فرماندهی ایالتهای شمالی در این جنگ به عهده آبراهام لینکلن رئیس جمهور جمهوریخواه بود و البته جنوبیها به فرماندهی جفرسون دیویس، کسی که بعدها به عنوان رئیس جمهور کنفدراسیون کشورهای آمريكا مشهور شد طرف دیگر درگیری بودند. شروع این جنگ بلافاصله بعد از سوگند ریاست جمهوری لینکلن واقع شد یعنی زمانی که ابتدا هفت ایالت جنوبی و کمی بعد با اضافه شدن چهار ایالت دیگر در نهایت 11 ایالت که به ایالتهای برده مشهور بودند داد جداییطلبی سر دادند و آمريكا به نوعی تجزیه شد! جداییطلبان کنفدراسیون کشورهای آمريكا را تشکیل دادند و در این راستا جفرسون دیویس را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند. همه این اتفاقات در حالی رقم میخورد که بردهداری در آمريكا برعکس ایالتهای شمالی همچنان در ایالتهای جنوبی رواج داشت. از جنگ جنوبیها و شمالیها در آمريكا گفتهها و شنیدههای بسیاری وجود دارد. بخصوص در رمان برباد رفته نوشته مارگارت میچل که بعدها در قالب درامی عاشقانه به کارگردانی ویکتور فلمینگ روی پردههای سینما رفت تا یکی از محبوبترین فیلمهای جهان لقب بگیرد، در کنار روایتهای عاشقانه سیر تاریخی جنگ داخلی آمريكا را نیز نشان میدهد. این جنگ اما با وقایع عجیبی همراه بوده که شاید کمتر کسی درباره آنها شنیده باشد؛ جزئیاتی که از دل آن بیرون میآیند تا نبردی را که در آن آمريكا در برابر آمريكا میجنگید و آمريكا به آمريكا رحم نمیکرد چهرهای عجیبتر ببخشد.
یک سوم سربازانی که برای ارتش اتحادیه (ایالتهای شمالی) میجنگیدند مهاجر بودند
از هر 10 سربازی که برای ارتش اتحادیه در جنگ داخلی آمريكا مبارزه میکرد یک نفر آفریقایی_آمريكایی بود. در واقع میتوان گفت ارتش اتحادیه یک ارتش چند فرهنگی محسوب میشد؛ البته شاید نه فقط چند فرهنگی بلکه چه بسا چند ملیتی! حتی بارها درباره سربازان ایرلندی در این ارتش گفته شده که 7.5 درصد از ارتش اتحادیه را تشکیل داده بودند. با این حال تعداد آلمانیهای این ارتش حتی بیشتر از ایرلندیها بود به طوری که ژرمنها 10 درصد ارتش اتحادیه را به خود اختصاص داده بودند. دیگر سربازان مهاجر ملیتهایی فرانسوی، ایتالیایی، لهستانی، انگلیسی و اسکاتلندی داشتند. در واقع میتوان اینطور گفت که یکی از چهار هنگ ارتش با اکثریت خارجیها تشکیل میشد. سیاهپوستها در سال 1863 اجازه پیوستن به ارتش اتحادیه را به دست آورده بودند. برخی محققان بر این باورند این تصمیم که منجر به اضافه شدن سربازان سیاهپوست به ارتش اتحادیه شد بعدها جریان جنگ داخلی آمريكا را تغییر داد.
سربازان سیاهپوست در اعتراض به نابرابری حقوقی 18 ماه از دریافت دستمزد خودداری کردند
زمانی که سربازان سیاهپوست در اوایل سال 1863 شروع به پیوستن به ارتش اتحادیه کردند، ماهانه 10 دلار حقوق میگرفتند. این در حالی بود که در یک تبعیض آشکار سربازان سفیدپوست این ارتش دستکم در ماه 13 دلار دستمزد دریافت میکردند. افسرها در عین حال حقوق ماهانه به مراتب بیشتری داشتند. توهین به سیاهپوستها زمانی بیشتر شد که از حقوق آنها بابت لباس در ماه سه دلار کم شد! به این ترتیب دستمزد سربازان سیاهپوست ارتش اتحادیه در ماه به هفت دلار رسید. با این منوال سربازان سیاهپوستی که بیشترین حقوق را دریافت میکردند تقریبا نصف سربازان سفیدپوستی که کمترین حقوق ماهانه را داشتند، دستمزد میگرفتند! در اعتراض به چنین تبعیض آشکاری سربازان سیاهپوست برای مدت 18 ماه از دریافت حقوق پایینتر خودداری کردند. در نهایت فشارها از طرف برخی نمایندگان کنگره که طرفدار پایان بردهداری در آمريكا بودند به همراه سربازان شجاع سیاهپوست، کنگره آمريكا را متقاعد کرد تا در ساختار حقوقی آنها اصلاحاتی را اعمال کنند. در سپتامبر 1864 سربازان سیاهپوست به حقوق برابر با سفیدپوستها دست پیدا کردند. برای بسیاری از سیاهپوستهای ارتش این حقوق بیشتر و البته برابر با سفیدپوستها به این معنی بود که آنها حالا میتوانستند کمی از دستمزد خود را به خانه و برای خانوادههایشان بفرستند.
