بیشتر مطالعات انجام شده در زمینه حافظه ، اغلب در رابطه با چگونگی به خاطر آوردن است و فراموش کردن امری منفی در عملکرد مغز یا حافظه تلقی میشود. درواقع از فراموشی معمولا به عنوان یک ناتوانی در عملکرد حافظه یاد میشود، درحالیکه در مطالعات علمی جدید، فراموشی، توانایی موثری از مغز و حافظه است که درمواردی چون از یاد بردن عوارض احساسی یک حادثه ناگوار در گذشته، برای سلامتی و حتی ادامه بقا، بسیار مفید و حتی الزامی است.
درواقع فراموش کردن یکی از مهمترین کارکردهای مغز و حافظه برای یادگیری، پردازش و ذخیره اطلاعات جدید است. چرا که مغز طی مکانیسم خاصی ، اطلاعات غیرضروری را دور میریزد تا فضا را برای ورود اطلاعات جدید فراهم کند. این کارکرد دلیل فراموشی بسیاری از رخدادهای پیش پا افتاده زندگی روزمره نیز هست. اگر مغز انسان هیچ چیز را فراموش نمیکرد و همه چیز را به یاد میآورد، نه تنها باعث رنج و عذاب انسان بلکه مانع از یادگیری اطلاعات جدید میشد.
با این حال مغز مسائل مهم و حیاتی را که مستقیماً به ادامه بقای او مربوط باشد، به آسانی فراموش نمیکند. به همین دلیل است که فراموشی رخدادها پس از سوانح به سختی ممکن است.
امروزه شناخت مکانیسم فراموشی در مغز و نحوه از یاد بردن خاطرات درحافظه، برای کمک به افراد آسیبدیده از رخدادهای ناخوشایند، بخش مهمی از مطالعات را تشکیل داده است. برخی مطالعات در زمینه به کارگیری مواد شیمیایی برای بلوکه کردن خاطرات ناخواسته در حال انجام است. یکی از جدیدترین مطالعات در این زمینه یافتههای محققان در دانشگاه آستین تگزاس است که طی آن محققان دریافتهاند که فراموشی برای مغز به مراتب دشوارتر از به یاد آوردن است و طبیعتا انرژی بیشتری مصرف میکند.
فراموشی نیازمند تمرکز، توجه و دقت بیشتر است
این یافتهها که در مجله «علوم اعصاب» منتشر شده نشان میدهد که برای فراموش کردن یک تجربه ناخوشایند تلاش ، توجه و دقت بیشتری برای تمرکز بر آن تجربه نیاز است. این نتایج شگفتانگیز برخی یافتههای پیشین را در مورد فراموشی عمدی خاطرات تأیید کرده و توسعه میدهد. محققان پیشتر نیز دریافته بودند که تمرکز بر کاستن توجه به اطلاعات یا خاطرات ناخوشایند از طریق بازیابی مسیر توجه از تجربه ناخواسته یا سرکوب آن اطلاعات در بازیابی حافظه، مستلزم تقلا و صرف انرژی بیشتر مغز است.
«جراد لوییس پیکاک» استادیار روانشناسی در دانشگاه آستین و از محققان ارشد در این تحقیقات میگوید:«ممکن است بخواهیم برخی خاطرات را که موجب تحریک واکنشهای ناسازگاز و مزاحم در ما میشوند، همانند خاطره آسیبی که درگذشته تحمل کردهایم، رها کنیم تا بتوانیم به تجربههای جدید به گونه سازگارانه و مناسبتری پاسخ بدهیم.»
این محقق روانشناسی میگوید:«دههها تحقیق و بررسی در این زمینه نشان داده است که ما میتوانیم به گونهای داوطلبانه چیزی را فراموش کنیم اما این که مغز ما چگونه این کار را انجام میدهد، هنوز سؤال بیجوابی است. اما درصورت کسب آگاهی از این که چگونه خاطرات ما تضعیف شده و چه روشهایی برای کنترل این فرآیند دارد، ما میتوانیم برای کمک به افراد نیازمند برای رها کردن خودشان از خاطرات ناخوشایند گام بزرگی برداریم.»
