آنفلوآنزا، آنفلوآنزای پرندگان، ویروس هانتا (بیماری که عامل انتقال آن جوندگانی مانند موش هستند و انسان را هم از طریق تماس با ادرار، مدفوع یا بزاق آلوده میکنند) و دیستمپر سگسانان این قابلیت را دارند که در میان جمعیتهای حیاتوحش و حیوانات اهلی گسترش پیدا کنند اما سوال اینجاست که بیماریها تا چه اندازه میتوانند پیش بروند؟ آیا امکان دارد که بیماریها منجر به انقراض یک گونه جانوری شوند؟
کدام بیماری بیشترین تلفات را داشته است؟
بیش از هفتهزار گونه دوزیست در دنیا وجود دارد. تازهترین تحقیقات نشان میدهد که ۵۰۱ گونه از قورباغهها و سمندرهای کل دنیا از سوی یک قارچ کشنده موسوم به کیترید (Chytrid) در معرض خطر انقراض قرار گرفتهاند. این قارچ در اصل مولد یک بیماری به نام (Chytridiomycosis) است که توانسته زمینه انقراض جهانی دوزیستان در سطح انبوه را فراهم کند.
در واقع این بیماری قارچی ابتدا دستکم گرفته شد و هماکنون کار را به جایی رسانده که خیلی بیشتر از سطح انتظارات گونههای دوزیست را تهدید میکند. چنانکه در سال ۲۰۰۷ میلادی، دانشمندان تخمین زدند که ۲۰۲ گونه دوزیست در معرض خطر ابتلا به این بیماریاند (Skerratt et al) اما در سال ۲۰۱۹ میلادی، ورق کاملا برگشت و تخمینها به مرز ۵۰۱ گونه دوزیست رسید. (Scheele et al.) جالب است که بدانید، آمار فعلی تاثیرپذیری دوزیستان از این بیماری قارچی دو برابر چیزی است که در گذشته تخمین زده میشد.
دانشمندان میگویند کیترید در مقایسه با بیماریهایی که تاکنون در دنیای علم شناخته شدهاند، تعداد گونههای جانوری بیشتری را تهدید میکند و به همین دلیل است که این بیماری قارچی در صدر فهرست انقراض گونههای جانوری قرار دارد. این بیماری یکی از مخربترین گونههای مهاجم شناخته شده است و در بیش از ۶۰ کشور دنیا تاثیرگذار ظاهر شده است.
آمریکای جنوبی، آمریکای مرکزی و استرالیا نسبت به این بیماری قارچی آسیبپذیرتر هستند اما چین، هندوستان، آمریکا، غرب اروپا و جنوب آفریقا هم نسبت به این بیماری حساس گزارش شدهاند. کارشناسان هشدار میدهند که اگر قوانین بازدارنده برای ممنوعیت تجارت حیاتوحش وضع و اجرا نشوند، انقراض بسیاری از دوزیستان دور از انتظار نخواهد بود.
چرا بیماریها تا این اندازه خطرناک ظاهر میشوند؟
دانشمندان میگویند افزایش تراکمهای جمعیتی انسانی، گسترش فعالیتهای کشاورزی و سکونتگاههای انسانی در مناطق حفاظتشده از جمله مهمترین دلایلی است که خطر تاثیرگذاری بیماریها بر گونههای جانوری را دو چندان کرده است. برای توقف بیماریها باید نخست از گسترش آنها در میان حیوانات نگهداریشده در اسارت جلوگیری کرد و سپس اطمینان حاصل کرد که بیماریهای جدید بهطور اتفاقی به جمعیتهای حیوانات وحشی منتقل نمیشوند.
اجازه دهید به یک مثال ساده از تاثیر انسان بر بیماریهای حیات وحش اشاره کنیم. سندرم بینی سفید یکی از بیماریهایی است که اخیرا منجر به مرگ میلیونها خفاش در سراسر ناحیه شرقی ایالات متحده شده است. (Foley et al. 2011) کارشناسان میگویند که آمار تلفات در بعضی غارها به مرز۹۰ درصد رسیده است.
