تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
قلمنیوز: ننام رومینا و داستان زندگی نیمهتمامش به دست پدر اگرچه در تاریخ ایران برای همیشه میماند اما نام او هم مانند سارینا، هوژان، فرشته، زعفران، نازنین، زبیده، سارا، هاجره و... از خاطرهها خواهد رفت و به زودی رویدادی دیگر جای آن را خواهد گرفت. با این حال اما راز سربهمُهری که قتلهای ناموسی در ایران را رقم میزند باز هم میتواند جان دختر دیگری را بستاند. دختری که شاید همانند رومینا دلباخته پسری باشد و همانند زبیده دلباخته فرزند و خانواده. زنان و دخترانی که به دست پدر، برادر، عمو یا عموزاده و... به بهانه ناموس سر بریده میشوند، به آتشکشیده میشوند، چاقو میخورند یا تیغ ناامیدی را خود بر رگهای دستشان میکشند. داستان دنبالهداری که شاید در همین نزدیکی در حال وقوع باشد. با این حال اما ماجرای قتلهای ناموسی ابعاد متفاوتی دارد، بازیگرانی که گاه نقش مستقیمی در انداختن طناب دار بر گردن دختران ندارند اما طناب را به دست پدر میدهند. این بازیگران چه کسانی هستند، با پدر چه میکنند که میان عشق و نفرتِ نسبت به فرزند، نفرت را برمیگزیند؟ چه چیزی سبب شده که پدر رومینا همزمان که نگران او است، دختر را به کام مرگ بکشاند. حسن محدثیگیلوایی، استادیار گروه جامعهشناسی واحد تهرانمرکز در گفتوگو با «ابتکار» معتقد است که پدر رومینا فقط یکی از مصادیق پدران شکستخورده است که زندگی تراژیک او در سطحی وسیع رسانهای شده است. او خود نیز قربانی وضعیت اجتماعی تعارضآمیز با انبوهی فشار است. پاشنه آشیل و بزرگترین نقطه ضعف این والد خاص فقر والدگری است.
مقدمهای بر تحلیل
حسن محدثیگیلوایی، استادیار جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی، در این باره به «ابتکار» گفت: پدیدههای اجتماعی چندبعدیاند. داستان رومینا و شخصیتهای دخیل در آن نیز همینگونه است. در این داستان رابطه قاتل و مقتول، رابطه والد و فرزند است. هنوز از خصوصیات والد چیز زیادی نمیدانیم. هنوز مصاحبهای از وی منتشر نشده. او ضدقهرمان داستان است. رومینا شخصیت قربانی است و کودکربا یا معشوق وی بر حسب تفسیرهای مختلف، از ضدقهرمان تا قربانی در نوسان است. اما موضوع این داستان چیست؟ عشق، کودکهمسری، آدمربایی یا قتل ناموسی؟ پاسخ مربوط است به نوع تشخیص ما و نوع روایتگری ما.
نگاه نظری: تمایز تشخیص، ارزشیابی و ترجیحات عملکردی
این استاد جامعهشناسی یادآور شد: لازم است بین تشخیص پدیده و ارزشیابی آن فرق بگذاریم. اگر این داستان را کودک همسری یا آدمربایی تشخیص دهیم، قاتل ممکن است از ضدقهرمان به قهرمان ارتقا یابد. اما اگر این پدیده را در وهله نخست قتل ناموسی تشخیص دهیم، قاتل ضدقهرمان خواهد بود. اگر محور مهم پدیده را مثلا عشق تشخیص دهیم، معنایش این نیست که در مقام ارزشیابی نیز عشق دختر نوجوان ۱۴ ساله به پسر جوان ۲۸ ساله مورد تایید ماست. توصیف و تشخیص پدیده، یک مقام است و داوری درباره کنشها و رفتارهای کنشگران داستان، مقام دیگری است. نوع تشخیص به اولویت عملکردی ما سمت و سو میدهد. اگر مسئله اصلی را در این ماجرا کودکهمسری تشخیص دهیم، آنگاه باید به مبارزه با آن معطوف شویم و اگر قتل ناموسی تشخیص دهیم، باید علیه آن جبههگیری کنیم. اما تشخیص پدیده نیز وابسته است به مجموعه دادههای ما در مورد دستهای از پدیدههای مشابهی که قبلا در کشور و در خاورمیانه یا حتی در دنیا روی دادهاند و نیز وابسته است به دادهها و جزئیات میدانی دربارهی رویداد مورد بحث و تفسیری که از این رویدادها داریم.