واقعیت این است که خاطرات ما از حوادث گوناگون هیچگاه ایستا و ثابت نمیمانند. خاطرات ما، در اصل ساختار پویا و متغیری از مغز هستند که به طور منظم از طریق تجربههای جدیدتر خود را به روزرسانی و سازماندهی میکنند. مغز به طور پیوسته در حال یادآوری و فراموش کردن اطلاعات و خاطرات است که بخش بزرگی از این روند در مدت خواب به طور اتوماتیک انجام میشود.
اما در بحث از فراموشی عمدی و در مطالعات پیشین، محققان همواره بر بخشهایی از مغز که محل فعالیتهای اصلی مغز هستند، مانند بخش مربوط به کنترل فعالیتهای حرکتی مانند قشر پیشانی یا ساختارهای مربوط به حافظه بلندمدت مانند هیپوکامپ، تمرکز داشتند. در بررسیهای اخیر به جای تمرکز بر این مناطق، بر حوزههای حسی و ادراکی مغز، به ویژه کورتکس موقت شکمی و الگوهایی از فعالیت در این نواحی که با تجسمهای حافظه از محرکهای بصری پیچیده ارتباط دارد، تمرکز شده است.
وی که درعین حال از استادان وابسته به دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه یوتا و کالج پزشکی در آستین است، تاکید دارد که ما درجستوجوی منبع توجه در مغز نیستیم بلکه درصدد مشاهده آن هستیم و برای این کار با استفاده از تصویربرداری عصبی موفق به ردیابی الگوهایی از فعالیت مغز در گروهی از بزرگسالان سالم شدیم که هنگام نمایش صحنهها و چهرههای خاص، به آنها هم در یادآوری و هم برای فراموشی هر تصویر، کمک میکرد.
یافتههای این دانشمندان نه تنها موید آن بود که انسان توانایی کنترل هر آنچه را که فراموش میکند، دارد بلکه همچنین نشان داد که موفقیت در فراموشی عمدی، مستلزم سطح متعادلی از فعالیتهای مغز در بخشهای حسی و ادراکی مغز است که شدت و میزان این فعالیت به مراتب بیشتر از میزان فعالیت مغز برای به یادآوردن است.
«تریسی وانگ» از همکاران و محققان اصلی در این بررسیها و از دیگر اعضای هیات علمی روانشناسی در دانشگاه آستین میگوید:«سطح متوسطی از فعالیت مغز در مکانیسم فراموشی بسیار مهم و تعیین کننده است. این مکانیسم بسیار قدرتمند است و خود سبب تقویت حافظه میشود و درعین حال به قدری ضعیف است که امکان تغییر یا تقویت آن برای فرد وجود ندارد.»
به گفته وی، آنچه که مهم است قصد و عمد در فراموش کردن تجربهای خاص سبب فعالسازی یا افزایش فعالیت حافظه میشود و وقتی که سطح این فعالیت از سطح متوسط بگذرد و به نقطه مناسب برسد، این زمانی است که تجربه مورد نظر درحافظه فرد به فراموشی سپرده میشود.
محققان همچنین دریافتند که شرکتکنندگان در این برنامه آزمایشی به احتمال زیاد میتوانند صحنهها و چهرهها را هم فراموش کنند که طبیعتا حامل اطلاعات عاطفی بیشتری است و اغلب ممکن است تداعیگر آن تجربه خاص باشد که قصد فراموش کردن آن را دارند.
مکانیسم گسستگی در فراموشی خاطرات
محققان در بررسیهای دیگری که پیشتر به سرپرستی «دارلین مک لافین»، روانپزشک و استادیار بالینی دانشکده پزشکی تگزاس A & M انجام شد، دریافته بودند که اگر مغز یک تجربه تهاجمی یا آسیبی جدی را درحافظه خود ثبت کند، این رخداد ممکن است به طور اساسی از طریق روندی درحافظه به نام dissociation یا «گسستگی» یا «جدایی از واقعیت» آن خاطره را متوقف کند. مغز انسان در این شرایط اغلب با مکانیسمهایی چون گسستگی از خود حمایت میکند.
همانطور که بدن میتواند برای محافظت از بدن، یک آبسه عفونی یا ورود جسم خارجی را دفع کند، مغز هم میتواند با مکانیسمهای خاصی حافظه را از یک تجربه ناخوشایند جدا کند. با این حال عملکرد مغز و صفات روانی در همه افراد یکسان نیست و آنچه که برای یک فرد یک ضایعه دردناک روانی است، برای دیگری چندان دردناک و مخرب نباشد.
