاون آقای خاتمی که رئیس سازمان تربیت بدنی بود، وزیر دفاع آقای خاتمی که آقای شمخانی بود همه به صحنه آمدند که رای آقای خاتمی حداقل کاهش پیدا کند ولی رای آقای خاتمی افزایش پیدا کرد. در سال ۸۴ قرار بود آقای قالیباف شود، آقای احمدی نژاد و آقای هاشمی رفتند و دور دوم آقای احمدی نژاد شد. در سال ۸۸ گفتند که قرار است آقای احمدی نژاد بماند که این بحران شد و بحران سختی برای کشور شد. در سال ۹۲ قرار بود آقای جلیلی شود اما آقای روحانی شد. بالاخره کسانی که رأی به رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی دادند، هدفشان این نبود که حسن روحانی رئیس جمهور ایران شود. در ۹۶ هم آقای قالیباف که به نفع آقای رئیسی کنار رفت و فرض می شد که آقای رئیسی شود اما رای آقای روحانی ۴ میلیون افزایش پیدا کرد.
اگر به این ۶ انتخابات نگاه کنیم، در این ۶ انتخابات، این سیاست موفق نبوده که به فرد علامت داده شود. سادهترین مسئله این است که ۴ نحله فکری در ایران وجود دارند؛ اصلاح طلبان، اصولگرایان، نیروهای جدید انقلابی و اعتدالیون (اگر اعتدالیون را یک جناح مهم تلقی کنیم). نظام میتواند از بین این ۴ جناح، چهار کاندیدایی که برای نظام مطلوبیت حداکثری دارند مثلا بگویند در اصولگرایان آقای علی لاریجانی، در اصلاحطلبان آقای ظریف یا آقای جهانگیری، در اعتدالیون آقای نوبخت و در جبهه انقلابیون و پایداریها، آقای رئیسی یا آقای قالیباف، به هر حال ۴ نفر میشود یک سبد! در واقع میتوان به یک سبد، کار را علامت داد و بقیهاش را به عهده مردم و رقابتهای سیاسی بگذاریم. هر کدام از اینها که برنده شدند نظام برنده است چون از قبل تمهید مقدمات صورت گرفته است. این پیشنهاد ما است.
*یعنی با توجه به تجارت قبلی در انتخابات گذشته میگویید که این بار باید موازنه سیاسی صورت گیرد؟
بله، ما فکر میکنیم که هر ۴ نحله سیاسی و فکری باید در صحنه انتخابات، نماینده ای را داشته باشند. اگر چنین اتفاقی بیفتد ممکن است نتیجه انتخابات متفاوت شود و حتما چنین کاری منتج به یک نتیجه دیگری میشود و آن موازنه سیاسی است. ما نکتهای را در دوره آقای احمدی نژاد تجربه کردیم، وقتی موازنه سیاسی در کشور بهم خورد و هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرای کشور به وسیله احمدی نژاد به حاشیه رانده شدند و کشور و نظام، این را پذیرفت که احمدی نژاد تنها فعال در صحنه سیاسی ایران باشد، اما بی حرمتیهایی که احمدی نژاد نسبت به رهبری کرد هیچ کس قبل و بعد از او نکرده بود و نخواهد کرد چون موازنه سیاسی بهم خورده بود.
اگر کسی بخواهد به کشور خوب نگاه کند باید به یک موازنه سیاسی در کشور فکر کند، حداقل ۲ جناح اصلی سیاسی کشور در صحنه حاضر باشند حالا یکبار دست این جناح است و یکبار دست آن جناح، فرقی نمیکند و کشور همیشه در حال حرکت است. رهبری هم که می خواهند از بالا کشور را مدیریت کنند و بر این رقابت های سیاسی نظارت کنند، کار رهبری هم ساده میشود. اگر توازن سیاسی و موازنه سیاسی یکبار دیگر بهم بخورد حتی به نفع این دوستانی که امروز در مجلس خودشان را بسیار از ما، به ولایت متعهدتر میدانند، همینها برای کشور دردسر درست خواهند کرد کما اینکه تجربه بودجه تجربه بسیار واضحی است که چگونه اینها در نبودن شخصیتهای سیاسی موثر، در نبودن یک تشکیلات های سیاسی خوب در مجلس، درباره بودجه، کشور را با چه گرفتاری مواجه کردند.
*با توجه به سوالی که داشتیم یعنی می فرمایید ممکن است یکسری از نارضایتی ها و یکسری از افراد ناراضی، همیشه حضور داشته باشند از این رو برخی از تشکل ها و احزاب نقش مهم تری نسبت به بقیه دارند.
حتما این گونه است.
*یعنی ممکن است یکسری حاشیه هایی که برای شورای عالی سیاستگذاری نیز رخ داد، برای این نهاد اجماعساز هم رخ دهد....