تحلیل جامعهشناختی رویداد بر اساس اطلاعات منتشر شده
او افزود: در جامعهشناسی برای فهم کنش کنشگران ناچار هستیم وضعیت و موقعیتی را که آنان در درون آن دست به کنش زدهاند بازسازی کنیم. چنین کاری به معنای مبرا ساختن کنشگران از مسئولیت اخلاقی اعمالشان نیست بلکه به ما نشان میدهد که کنشگران تحت چه شرایطی دست به کنش زدهاند. چه فشارهایی بر آنان وارد شده و تحت چه سازوکارهایی در جهت کنشگری سوق داده شدهاند. کنشگران هر که و هر چه باشند، قبل از مورد قضاوت گرفتن میبایست توسط جامعهشناس فهمیده شوند. داوری کردن درباره آنان مرحله بعدی است. من در اینجا میکوشم نخست توضیح دهم که چگونه و طی چه مراحلی از یک والد، قاتل ساخته شده است؟ چه روندی دستاندرکار بوده است تا این والد مسیر سقوط را طی کند؟ چه کار باید کرد تا دیگر پدران و مادران این سرزمین چنین مسیری را طی نکنند؟
به گفته محدثی، اطلاعات منتشرشده از رویداد، صدای دو شخصیت را منعکس نکرده است. مقتول به ناگزیر بیصدا است و دیگران درباره او سخن میگویند. مادر وی از یادداشت او در شب فرار سخن میگوید. این دستکم صدایی از مقتول است. از قاتل که همان والد است، هنوز صدایی منتشر نشده است. اما روایت مادر، او را دارای احوالات ضدونقیض توصیف میکند و از یک تعارض عمیق در وجود او پرده برمیدارد. روایت مادر، از پدری سخن میگوید که از یکسو پدرانه فرزند خود را دوست میدارد و میکوشد دل فرزند را به دست بیاورد و نگران سوختن دست رومینا در هنگام ریختن چای است. اما از سوی دیگر پدری غیرتی را به تصویر میکشد که پاسدار ارزشهای خانوادگی است. سه وظیفه دشوار زیر بر عهده اوست: 1. وظیفه پاسداری از ناموس، آبرو، و شرافت خانوادگی؛ 2. وظیفه حفاظت از نظم خانوادگی؛ 3. وظیفه پاسداری از مذهب خانوادگی.
این استاد دانشگاه گفت: روایت مادر میگوید راهی که پدر برای انجام وظایفش میشناسد، حذف فیزیکی دختر است؛ اما مایل است دختر خود، خویشتن را از طریق خوردن مرگ موش یا به دار آویختن خویش حذف کند. البته، ما هنوز از میزان فشار هنجارین فامیل و اطرافیان بر والد چیزی نشنیدهایم. این مولفه، قسمت روایت نشده داستان است. اما این مولفه نیز ممکن است موجود بوده باشد و نقش بسیار مهمی در سوقدادن پدر به سوی قتل فرزند ایفا کرده باشد. اما وقتی تمامی شرایط علیه پدر است، انجام این وظایف بسیار سنگین است. رسانهها پدر را خلع سلاح کردهاند. او دیگر نمیتواند ارتباطات دخترش را کنترل کند. بهمن خاوری (پسری که رومینا با او شبانه فرار کرده) گفته است دوسال با رومینا ارتباط تلفنی داشته است. برای پدر در این شرایط فقط داسی مانده است! او مذبوحانه با داس به اینسو و آنسو میرود. داس در گیلان ابزاری برای هرس کردن درختان (بریدن شاخههای زائد) و بریدن گیاهان هرز است! قطعاً این دختر علف هرز نیست، اما چون از اخلاق و ارزشهای خانه پدری عدول کرده، چه بسا در نگاه پدر بهعنوان مدافع این ارزشها اینچنین دیده شده است. بنا به روایت مادر خانواده، پدر گاهی تلفن همراه را ضبط میکند، اما آن نیز موقت است و تلاشی است مذبوحانه.