این بیماری از طریق کرک سفید پودر مانندی که بهوسیله نوعی قارچ روی پوزه خفاش مبتلا ایجاد میشود، تشخیص داده میشود. خفاشها ظاهرا هنگامی میمیرند که قارچها باعث التهاب پوست این جانور شده و به نوعی سبب میشوند که خفاش به جای بهار در نیمه زمستان از خواب زمستانی بیدار شود. این زمان درست برابر وقتی است که انرژی ذخیره شده در بدن این پستاندار به طور کامل مصرف شده و عاقبت هم مرگ خفاش بر اثر گرسنگی است.
بیماری سندرم بینی سفید، در سال ۲۰۰۶میلادی و در یکی از غارهای ایالت نیویورک کشف شد. در آن زمان این بیماری قارچی بهسرعت در منطقه گسترش یافت و علت احتمالا تقارن زمان بروز بیماری با فصل مهاجرت خفاشها بود.
این احتمال مطرح شده است که غارنوردان یا پژوهشگرانی که به اروپا رفتهاند عامل این بیماری (قارچ) را به شکل یک آلاینده با لباس، چکمه یا تجهیزات خود از اروپا حمل کرده و به صورت کاملا اتفاقی آن را به ایالات متحده آورده و به زیستگاههای خفاشها معرفی کردهاند.
برای حفاظت از خفاشها، پیشنهاد شد که هرچه سریعتر غارهای آنها روی عموم بازدیدکنندگان بسته شوند البته بعدها دانشمندان و محققان از این امر مستثنا شدند، منتهی به این شرط که پیش از ورود به غارها، لباسها و تجهیزات خود را استریل و گندزدایی کنند.
یک مثال جالب دیگر در این زمینه مربوط است به زمانی که موشهای وارداتی از سوی انسان از جزایر نیوزیلند حذف شدند و پس از آن بیشتر جمعیتهای پرندگان دریایی به شکل چشمگیری بهبود پیدا کردند. کارشناسان در نیوزیلند با استفاده از برنامههای گسترده تلهگذاری و استفاده از طعمههای مسموم، نسل موشها و گربههای وارداتی را که عامل انتقال بیماری بودند، کاهش دادند و این کار به احیای جمعیت بسیاری از گونههای پرندگان دریایی کمک کرد.
حریف ناتوان یا قدرتمند
متاسفانه بیماریهای حیاتوحش تا به امروز اغلب دستکم گرفته شدهاند و به همین دلیل است که ضررهای غیرقابل جبرانی از سوی آنها متوجه گونههای در معرض خطر شده است. یک نمونه از این بیماریها، ویروس دیستمپر است. ویروس دیستمپر فوکها نخستینبار در سال ۱۹۸۸ میلادی و در پی شیوع گسترده بیماری در میان فوکهای خاکستری در شمالغربی اروپا شناسایی شد. بعد از آن مطالعات گسترده اپیدمیولوژیک روی این بیماری در شمال آتلانتیک و قطب شمال انجام شد اما باز هم موضوع آنقدر که باید جدی گرفته نشد.
شواهد متعددی از احتمال ابتلای اعضای این راسته، به ویروسهای مشابه در شمال اقیانوس آرام و نواحی غربی قطب شمال وجود دارد اما نگرانی نسبت به احتمال ابتلای گونههای در معرض خطر در سطح جهانی بسیار زیاد است؛ چراکه شیوع ناخواسته چنین بیماریهایی نهتنها کل جمعیت یک گونه ارزشمند را آسیبپذیرتر میکند بلکه در عین حال نشان میدهد که کل اکوسیستم از نظر زیستی در وضعیتی متعادل قرار ندارد و این عدم تعادل، از آن دست مواردی است که انسان را هم متاثر خواهد ساخت.