هریت تابمن در طول جنگ داخلی آمريكا به داد بردگان آزاد شده رسید
هریت تابمن، زنی که بردهای فراری محسوب میشد و بردگان را به آزادی تشویق میکرد و در عین حال یکی از موفقترین مبارزان و رهبران سازمان راهآهن سری قبل از جنگ بود_این سازمان به بردگان فراری کمک میکرد تا به ایالتهای شمالی یعنی جایی که در آن سیستم بردهداری منسوخ شده بود پناه ببرند_ در بهار 1862 برای حمایت از اتحادیه به کمپ آن در پورت رویال واقع در کارولینای جنوبی رسید. او به زنانی که بردههایی آزاد شده بودند مهارتهایی آموخت تا بتوانند به کمک آنها از ارتش اتحادیه حقوق بگیرند و کسب درآمد کنند. تابمن از طریق بردههای آزاد شده اطلاعاتی درباره شهری به دست آورد و مسیرهای رودخانه برای سفر به این شهر را بررسی کرد. در این شهر همچنان بردهداری سیستمی رایج محسوب میشد. اول ژوئن 1863، تابمن و کلنل اتحادیه، جیمز مونتکومری با 300 سرباز سیاهپوست وارد منطقه مورد نظرشان شدند. این در واقع یک عملیات نظامی بود که از قرار فرماندهی آن به نوعی بر عهده تابمن بود. در این عملیات بیش از 702 برده زن و مرد و کودک که در این شهر زندگی میکردند موفق به فرار و آزادی شدند. این حمله به شهری که هنوز بردهداری در آن رایج بود در واقع اولین عملیات نظامی در طول جنگ داخلی آمريكا به فرماندهی یک زن محسوب میشد. هریت تابمن در این عملیات 10 برابر بردههایی که در طول 10 سال فعالیت خود در سازمان راهآهن سراسری نجات داده بود از بند اسارت بردگی آزاد کرد.
وقتی لینکلن دو سال قبل از ترور شدن تیر خورد و تا پای مرگ رفت
اواخر شب اول آگوست سال 1863، بعد از یک روز بسیار خستهکننده در کاخ سفید آبراهام لینکلن به تنهایی و با اسب به سمت خانه سربازها، محل اقامت خانوادهاش رفت. در همین زمان بود که یک سرباز مستقر در مسیر صدای شلیک شنید؛ کمی بعد اسب رئیس جمهور آمريكا چهار نعل به سمت محوطه تاخت در حالی که لینکن بدون کلاه روی اسب نشسته و مرکب خود را محکم چسبیده بود. لینکلن ماجرا را اینطور روایت کرد که گلوله اسلحهای که به سمت او شلیک کرده باعث شده اسبش به سرعت چهار نعل برود و در نتیجه کلاه او از سرش افتاده است. در نهایت اما دو سرباز کلاه لینکلن را در حالی پیدا کردند که جای سوراخ یک گلوله مستقیم روی آن نشسته بوده! رئیس جمهور وقت آمريكا از گارد امنیتی خود خواسته بود این موضوع را مخفی نگه دارند چرا که نمیخواسته همسرش مری را نگران کند.