او افزود: این وظایف بهطور سنتی بر دوش پدر در این خانواده روستایی نهاده شده است. درستی یا نادرستی آنها میبایست مورد بررسی و نقد قرار گیرد، اما اینک موضوع بحث نیست. اما وظیفه پاسداری از ارزشهای سنتی خانوادگی در دورانی که مدرنیته و آثارش تاخت و تاز کرده و از سنت جز همان ارزشهای سنتی مانده در اذهان نسل قبل چیزی باقی نگذاشته، به پدر موقعیتی دنکیشوتوار میدهد. منظورم از دنکیشوت کسی است که درک درستی از وضع خود و جهان خود ندارد و مذبوحانه میکوشد آرمانهای نامربوط خود را در یک جهان کاملاً ناهمساز و نامساعد دنبال کند و مذبوحانه در راه تحقق آنها تلاش میکند. نشانههای شکست خود را هم میبیند اما باز هم نمیتواند موقعیت خود را به درستی دریابد و تجدیدنظر بکند. تلاشهای او پیشاپیش محکوم به شکست است، اما او ناتوان از دیدن این شکست محکوم است. لاجرم، وظیفه پاسداری از نظم خانوادگی و حفاظت از ارزشهای سنتی خانوادگی در وقتی که پدر خلع سلاح شده است، او را در وضعیت تراژیکی قرار میدهد. بدین ترتیب، پدر در تعارض مداوم و شدید میان عواطف پدر-فرزندی و نقش حفاظت از نظم خانوادگی و ارزشهای سنتی از پا درمیآید. پیشاپیش معلوم است که محصول این وضعیت چیست: والدهای شکستخوردهای که به نحو مذبوحانه به تلاش خود ادامه میدهند و کورسوی امیدی دارند که فرزند متعلق به دنیای جدید، به نظم خانوادگی برگردد.
این استاد جامعهشناسی گفت: این دنیایی است که به سرعت تحول یافته و به والد، فرصت بهروز شدن هم نداده است؛ فرصت اینکه قدری دنیای فرزندش را بشناسد. این دنیایی است که بین والد و فرزند شکافی بزرگ حفر کرده است. آنها از روی عاطفه والد- فرزندی دستان خود را از دو سوی شکاف به سوی هم سوق میدهند، اما در نهایت این دستها به هم نمیرسند. فشار اقتصادی در ایران معاصر نیز آرام و قرار را از پدر گرفته و به او فرصت اندیشیدن و حتی مهرورزی نمیدهد. والد ایرانی نوعاً (نه در همه موارد) بهشدت خسته و رنجور است و این عاملی کمکی است که به وقوع فاجعه مدد میرساند. از این رو، عصیان فرزند علیه نظم خانوادگی در این شرایط فراتر از تاب و توان اوست.
