امید قهرمان، استادیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه خیام، بیان کرد: ویلیام فاکنر آثار متعددی (به لحاظ تعداد و گونه ادبی) به رشته تحریر درآورده که شامل داستان کوتاه، رمان، شعر، فیلمنامه، مقاله و یک نمایشنامه میشود. فاکنر نه تنها یکی از برجستهترین نویسندگان آمریکایی دوره خود به شمار رفته بلکه یکی از بزرگترین نویسندههای جهان نیز هست.
او افزود: آنچه آثار داستانی فاکنر را بین همنسلهای خود متفاوت جلوه میدهد وقوع آنها در منطقهای خیالی به نام «یوکناپاتاوفا» است که در واقع برداشتی است از بخش لافایت واقع در ایالت میسیسیپی که فاکنر بیشتر عمر خود را آنجا سپری کرده بود.
قهرمان اظهار کرد: آثار فاکنر و استقبال از آنها آنچنان با تاریخ نقد و ادبیات آمریکا در قرن بیستم گره خورده است که به لحاظ بستر اجتماعی و تاریخی پرداختن به آنها کار چندان راحتی نیست. آنچه از فاکنر رماننویسی منحصر به فرد میسازد ذوق و توانایی ویژه در تجربهگرایی سبکی و ساختاری به واسطه جریان سیال ذهن، شخصیتپردازیهای عمیق، درک و توجه دقیق به جامعه، و پرداختن موفقیتآمیز به موضوعهای گسترده بشری مانند خشونت، تبعیض نژادی، سنت، فقر، خانواده، مذهب، زنان و فاصله طبقاتی است.
استادیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه خیام ادامه داد: در طی دو دهه ۲۰ و ۳۰ میلادی آثار فاکنر با اقبال چندانی روبهرو نشده بود تا اینکه در سال ۱۹۴۹ موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد. او همچنین به خاطر رمان (The Fable) در سال ۱۹۵۴ و رمان (The Reivers) در سال ۱۹۶۲ دو جایزه ادبی پولیتزر را هم از آن خود کرد.
او افزود: آثار فاکنر به زبانهای متعدد، به ویژه زبان فارسی، ترجمه شده است. از میان آثار ترجمهشده فاکنر به فارسی میتوان از «تسخیرناپذیر» به ترجمه پرویز داریوش، «خشم و هیاهو» به ترجمه بهمن شعلهور، «آبشالوم، آبشالوم» و «برخیز ای موسی» به ترجمه صالح حسینی، و «گور به گور» به ترجمه نجف دریابندری نام برد.
قهرمان گفت: بدون شک سبک نوشتاری و روایی فاکنر بر دیگر نویسندگان آمریکایی مانند تونی موریسون و نویسندگان غیرآمریکایی بعد از او تأثیرگذار بوده است. اکثر نویسندگان آمریکای لاتین، به ویژه گابریل گارسیا مارکز، در خلق جهانی تخیلی مبتنی بر رئالیسم جادویی و جریال سیال ذهن از فاکنر بهره بردهاند.
او در ادامه خاطرنشان کرد: اقتباسهای تلویزیونی و بعضاً سینمایی از آثار فاکنر صورت گرفته است اما آنچه رابطه فاکنر را با سینما پررنگتر میکند فیلمنامهنویسی و نویسندگی برای سینماگران بزرگی همچون هوارد هاکس و جان فورد در دهههای ۳۰ و ۴۰ میلادی است. از این بین میتوان به حضور او در تیم نویسندگان «چهار مرد و یک دعا» (۱۹۳۸) اثر جان فورد، مشارکت در فیلمنامهنویسی «داشتن و نداشتن» (۱۹۴۴) و «خواب بزرگ» (۱۹۴۶) اثر هوارد هاکس اشاره کرد.
او همچنین متذکر شد: در زندگی و هنر فاکنر سه جنگ حائز اهمیت است؛ جنگ داخلی، جنگ جهانی اول، و جنگ جهانی دوم. با وجود اینکه او در هیچ یک از آن جنگها شرکت نکرد اما همیشه حضور شبحوار جنگ در آثار او محسوس است. به نظر میرسد جنگ داخلی آمریکا در پسزمینه داستانهای فاکنر از اهمیت بیشتری برخوردار باشد هر چند ۳۲ سال قبل از تولد فاکنر به پایان رسیده بود.
این استاد دانشگاه گفت: تلاش فاکنر در رمانهایی مانند (As I Lay Dying)، (Soldier’s Pay)، و (A Fable) بر این است تا واقعیت برآمده از دل جنگ و پیامدهای اجتماعی آن را که همچنان در زمان معاصر قابل پیگیری است برای مخاطب سالهای دور پس از جنگ قابل لمس کند.
