کد خبر: ۲۸۱۸
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۴۲

شهری که سوخت؛ شهری که می سوزد

۵ هزار سال پیش در سیستان زنان و مردانی، پیشرفته ترین شهر جهان را ساختند. شهری که بسیاری از اولین های دنیا را داشت. اما امروزه کمی آن‌سوتر از «شهر سوخته» شهری دیگر در حال سوختن است.
شهری که سوخت؛ شهری که می سوزد

۵ هزار سال پیش در سیستان زنان و مردانی، پیشرفته ترین شهر جهان را ساختند. شهری که بسیاری از اولین های دنیا را داشت. هر زمان باستان شناسان لایه ای خاک از روی آن برمی دارند متوجه یک شگفتی دیگر می شوند این شگفتی ها جهانیان را به تعجب واداشته است از جمله اولین جراحی مغز در دنیا یا اولین چشم مصنوعی جهان آن هم در ۵ هزار سال پیش با ابتدایی ترین وسایل و ابزار. جهان در حیرت است که چگونه مردم سیستان در آن زمان توانسته اند اولین انیمیشن جهان را اختراع کنند و یا دارای قوانین مدون شهری باشند. شهری که در نوع خود از هر جهت پیش رفته و حتی با نگاه امروزی کاملا متمدن بوده است. این شهر اگرچه بعدها «شهر سوخته» لقب گرفت اما هیچگاه در آتش نسوخت.

کم شدن آب رودخانه هیرمند، خشکسالی و تغییرات مختلف آب و هوایی، رونق و حیات را از این شهر گرفت و زندگی مردمانش سوخت.

و اما امروز کمی آن‌سوتر، شهری دیگر در حال سوختن است. «زابل» شهری که هیچ بهره ای از آن تمدن کهن نبرده است، می رود که به همان سرنوشت دچار شود. و این روایتی است از شهری در حال احتضار؛ شهری که می سوزد.

شهری که سوخت؛ شهری که می سوزد

مهمانی که بیرون نمی رود!

وارد شهر زابل که می شوی، اولین استقبال توسط گرد کویری انجام می شود که در همه جای شهر ریخته شده است. باد می وزد و مزه خاک کویر زیر دندان ها هم می رود. مه غلیظی از خاک با هر دم، از زیر پارچه هایی که به دور صورت بسته شده، راه خودش را به حلق باز می کند. بادها میهمانانی شوم هستند که ۱۲۰ روز در این شهر اتراق می کنند. می روند و می آیند. هوو می کشند و همه را به داخل خانه ها می فرستند.

مردم زابل از عهده بیرون کردن این مهمان سمج برنمی آیند. می مانند در خانه و از وجودش حرص می خورند. ۵ هزار سال پیش مردم همین دیار در «شهر سوخته» این مهمان ناخوانده را به خدمت گرفته بودند به نحوی که نه تنها زندگی شان فلج نمی شد که شتاب هم می گرفت. از برافروختن کوره های آتش تا چرخش چرخ آسیاب ها را بر دوش آن می گذاشتند. اما امروز بعد از گذشت قرنها، باد بلای جان زابلی ها شده است. طوری که عده زیادی از آنها را به بیماری آسم مبتلا کرده است، شاید احداث پژوهشکده آسم و بیماری های تنفسی در زابل هم به همین دلیل باشد.  

باران مردم را خوشحال نمی کند

زابلی ها را باد که هیچ، باران هم آزار می دهد. اگرچه خشکسالی دامن زابل را گرفته و رها نمی کند هیرمندش را بی آب کرده و ۱۷ سال است رنگ کویر به هامونش ریخته اما با این وجود کسی از بارندگی خوشحال نمی شود چون باران برای مردم دردسر می بارد.

کافی است کمی باران ببارد. خیابان ها شبیه استخر می شوند موتورسواران از آب روان شده در خیابان ماهی می گیرند و با جابه جایی مردم کاسبی می کنند. در این میان تنها کودکان از آب تنی، در آب گل آلود سرخوش‌اند.

شهری که سوخت؛ شهری که می سوزد

ذبیح جهانتاب، مکانیک زابلی است که رو به ما و گروه عکاسی می کند و می گوید: «هامون و هیرمند و زمین های کشاورزی تشنه اند اما خدا کند این بارانی که تنها باعث به هم خوردن وضع زندگی ما در شهر می شود هیچ وقت نبارد. اگر باران حسابی می بارید و زمین ها سیراب می شدند غمی نبود اما وقتی باران به این شهر می زند زندگی را از ما می گیرد».

اصغر رسولی نانوای زابلی هم می گوید: «این شهر شبکه فاضلاب و دستگاه های مکش آب به قدر کافی ندارد به همین دلیل آب در جوی ها راکد می ماند و لجن می شود. خیابان ها سه روز بعد از هر بارندگی رو به خشک شدن می رود در آن هنگام است که لجن های خشک شده همراه با بادهای تند سیستان به ریه مردم سرازیر می شود».

اما این موضوع را هادی ارباب رئیس شورای شهر قبول ندارد و می گوید که «همان فردای روز بارندگی همه آب سطح خیابان جمع می شود مگر یکی دو خیابان».

از گروه عکاسان، یکی می خواهد آن سوی خیابان برود. دوچرخه یکی از بچه ها را می گیرد و به آب می زند. هنوز به وسط خیابان نرسیده که ناگهان عکاس و دوربین و دوچرخه در آب فرو می روند. چاله ای که ظاهرا درپوش آن را دزدیده اند، زیر سطح آب پنهان شده است.

عکاس با اینکه دوربین و تجهیزات ۱۵ میلیون تومانی اش از بین رفته است اما غصه دیگری دارد. نگران است که اگر به جای او یک کودک در حال بازی، به آن چاله می افتاد، حتما غرق می شد.  البته این چاله ها فقط مختص خیابان نیست، وسط پیاده راه هم گاهی دست می اندازند و پای رهگذران را  درون خود می کشند.

پیاده راه های همه کاره!

پیاده راه در زابل کارایی های بسیاری دارد. کاسبان، پیاده راه را به مساحت مغازه خود اضافه کرده اند. آنها دیگر داخل مغازه های چند متری خود نمی نشینند و بیرون جایی بین پیاده راه و خیابان کار می کنند، کابینت می سازند، ماشین تعمیر می کنند، ساندویچ می فروشند و یا سوپرمارکتی دیگر جلوی مغازه ایجاد می کنند. علاوه بر اینها پیاده راه محل اصلی پهن شدن بساط دست‌فروش ها و خانه کارتن خواب هاست.  هادی ارباب می گوید:« درست می گویید این مشکل معابر شهر است با این حال گشت های شهرداری همیشه در سطح شهر می چرخند و تذکر می دهند».

شهری که سوخت؛ شهری که می سوزد
نظرات بینندگان