عشق، وحشی و ناخوانده: دشمن نظم و ارزشهای خانوادگی
محدثی ادامه داد: بهرغم ستایش مداوم عشق در ادبیات فارسی و اشعار شاعران گوناگون در قرون مختلف، خانواده سنتی ایرانی عملا از عشق بیزار است و ضدِ عشق عمل کرده و اعضای عاشق خود را سخت کنترل و گاه سرکوب میکند. دلیلش این است که عشق میهمانی ناخوانده و بیقاعده است. سرزده میآید و آرام آرام جا خوش میکند و تمام محاسبات را به هم میریزد. نه سن و سال سرش میشود و نه قاعده و قانون میشناسد. عشق با پیشاارتباط (زبان بدنی) آغاز میشود و با ارتباط میبالد. از این رو، رسانههای ارتباطی جدید نیز راه او را بیش از پیش برای ورود به خانواده گشودهاند. عشق بیش از هر چیز دیگری نظم خانوادگی را به هم میریزد. دشمنی عملی با عشق به همین سبب است. عشق مرزهای سنی، گروهی و قومی، دینی، طبقاتی، و منزلتی را نادیده میگیرد و همه را درمینورد. عشق وحشی و بیمرز است، اما آدمیان در درون واحدهای اجتماعی انواع مرزها را محترم میشمارند و گاه بر آنها بسیار تعصب میورزند. انسان عاشق در چنین جمعی که بر روی مرزهای اجتماعیشان تاکید و تعصب دارند، به قوت احساس بیگانگی میکند. تجربه عاشقی، تجربه عبور از مرزهای گوناگون است. عاشق، زیستی فارغ از مرزهای اجتماعی را طلب میکند. از این رو، عشق بهشدت ضد تمامی مرزها و حریمهای اجتماعی است و جز مرز خود هیچ مرز دیگری را بهرسمیت نمیشناسد. عضو عاشق خانواده از مرزهای اجتماعی گریزان است، اما پدر، بهویژه در بافتهای اجتماعی سنتیتر، حافظ تمامی این مرزهاست. عشق ضد نظم اجتماعی است. اما والد، مدافع نظم اجتماعی و خانوادگی است. عشق با فردیت و فردانیت پیوسته است و از آن سیراب میشود. اما نظم اجتماعی، فرد را همنوا میخواهد. این است که عشق در خانواده ایرانی، بهویژه در زمینههای اجتماعی سنتیتر، منفورترین عارضه است و منشا انواع تضادهای اجتماعی است.
اندیشیدن درباره راهحلها
این جامعهشناس درباره راهحل کاهش قتلهای ناموسی در ایران گفت: راهحل مسئله چیست؟ چگونه از وقوع اینگونه تعارضها و تشدید تضادهای خانوادگی پیشگیری کنیم؟ چگونه از وقوع قتلهای ناموسی جلوگیری کنیم؟ در این باره، میتوان از راهحلهای مختلف در سطوح مختلف سخن گفت. یکی از راهحل در سطح اجتماعی و فرهنگی، همانا بازتعریف نقشها است: 1. وظایف کهن را میبایست از دوش والد برداریم؛ ۲. برای بهروز کردن والدین و آگاهیبخشی آنان کاری بکنیم؛ 3. راهی سادهتر برای استقلال فرزندان بیابیم.
به گفته او، در این قسمت، بازتعریف مفاهیمی چون ناموس، غیرت، شرف، و آبرو بسیار مهم است. سهلانگارانه است اگر که گمان کنیم میتوان ارزشهایی را که تحت لوای مفاهیمی چون غیرت، شرف، آبرو، و ناموس در اذهان سنتی جا خوش کردهاند، یکشبه از بین برد. راه مواجهه همانا اصلاح دینی و فرهنگی است. مردم به خواست ما این واژهها را تغییر نمیدهند و این ارزشها را رها نمیکنند. با بازخوانی و بازتعریف آنها و جا انداختن تدریجی ارزشهای جدید در قالب آنها است که میتوانیم تغیر فرهنگی ایجاد کنیم. فقها و عالمان دینی لازم است دربارهی ازدواج بینامذهبی بین پیروان تشیع و تسنن تجدیدنظر کنند تا چنین مصیبتهای بزرگی رخ ندهد و از تعصب مذهبی بهتدریج کاسته شود. مسئله ازدواج بینامذهبی در مناطقی که اهل تشیع و تسنن کنار هم زیست میکنند، مسئلهای جدی است و فقها و عالمان دینی دو مذهب اسلامی میبایست در این باره تجدیدنظر کرده و مردم را از اینگونه تعصبات مذهبی خطرناک بازدارند.
