تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
اگرچه دکتر معین در انتخابات سال ۸۴ گزینه اصلی جریان اصلاحات برای ریاستجمهوری بود، اما حضور کاندیدایی دیگر شرایط انتخابات را به سمتی هدایت کرد که آرای اصلاحطلبان پراکنده شد تا زمینه برای پیروزی محمود احمدینژاد فراهم شود.
در شرایط کنونی اصلاحطلبان بیش از آنکه دغدغه پیدا کردن گزینه را برای حضور در انتخابات داشته باشند دغدغه عبورگزینههای خود را از کانال نهادهای نظارتی دارند. همین مسأله باعث میشود اصلاحطلبان ریسک نکنند و گزینههایی را به میدان نفرستند که با موانع نظارتی مواجه شود.
از سوی دیگر جریان اصلاحات با چالشهای درونگفتمانی مواجه است که نیازمند تحلیل و بررسی است. به همین دلیل با دکتر مصطفی معین گفتوگو کرده ایم که در ادامه ماحصل آن را میخوانید.
تــحلیــل شما از وضعیت کنونی جریان اصلاحات چیست؟ چرا جریان اصلاحات مــانند گذشته از تکاپو و تلاش پیشاانتخاباتی برخوردار نیست؟
از نظر سابقه تاریخی، میدانید که تفکر اصلاحطلبی از یک سو ریشه در فرهنگ ملی و دینی ما دارد و به نوعی در مکاتب سیاسی مختلف در جهان در یک تا دو سده گذشته نیز مطرح بوده است.
در ایران از دوره عباس میرزا و شکست ایران از روسیه و سپس در دوران صدارت قائممقام فراهانی و امیرکبیر شاهد ادامه این جریان فکری و سیاسی در بین برخی دولتمردان و نخبگان جامعه ایرانی هستیم.
پیگیری تغییر وضع موجود با نگاهی جهانی و متناسب با زمینههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی یک کشور، به دور از قشریگری و ظاهرگرایی و با امید به آیندهای بهتر از راه ایجاد اصلاحات تدریجی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با مشارکت نهادهای مدنی از ویژگی های مهم فرآیند اصلاحات و اصلاحطلبی در این زمان است.دلایل انفعال کنونی جریان اصلاحطلبی در سالهای اخیر را با توجه به سابقه تاریخی آن در ایران باید آسیبشناسی و علتیابی کرد.
مشکلات درونی از جمله نداشتن استراتژی مدون، عدمانسجام تشکیلاتی و بهره نگرفتن از فرصتهایی چون در دست داشتن دولت اصلاحات یا اکثریت مجلس ششم و شوراهای شهر، بدون آنکه رابطهای عمیق و نهادمند با توده مردم یا نخبگان جامعه شکل بگیرد از مهمترین ضعفهاست. در همین زمینه، عدول از هویت و معیارهای اصلاحات در ائتلافهای سیاسی مانند انتخابات ریاستجمهوری دولتهای یازدهم و دوازدهم موجب از دست رفتن سرمایه اجتماعی شد.
به همین ترتیب پدیدههای فسادآوری چون رانتخواری، آقازادگی، رفیقبازی یا توهم ژن خوب از دیگر عواملی است که به افول منزلت و مقبولیت اجتماعی جریان اصلاحات انجامید. البته تهدیدها و موانعی مانند نگاه منفی یا همراه با تردید حاکمیت نسبت به این گرایش سیاسی، تحمیل فرصتهای نابرابر انتخاباتی یا برخوردهای قضائی و تشکیل پرونده برای فعالان مدنی، رسانهای و سیاسی اصلاحطلب نیز مزید بر علت شده است.
افول منزلت اصلاحطلبی و از دست رفتن سرمایه اجتماعی چه چالشهایی را برای جریان اصلاحات ایجاد کرده است؟
چالشهایی که به سرفصل آنها اشاره میکنم فقط منحصر به جریان اصلاحات نیست و در سایر گرایشهای سیاسی هم کم و بیش وجود دارد.