دیستمپر سگسانان یکی از بیماریهای ویروسی مهلکی است که پیامدهای وخیم آن را در بیشتر گونههای فکها و بخصوص گوشتخواران میتوان مشاهده کرد در نتیجه ابتلای فک خزری به دیستمپر موضوع چندان عجیبی نیست. مسئلهای که غیرمعمول است، افزایش محسوس شمار و میزان تلفات فوکهای خزری از سوی این بیماری است حال آنکه در گذشته انتظار میرفت این بیماری پروسهای آرام و متناوب را طی کند و میزان بروز آن هم آنطور زیاد نباشد که بعدها دیده شد اما متاسفانه نتیجه کاملا برعکس شد.
معمولا فجایع و حوادثی از این دست زمانی اتفاق میافتند که جمعیت بزرگی پیش از قرار گرفتن در معرض عامل بیماریزا بهشدت محدود شود، در این صورت است که بیماری به سرعت از گونههای ناقل به بدن میزبانهای جدید منتقل میشود. درمورد ابتلای فکهای خزری به ویروس دیستمپر سگسانان هنوز سوالهای زیادی هست که باید پاسخ داده شود اما این احتمال وجود دارد که عامل بیماریزا از سگهای وحشی، شغالها و گرگها به آنها منتقل شده باشد.
بعضی بر این باورند که آلودگیها میتوانند باعث وخیمتر شدن یک بیماری اپیدمیک مثل دیستمپر سگسانان شوند اما واقعیت این است که دادههای علمی که نشانگر تاثیر آلودگیها بر تشدید بیماری دیستمپر سگسانان بر فوکها باشند، محدود هستند و تمرکز مواد آلاینده فقط در بخش خیلی کوچکی از جمعیت فکها به آن حد رسیده که بتوان احتمال تاثیرپذیری سیستم ایمنی را مطرح کرد. تحقیقات تاکنون نتوانسته تفاوت آشکاری بین فکهایی که از ویروس هاری مرده بودند و آنهایی که به دلایل دیگر از دست رفته بودند، مشخص کند؛ بنابراین اگر قرار است که چنین فرضیاتی مطرح شود اول باید مدرک مستندی در مورد آنها ارائه کرد.
نقش انسان در بروز بیماریهای حیاتوحش
انسانها عامدانه یا سهوی، هزاران گونه را به نواحی جدید جهان انتقال دادهاند. بعضی از این گونههای بیگانه در زیستگاه جدید مهاجم شده و تعدادشان به حدی افزایش پیدا کرده که گونههای بومی را به مخاطره انداختهاند. مشابه این اتفاق درمورد بیماریها هم رخ داده است اما بروز همه بیماریهای حیاتوحش لزوما به انسانها مربوط نیست.
بیماریها بیشتر زمانی که حیوانات در ذخیرهگاههای طبیعی، باغوحشها یا زیستگاههای چندپاره و گسسته محدود میشوند؛ افزایش پیدا میکنند و در این زمان میتوانند در سطح وسیعی پراکنده شوند.
بیماریها گاهی در باغوحشها بین گونههای جانوری مرتبط گسترش پیدا میکنند اما در عین حال ممکن است که در بین گونههای اهلی و وحشی و حتی بین انسانها و حیوانات وحشی هم شیوع پیدا کنند.
بیماری ممکن است تنها و مهمترین عامل تهدید بعضی از گونههای نادر باشد. بهعنوان مثال آخرین جمعیت راسوهای پاسیاه Mustela nigripes شناختهشده در طبیعت بهوسیله ویروس بیماری موسوم به دیستمپر سگسانان در سال ۱۹۸۷میلادی از بین رفت درحالیکه فقط تعداد معدودی از افراد سالم این گونه برای یک برنامه پرورش در اسارت زندهگیری شده بودند. یکی از چالشهای مهم مدیریت برنامههای پرورش در اسارت همیشه این بوده که چطور حیوانات در اسارت را در برابر بیماریهایی مثل دیستمپر سگسانان، ویروسهای انسانی و دیگر بیماریها محافظت کنند. به همین دلیل است که بیشتر از طریق اعمال برنامههای شدید قرنطینه و تقسیم نمودن جمعیت در اسارت به گروههای مجزا از نظر موقعیت متفاوت جغرافیایی زیستگاهی تلاش شده تا گونههای در معرض خطر حفظ شوند.