محدثی بیان کرد: روشنفکران و عالمان دینی در اینجا نقش بسیار مهمی دارند. غیرت و شرف و آبرو را باید معطوف بکنیم به حمایت هر چه بیشتر از کیفیت زندگی اعضای خانواده. غیرت کنترل بیشتر روابط اعضای خانواده نیست بلکه تلاش برای بهبود بخشیدن کیفیت اعضای خانواده، اعم از والدین و فرزندان و خواهران و برادران است. یک پدر غیرتی فرزندش را تنها نمیگذارد و تا حد امکان و بهصورت معقول و منطقی از او حمایت میکند تا زندگیاش کیفیت بهتری پیدا کند. یک برادر غیرتی به جای کنترل خواهر میکوشد به مسائل و مشکلات او رسیدگی کند و کیفیت زندگی خواهرش را ارتقا بخشد. یک شوهر غیرتی، مردی است که میکوشد بهترین شرایط را برای زندگی همسر اش فراهم کند و او را به زنی دلمرده و خسته با زندگیای فاقد معنا و احساس تبدیل نکند و از زندگی و خانه برای او قفس نسازد.
این استاد دانشگاه افزود: ترویج و تبلیغ این معنا از غیرت و شرف و آبرو و ناموس، بهویژه از سوی عالمان دینی و روشنفکران دینی و غیردینی بسیار مهم است و در طی یکی دو دهه میتواند موجب فرهنگسازی متفاوتی شود و هنجارهای اجتماعی آسیبزا را تغییر دهد. بهرسمیت شناخته شدن عشق از سوی آنها و معرفی آن به جامعه بهعنوان پدیدهای طبیعی و محتملالوقوع بسیار اهمیت دارد. نظریه عشق مجازی در میراث عرفانی ما میتواند در این کار فراخوانده شود و مورد بهرهبرداری قرار گیرد. سطح دیگر راهحل، برنامهریزی حمایتی در کمک به خانوادههای ایرانی از نظر آگاهیبخشی و آموزش نوع مواجهه با مسائل خانواده در درون میدان اجتماعی است. در این سطح، من پیشنهاد میکنم در سراسر کشور زیر نظر سه انجمن جامعهشناسی، روانشناسی و مددکاری، خانههای مددکاری و حمایت از خانواده شکل بگیرد؛ سازمانهایی غیردولتی و انتفاعی که از دولت برای تاسیس و آغاز فعالیت یارانه دریافت کنند و تحت نظارت سه انجمن مذکور فعالیت کنند و از آنها پروانه فعالیت، دریافت کنند و سپس مجوزشان توسط وزارت کشور یا سازمان بهزیستی تایید شود.
نتیجهگیری: فقر والدگری
محدثی گفت: داستان غمانگیز پدران فرسوده شکستخورده (والد شکستخورده) را میتوان در بسیاری از خانوادههای ایرانی دید. این وضعیت تراژیک خانوادگی، از فرط عمومیت، امری عادی تلقی شده است. بنابراین، پدر رومینا فقط یکی از مصادیق پدران شکستخورده است که زندگی تراژیک او در سطحی وسیع رسانهای شده است. او خود نیز قربانی وضعیت اجتماعی تعارضآمیز با انبوهی فشار است. پاشنه آشیل و بزرگترین نقطه ضعف این والد خاص فقر والدگری است؛ پدری که انگار فقط یک راهحل میشناسد و آن استفاده از خشونت و اعمال قدرت برای حل مسئله است. انتهای این خشونت، همانا حذف فیزیکی است و همین نیز او را به ضدقهرمان داستان مبدل ساخته و نه قربانی. همین راه و روش است که او را منفور افکار عمومی ساخته است.