اول، چالشهای نظری در تبیین موضوعاتی چون آزادی، توسعه، جامعه مدنی، حقوق بشر، دموکراسی و رابطه سنت و مدرنیته.
دوم، چالش تشکیلات و سازماندهی و آموزش کادرهاست که هماکنون خود را در توقف فعالیت شورایعالی سیاستگذاری نشان داده است.
سوم، چالش تعهد و پایبندی به آرمانهای اصلاحطلبی از قبیل مسئولیت اجتماعی، اصل قرار ندادن منافع شخصی نسبت به منافع جمعی، عدمفرصتطلبی و رانتخواری، پدیدههای آقازادگی و ژنهای خوب! یا تکنوکراتهایی که نگاهشان به خارج است! اینجاست که از سالها قبل گفتهام باید اصلاحطلب اصیل را از نوع بدلی آن تفکیک کرد و همین تفکیک را برای اصولگرایان اصیل که مورد احترام هستند از اصولگرایان بدلی و انقلابینما باید در نظر گرفت!
چهارم، چالش ضعف رویکرد علمی و در عین حال تمرین فعالیت مدنی و جلب اعتماد تودهها با توجه به ارزشهای فرهنگی و اجتماعی و نه فقط پرداختن به کار سیاسی یا سیاستزدگی.
پنجم، چالش رادیکالیسم و ساختارشکنی از سوی افراد و تازهواردهایی که فرصتطلبانه خود را در داخل و بهویژه در خارج از کشور به اصلاحات نسبت میدهند.
ششم، چالش چگونگی برخورد با افراطیون راست و خشونتگرا و در واقع لمپنیسم در پوشش انقلابی.
هفتم، چالش نابرابری فرصتهای سیاسی، اجتماعی و انتخاباتی که از سوی اصولگرایان سنتی با تفسیر خاصی که از قانون اساسی دارند و با نظارت خاص آن را در انتخابات اجرائی میکنند!
هشتم، چالش چگونگی مشارکت در انتخابات یعنی شرکت بدون قید و شرط، شرکت مشروط یا عدمشرکت در وضعیتی که نامزدان انتخاباتی جبهه اصلاحات در سطح گسترده و بدون دلایل قانونی ردصلاحیت شوند!
نهم، چالش خودسازی اخلاقی و سیاسی- اجتماعی، تحمل دیدگاههای مخالف، گفتوگو و تعامل، رواداری و تابآوری در شرایط سخت!
دهم، چالش شفافیت و پاسخگویی، روحیه انتقاد از خود و پوزشخواهی فروتنانه از مردم. همچنین، زمانی که فرد مسئول در شرایط خاصی احساس موثر و مفید بودن ندارد یا ادامهکار در آن مسئولیت به دلیل ایجاد اعتماد کاذب به نوعی موجب تضییع حقوق مردم بشود، چالش چشمپوشی از مقام و منصب و استعفا موضوعیت باید که اقدام به آن و بیان صریح و صادقانه دلایل آن به افکار عمومی وظیفهای اخلاقی و اجتماعی است.
درشرایـــط کـنونی جریان اصلاحات بیشتــر مــیتواند در ساحت جامعه تأثیرگذار باشد یا در ساحت قدرت؟ چرا؟
مسائل سیاسی نسبی است و باید دید که خیر و مصلحت جامعه چه اقتضایی دارد. در سیاست اخلاقی، پست و مقام و قدرت هدف نیست، یک وسیله است. وسیله و ابزاری برای ایفای مسئولیت اخلاقی و اجتماعی. از نظر اینجانب امکان انجام وظیفه در هر دو ساحت مدنی و مدیریتی همزمان با هم یا متناسب با آمادگی فرد و نیاز جامعه در یکی از آنها وجود دارد.