در عالم واقع هر اتفاقی ممکن است رخ دهد اما در حال حاضر جبهه اصلاح طلبان ایران با مشکل خاصی در آغاز کارش مواجه نیست، مشکلی که از نظر بنده، ممکن است جدی شود این است که شخصیتهایی که مورد توجه اصلاح طلبان هستند نتوانند از شورای نگهبان عبور کنند که آن ممکن است ما را با یک چالش مواجه کند.
*گفته می شود شما یکی از رابطان آقای خاتمی در این نهاد اجماع ساز هستید؟
خیر.
*به عنوان عضو شخص حقیقی حضور دارید یا به عنوان نماینده حزب کارگزاران؟
بنده از سوی حزب متبوعم حضور دارم. ما یک حزب جدی داریم که من از طرف حزبم هستم. حزب ما ۳ کرسی دارد.
*الان شما جزء شخص حقیقی هستید، رای هم دارید؟
نمی دانم، تفاوتی نمیکند که رای داشته باشیم یا خیر، به هر حال ما هستیم.
*سه گزینه به عنوان گزینه های ریاست این نهاد مطرح است؛ شما ، آقای بهزاد نبوی و آقای کمالی، شانس خود را برای ریاست این نهاد تا چه حد میبینید؟
بنده مطرح نیستم و برای چنین کاری هم آمادگی ندارم. به نظر من فضای کلی حاکم بر این نهاد جدید ریاست آقای نبوی است.
*یعنی براساس هیئت رئیسه سنی در نظر بگیریم، آقای بهزاد نبوی فکر می کنم که باید باشند. درست است؟
فکر می کنم که همان هیئت رئیس سنی، هیئت رئیسه دائمی هم شوند، برداشت من این است که آقای بهزاد نبوی رئیس جبهه اصلاحطلبان ایران خواهد بود.
*چهره های برجسته ای که در شورای عالی سیاست گذاری بودند مثلا نایب رئیس شورای عالی سیاست گذاری آقای موسوی لاری و آقای عارف در جبهه اصلاح طلبان ایران حضور ندارند، آقای عارف که گفتند در مظان کاندیداتوری هستند ولی آقای موسوی لاری به این اجماع نپیوستند، آیا با این نهاد موافق نیستند؟
به آقای موسوی لاری ، بسیار اصرار کردیم که باشند اما خودشان به دلیل کسالت و اینها علاقه ای نداشتند. ایشان کسالتی دارند که انشالله خدا به ایشان شفاء دهد.
* اما همچنان عدم حضور عارف و موسوی لاری به عنوان علامت سوال است چراکه به هر حال یک شخص برجسته جریان اصلاح طلب در این نهاد نیست، به نظر میرسد با این نهاد موافق نیستند....
آقای موسوی لاری خودشان هم برای تشکیل این نهاد همکاری کردند بنابراین موافق هستند، آقای عارف دعوت نشدند و دلیلش هم شاید این بود که آقای عارف به تنهایی تصمیم گرفتند کاندیدا شوند.
*یعنی آقای موسوی لاری با این قضیه موافق هستند؟
بله. برای تشکیل این نهاد همکاری هم کردند اما خودشان اصرار داشتند که عضو نباشند. جانشین ایشان آقای سید سراج الدین موسوی شدند.
*یعنی نماینده آقای موسوی لاری هستند یا ..
خیر. به عنوان شخص حقیقی حضور دارند اما رابط مجمع روحانیون هم می توانند باشند.
*این نهاد اجماع ساز تا چقدر میتواند با اعتبار و اسم آقای خاتمی وارد انتخابات ۱۴۰۰ شوند؟
بالاخره هر گروهی که دسترسی به شخصیتی مثل آقای خاتمی داشته باشند، منطقشان این است که از آن ظرفیت استفاده کنند، به هر حال آقای خاتمی هنوز حوزه نفود خوبی در جامعه دارند.
*یعنی جایگاه آقای خاتمی در این نهاد چگونه است؟
در تشکیلات آقای خاتمی نقشی ندارند. تشکیلات جبهه اصلاحطلبان ایران توسط احزاب راه اندازی شده است ولی به طور طبیعی احزاب این مقدار از زرنگی برخورداند که از ظرفیت آقای خاتمی استفاده کنند.
*یعنی آقای خاتمی به صورت مستقیم وارد نمی شود مثل انتخابات قبلی که مثلا گفته شود این سازوکار انتخاباتی و کاندیدای نهایی مورد تایید خاتمی است....
بنده سخنگوی ایشان نیستم ولی فکر نمیکنم که آقای خاتمی نسبت به انتخابات ریاست جمهوری بیتوجه باشند حتما از نظر من ورود میکنند. برداشت بنده این است.