این جامعهشناس افزود: فقر والدگری ناظر به ناتوانی والدین در مدیریت بهینه روابط اجتماعی در خانواده است. وقتی والدین دانش لازم و مهارت لازم را در مواجهه با شرایط مختلف خانوادگی واجد نیستند، با پدیده فقر والدگری مواجه هستیم. فقر والدگری متاسفانه پدیدهای است که در ایران مورد مطالعه قرار نگرفته است. مراد من از کاربرد مفهوم فقر والدگری توجه دادن به عدم والدگری بهینه و کارآمد است. هیچیک از ما درباره والدگری آموزش ندیدهایم و با فنون متنوع والدگری در موقعیتهای اجتماعی مختلف آشنایی نداریم. تصور کنید که فقر والدگری در ایران تا چه مایه میتواند جدی باشد. والدگری نقش بسیار مهمی است و ما هیچ برنامه آموزشی برای آن نداریم. از این رو، دچار خطاهای بزرگ میشویم. به نظرم با مفاهیم جدید والد شکستخورده و فقر والدگری به نحو مطلوبتری میتوان اینگونه پدیدهها را تبیین کرد.
او یادآور شد: اعتنا به نظم سیال خانوادگی در والدگری و آموزش والدگری کارآمد در شرایط عاشقی فرزندان، این امکان را به والدین میدهد که بتوانند پیشبینیهای لازم را در تجربههای عاشقی فرزندان داشته باشند و تجربههای عاشقی فرزندانشان را در مسیر معقولی هدایت کنند تا نه نظم خانوادگی به کلی از هم بپاشد و تعارضهای شدید پیش آید و نه فرزندان دچار آسیب جدی بشوند و آیندهشان در این تجربههای عاشقی، که گاهی میتواند پرخطر باشد، به خطر بیفتد. متاسفانه بسیاری از خانوادههای ایرانی فرزندانشان را در موقعیتهای خطیر عاشقی تنها و بیپشتیبان رها میکنند و هزینههای اینگونه تجربهها را بسیار افزایش میدهند.
او در پایان افزود: والد دانا و توانا، با تجربههای بحرانساز نظیر تجربههای عاشقانهی فرزندان خود معقولتر مواجه میشود. به احوال آنان احترام میگذارد. سعی میکند شنونده امین و صادقی باشد و از طریق بهرسمیت شناختن احوال و تجربههای فرزندان، ارتباط بیشتری با آنها برقرار کند و تجربههای آنان را در مسیر مطلوبتر هدایت کند و آنها را در مخاطرات زندگی تنها نگذارد. او ممکن است ازدواج فرزند خود را در دوره نوجوانی تایید نکند، اما میکوشد اگر نتوانست او را از تصمیمهای پرمسئله بازدارد، دستکم زمان بخرد و با فراهم کردن برخی مقدمات، شرط و شروطی بگذارد و برای ادامه تحصیل فرزند و رسیدن به سن مناسبتر برای ازدواج، زمان بخرد و شرایط را به نحو مناسبتری مدیریت کند. والد توانا میداند که عشق سن و سال نمیشناسد، مرز نمیشناسد. بلوغ جنسی در برخی زودتر شروع میشود و از این رو، نمیشود سن و سال قطعی برای آن تعیین کرد. بلوغ جنسی و عاطفی در برخی زودتر شروع میشود. توجه دارد که ویژگیهای بیولوژیک و عاطفی-روانی افراد لزوماً با معیارهای اجتماعی-فرهنگی تطابق ندارد و لازم است اینگونه عدم تطابقها مدیریت شود.
منبع: ابتکار