با شناختی که طی ۱۷سالی که از دولت و کار اجرائی بیرون آمدهام از اوضاع جامعه و آسیبهای آن بهویژه در کودکان و زنان و دهکهای پایین جامعه بهدست آوردهام، نیاز اصلی کار و فعالیت را مطالعه و اقدام در زمینه مسائل و مشکلات اجتماعی میدانم. ترویج علم و دادن آگاهیهای علمی و فرهنگی، حقوقی و اخلاقی، اصلاح سبک زندگی و توانمندسازی جامعه در برابر آسیبها، برخورداری مردم از حقوق اساسی خود و آشنایی به وظایف شهروندی از طریق آموزشهای عمومی و ترویجی و ایجاد نهادهای مدنی و خیریهها و نیز حمایتهای مادی و معیشتی امری ضروری و نیازی حیاتی است.
این اولویت دادن به مسائل و توسعه اجتماعی به مفهوم عدممشارکت فعال در توسعه سیاسی جامعه هم نیست و در فرصتهای قانونی و انتخاباتی میتوان با رعایت اصول، اهداف و معیارهای اصلاحات در عرصه رقابت شرکت کرد و در قدرت نیز حضور یافت.
از نظر تاریخی جریان اصلاحات زمانی که در قدرت حضور داشته موفق به گفتمانسازی و جریانسازی شده است یا صرف قدرت شده است؟
تجربه تاریخی حماسه دوم خرداد و دولت اصلاحات نمونه موفقی از گفتمانسازی در جامعه است، گفتمانی بر پایه گفتوشنود به عنوان زمینهای برای تقویت اعتماد و همکاری، حقوق برابر شهروندی، کنشگری فعال در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و هنری، فضای باز رسانهها، گفتوگوی فرهنگها و تمدنها و گفتمان صلح و همزیستی عادلانه در سطح جهانی. البته به جز یک تا دو سال اول دولت اصلاحات، تنشها و بحرانها و محدودیتهای تحمیل شده به دولت، دانشگاه، مطبوعات و فعالان سیاسی-اجتماعی تا حدود زیادی مانع از تداوم آن گفتمان در سالهای بعد شد.
آیا به همین دلیل، بین نسل فعلی و گذشته اصلاحات فاصله افتاده است؟
غفلت از آموزش و جذب نیروی جوان یک ضعف عمومی در احزاب و گروههای سیاسی و حتی مدیریتها در کشور ماست و تنها به احزاب اصلاحطلب محدود نمیشود. در فضای سیاستزدگی، نداشتن راهبرد و چشمانداز روشن و عادت به روزمرگی به اهمیت آموزش و کادرسازی توجه لازم نمیشود و فعالیتها و مدیریت نهادها بدون آیندهنگری، قائم به فرد بنیانگذار یا موسسان اولیه شده و واگرایی نسلهای بعدی و رکود و توقف فعالیتها را به دنبال خواهد داشت.
آیا جریان اصلاحات از ابتدا رهبر داشته است؟ دیدگاه شما درباره کسانی که مدعی هستند جریان اصلاحات رهبری نداشته و رئیس دولت اصلاحات به دلیل کاریزما و شخصیت فرهیختهای که داشتهاند مورد احترام بودهاند، چیست؟
بیتردید کاریزما و شخصیت فرهیخته رئیس دولت اصلاحات و اقبال مردم و جوانان در سال ۷۶ و سالهای بعد از آن در برخی مقاطع حساس مثل انتخابات تاثیر تعیینکنندهای داشته است ولی ایشان نه در زمان دولت خود و نه در این زمان رسما رهبری جریان اصلاحات را نپذیرفته و سازوکارهای تشکیلاتی و حزبی آن را بهوجود نیاوردهاند. بهرغم مقبولیـــت رئیـــس دولت اصلاحات، هیچگــاه هـــم گـــروههای سیاسی اصلاحطلب بهصورت سازمان یافته و با خرد و تلاش جمعی در یک فرآیند دموکراتیک نسبت به چگونگی مدیریت و رهبری جبهه اصلاحات بررسی و اقدام نکردهاند.