قهرمان اظهار کرد: فاکنر در ژوئن سال ۱۹۶۲ بر اثر سقوط از اسب دچار صدمه شدیدی شد و در جولای همان سال بر اثر سکته قلبی درگذشت.
او افزود: برای درک عمیقتر جهان داستانی ویلیام فاکنر باید همواره به این نکته توجه کرد که او به موضوعاتی میپردازد که با جهان مدرن یا پستمدرن امروزی ما چندان بیگانه نیست. افسانه ایالت «یوکناپاتاوفا» حکایت رنج و مصائب خود ماست. جهان ما نیز در آشفتگی اخلاقی به سر برده و با فقدان نظم، الگو، ارزش و حس مسئولیتپذیری دست و پنجه نرم میکند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: جهان ما همان جایی است که استانداردها را عواملی مانند خودپرستی، بهرهوری، و موفقیت تعیین میکنند. جهان امروز ما نیز میتواند مانند جهان فاکنر با حسرت به گذشته و دنیای قدیم ارزشهای سنتی بنگرد و شکست و ناامیدی را احساس کند. در دنیای قدیم انسان از نعمت یک بار زیستن و مردن برخوردار بود، اما انسانهای دنیای ما گویی موجوداتی جداافتاده و متفرقی هستند که به صورت تصادفی از کیسه خلقت بیرون کشیده شده و در کنار هم قرار گرفتهاند.
قهرمان بیان کرد: دنیای قدیم به انسان سنتی اجازه میداد تا با پایهگذاری رمزها، ارزشها، مسئولیتها و پذیرفتن مخاطرات انسانیت، خود را تعریف کند. در دل نظم سنتی هم نوعی تعریف از حقیقت وجود داشت، حتی اگر انسان گرفتار جریان روزمرگی از درک آن عاجز مینمود.
او افزود: به عنوان مثال، به قسمتی از داستان «خرس» توجه کنید، او گفت، "باشه، گوش کنید." و دوباره خواند، اما اینبار فقط یک مصراع و بعد کتاب را بست و روی میز گذاشت. "آن دختر ناپدید نخواهد شد، اما تو هم به وصال او نخواهی رسید." مک کاسلین گفت: "همیشه عاشق آن دختر خواهی ماند و او تا ابد زیبارو خواهد بود." او گفت، "شاعر درباره یک دختر حرف میزند." مک کاسلین گفت، "باید راجع به چیزی صحبت میکرد، " و بعد ادامه داد، "شاعر راجع به حقیقت صحبت میکند. حقیقت یکی است. عوض نمیشود. حقیقت شامل تمام آن چیزهایی میشود که قلب آدم را لمس کنند – افتخار و غرور و ترحم و عدالت و شجاعت و عشق. حالا متوجه شدی؟ "
این استاد دانشگاه بیان کرد: آنچه اهمیت دارد تلاش انسان، ظرفیت و توانایی در جهت چیرگی این تلاش بر جریان مکانیکی زندگی، و غرور برای صبر و ایستادگی است، بر اثر این صبر و ایستادگی است که انسان بر منیت خود هم چیره میشود. به همین خاطر میتوان گفت که آثار فاکنر در حقیقت نوعی نگاه به گذشته هستند زیرا مرکز ثقل دائمی اخلاقیت را میتوان تنها در یادآوری همراه با عزت و احترام، تلاش و صبر انسانی یافت.
قهرمان گفت: اگر فاکنر با شدت هرچه تمامتر به جهان مدرن و ویژگیهای آن میتازد، نمیتوان بر او خرده گرفت، چه این که شکسپیر هم در زمان خود مدرنیته خاص آن دوران را زیر سوال میبرد. در جهان فاکنر جاهطلبی همواره جنایتی تراژیک بوده و نمونه رفتاری با جامعهای رو به رشد به شمار میآید.
او افزود: تمام انسانهای بدذات نه تنها خردگرا هستند بلکه در ذات خود میل به گریز از توجیه اخلاقی سنتی دارند و خردگرایی در مفهوم خاص خود، که در دنیای فاکنر به چشم میخورد، رفتاری است که قبل از شکلگیری نوع جدید اخلاقیات، به ظهور نظم علمی و سکولار منجر میشود. خوابهای پیچیده و پیشگوییهای ادبی اسطورهای فاکنر همه به حقیقت پیوستند، نظم جدید ویران میکند.