قصاب جنگ داخلی آمريكا چه کسی بود؟
مری لینکلن همسر رئیس جمهور وقت آمريكا ژنرال یولیسس سنت گرانت (نماد پیروزی نیروهای دولتی در جنگ داخلی) را بابت تلفات جانی وحشتناکی که توسط نیروهای او در لشکرکشی اورلند در بهار 1864 بر جای ماند «قصاب» خطاب کرد. این تلفات بنا به گفتهها دو برابر تلفات ارتش رابرت ای لی (از فرماندههای ارتش جنوبیها که تا پایان جنگ داخلی به جفرسون دیویس وفادار ماند) بود اما اگر این کشتهها به تناسب شمارش شوند نتیجه دیگری درباره قصاب جنگ داخلی آمريكا به دست میآید. در واقع ارتش تحت فرماندهی لی بیش از همه در طول جنگ داخلی زجر کشید! دلیلش هم این بود که ژنرال لی از حمله لذت میبرد! خصیصه بیرحمانهای که به او کمک کرد تا در نبردهای کلیدی مانند چانسلورزویل و فردریکسبرگ پیروز شود؛ هر چند این پیروزیها برای او بهای بسیار سنگینی در پی داشت که به تلفات جانی ناشی از این حملات مرتبط بود و او را به خونینترین فرمانده جنگ داخلی آمريكا تبدیل کرد.
املاک رابرت ایلی توسط اتحادیه مصادره و به گورستان تبدیل شد!
همانطور که جنگ در ویرجینیا فروکش میکرد، لی و همسرش مری از املاک 1100 هکتاری خود در این ایالت که به آرلینگتون شهری در نزدیکی واشنگتن شهرت داشت فرار کردند. در سال 1863 دولت آمريكا بابت مالیات 92.07 دلاری این املاک را مصادره کرد. در همان زمان بود که لینکلن اجازه ساخت قبرستان در این املاک را صادر کرد. این قبرستان شامل آرامگاهی از تابوت میشد که نمادی از خاکسپاری بود و قرار بر این شد تا در باغ گل رز سابق لی بنا نهاده شود. البته در پس ایده تبدیل کردن املاک لی به قبرستان برنامهای وجود داشت مبنی بر اینکه اگر روزی لی به آرلینگتون بازگشت قبرها و قتلعامی را که کرده است مقابل چشمان خود و در جایی که روزی خانهاش بوده ببیند. با این حال بعد از جنگ خانواده لی در سکوت خبری ادعای پس گرفتن املاک آرلینگتون را مطرح کردند اما تا قبل از مرگ والدینشان در این زمینه اقدامی نکردند. در سال 1877 جورج واشنگتن کاستیس لی، پسر بزرگ رابرت لی از دولت فدرال برای مصادره غیر قانونی آرلینگتون شکایت کرد. دادگاه عالی با نظر فرزند لی موافق بود و در نهایت آرلینگتون را به او بازگرداند اما پسر مردی که نامش به خونخواری در تاریخ آمريكا باقی مانده با املاکی که مملو از اجساد دفن شده بود چه میتوانست بکند؟ جورج لی دوباره آرلینگتون را به دولت بازگرداند البته این بازگشت در واقع فروش این املاک به مرور زمان به دولت فدرال بود که با رقمی معادل 150 هزار دلار در زمان خود قیمتگذاری شد. حالا 250 هزار سرباز در جایی که به عنوان قبرستان ملی آرلینگتون شناخته میشود دفن شدهاند.
جنگ داخلی آمريكا بیش از هر نبرد دیگری در این کشور کشته داد
تعداد افرادی که در جنگ داخلی آمريكا کشته شدند بیش از تلفات هر مجادله دیگری در این کشور بود. در عین حال دو سوم این افراد به دلیل بیماری جان خود را از دست دادند. به طور تقریبی 625 هزار نفر در جنگ داخلی آمريكا کشته شدند. این عدد بیش از تعداد آمريكاییهایی است که در ترکیب جنگهای جهانی اول، دوم، جنگ با کره و جنگ ویتنام جان خود را از دست دادند. اگر قرار بود برای کشتهشدگان جنگ داخلی آمريكا هم مانند جنگ ویتنام بنای یادبودی ساخته شود که روی آن نام 58 هزار نفر از این افراد قید شده این دیوار باید 10 برابر بلندتر و بزرگتر از بنای یادبود جنگ ویتنام میبود. در آن دوره زمانی دو سوم جمعیت جان خود را از دست دادند که معادل امروزش حدود شش میلیون نفر را شامل میشود. تفنگها به عنوان کشندهترین سلاح این جنگ شناخته میشوند اما کشندهتر از این سلاح بیماریها بودند. در کمپها شیوع بیماریهای مخصوص کودکان اتفاق افتاد. بیماریهایی مانند اوریون، آبله مرغان و سرخک. یک میلیون سرباز اتحادیه به مالاریا مبتلا شدند و اپیدمی انواع بیماریها بسیار رایج بود.