سهم جــریان اصــلاحات را از آینده قدرت در ایران به چه میزان میدانید؟
فقط بــا یـــک جریان فکری و جناح سیاسی نمیتوان مردم را به کنشگری فعال دعوت و کشور را به خوبی اداره کرد. با پیشرفتهای علم و تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات و رشد و توسعه جوامع در سطح جهانی، رویکرد اصلاحی به امور کشور نیز خواه و ناخواه ادامه خواهد یافت، مشروط به اینکه فعالان اجتماعی و اصلاحطلبان از درازی راه و هزینههای آن خسته نشوند.
در شرایط کنونی اصلاحطلبان باید با چه استراتژیای وارد رقابتهای انتخاباتی شوند؟ آیا در صورتی که شرایط تغییر نکند و نهادهای نظارتی گزینههای اصلاحطلب را ردصلاحیت کنند تکرار استراتژی سال ۹۸ را در ۱۴۰۰ صحیح میدانید؟
ابتدا عرض میکنم که انتخاب رئیسجمهور به عنوان دومین مقام کشور با انتخابات نمایندگان مجلس قابلمقایسه نیست و کمیت رایدهندگان و کیفیت برگزاری آن از نظر آزاد و سالم و رقابتی بودن، پیامدهای مهم داخلی و بازتاب جهانی خواهد یافت. بنابراین میتوان احتمال داد که با اشاره مسئولان عالی نظام، انعطاف بیشتری در بررسی صلاحیت نامزدان گروههای اصلاحطلب از سوی شورای نگهبان و جلوگیری از تخلفهای انتخاباتی و مهندسی شدن نتایج آن مشاهده شود.
البته هنوز اظهارنظر قطعی در این موارد زود است. در هر صورت دو گزینه شرکت بیقید و شرط در هر انتخابات و معرفی نامزد یا تحریم آن قابلقبول و منطقی نیست. شرکت مشروط (به شرط وجود فرصتهای برابر انتخاباتی برای کاندیداهای مختلف) یا در صورت رد صلاحیت یکطرفه و گسترده نامزدان اصلاحات، عدمشرکت و ندادن رای، دو گزینهای است که از منطق عقلانی و سیاسی بیشتری برخوردار است.
آیا جریان اصلاحات در بدترین شرایط انتخاباتی احتمال دارد دوباره بین بد و بدتر دست به انتخاب بزند و از یک کاندیدای اجارهای دیگر حمایت کند؟
ائتلاف گروهها و احزاب سیاسی در زمان انتخابات امر رایج و متعارفی است، منتها باید با رعایت اصول، معیارها و حفظ هویت اصلاحطلبی باشد. انتخاب بین بد و بدتر از منطق درستی برخوردار نیست، چون شما با انتخاب بد، فرصت بدتر شدن را برای او یا بدتر شدن شرایط کشور فراهم میکنید. تدبیر عاقلانه، انتخاب میان خوب و بهتر و بلکه برگزیدن شایستهترین است و این وضعیت مطلوب فقط در یک رقابت آزاد و سالم و قانونمند و با فرصتهای برابر برای نامزدان همه گرایشهای سیاسی قانونی قابل حصول است.
جریان اصلاحات در مقابل رادیکالیسم و احتمال حضور گزینههای نظامی باید چه استراتژیای در پیش بگیرد؟
این شیوه در جامعه جدید و جهان امروز پاسخ لازم وکافی را نمیدهد، اگر هم در کوتاه مدت جواب دهد مقبولیت مردمی نیاز دارد و دیر یا زود با مشکل مواجه میشود و هزینههایی هم خواهد داشت.
آیا اگر اصلاحطلبان روی حضور شما در انتخابات اجماع کنند و موانع نیز با رایزنی برداشته شود در انتخابات ریاستجمهوری حضور پیدا خواهید کرد؟
تا زمانی که چالشهای پیشگفته درونی و بیرونی جبهه اصلاحات به سامان نرسد و زمینه و امکان خدمتگزاری موثر بهوجود نیاید، انگیزه و وظیفهای برای حضور نخواهم داشت و ترجیح میدهم به وقت گذاشتن و فعالیت در سپهر عمومی از طریق سازمانهای مردمنهاد و غیردولتی(سمنها) ادامه دهم.
منبع:روزنامه آرمان ملی