همچنین آرایش ژنتیکی و محیط هم بر نحوه واکنش مغز به تجربههای ناخوشایند موثرند. مک لافین میگوید:«اعتقاد بر این است که آستانه تحمل یا «آستانه آسیب» جایی است که مغز انسان نمیتواند بدون استفاده از مکانیسم گسستگی بر خاطره یک تجربه دشوار غلبه کند. دراین زمینه سن، عوامل ژنتیکی و محیط زیست هر دو میتوانند نقش مهمی در تعیین آستانه آسیب و عملکرد مغز در رویارویی با تجربههای دشوار داشته باشند.»
«نوروفیدبک» برای شناخت مکانیسم فراموشی در مغز
«لوییس پیکاک» با اشاره به این که تحقیقات جدیدی را با استفاده از «نوروفیدبک»، در این زمینه آغاز کرده میگوید:«در این تحقیقات ما درک کردهایم که مکانیسمهای فراموشی در مغز ما به انواع گوناگون اطلاعات پاسخ میدهند اما درک این که چگونه این توانایی فراموش کردن تجربهها و دادههای ناخواسته را کنترل میکنیم، نیازمند تحقیقات بیشتر و تکرار آزمایشهاست .»
«نوروفیدبک» یکی از ابزارهای جدید در علم روانپزشکی است. زمانی که ایجاد تغییری در عملکرد مغزی ضروری باشد، بهترین انتخاب استفاده از نوروفیدبک است. با گسترش دانش نوروساینس و افزایش اطلاعات درزمینه عملکرد مغز بهواسطه روشهای تصویربرداری عصبی روشن شده است که با تغییر عملکرد برخی از نواحی مغز میتوان سبب بهبودی در یک اختلال یا افزایش و ارتقاي یک عملکرد در فرد شد.
در واقع نوروفیدبک ابزاری است که فعالیت عصبی مغز را اندازهگیری میکند و فرد را در همان لحظه از طریق بازخورد دیداری یا شنیداری از فعالیت عصبی مغز خود مطلع میسازد. در این روش دستگاهی که به بدن ما وصل میشود هیچ اشعه یا سیگنالی را وارد بدن نمیکند. این دستگاه صرفا شرایط و عملکرد زیستی ما را ثبت میکند و برای اینکه ما بتوانیم آنها را با اراده خود تغییر دهیم، در مانیتور به ما نشان میدهد. در تکنیکهایی چون یوگا، مدیتیشن و ریلکسیشن نیز هدف همین است با این تفاوت که در بیوفیدبک، فرد از طریق حسگرهایی که روي بدن وی نصب شده است قادر خواهد بود با دقت بالا از وضعیت بدنی خود مطلع شود.
در این روش فرد در مقابل یک مانیتور مینشیند و با استفاده از الکترودهایی که روی سر شما قرار میگیرد، امواج مغزی فرد را دریافت كرده و به سمت کامپیوتر هدایت میکند. درواقع نوروفیدبک شما را قادر به دیدن دنیای درون مغزتان میکند. با نگاه کردن به صفحه مانیتور و بدون استفاده از دست شروع به بازی با تصویر امواج مغزی خودتان میکنید. دستگاه الگوهای امواج مغزی شما را پردازش میکند و در صورتی که این الگوها مناسب باشد شما در بازی به جلو خواهید رفت و در غیر این صورت شکست میخورید. به این ترتیب شما با تسلط بر الگوي امواج مغزی خود، یاد میگیرید که مثلا در شرایط اضطراب، عملکرد مغز خود را به نحوی هدایت و کنترل کنید که آرامش جایگزین اضطراب شود.
روش نوروفیدبک توسط اداره غذا و داروی آمریکا ، جهت درمان طیف وسیعی از اختلالات عصبی و روانی از جمله اضطراب، استرس، افسردگی، بیشفعالی، کمتوجهی، میگرن، برخی دردهای مزمن، اختلال خواب و بسیاری از موارد دیگر مورد تأیید قرار گرفته است.
حال با استفاده از روشهای نوروفیدبک در تحقیقات جدید، تیم تحقیقاتی «لوییس پیکاک» قصد دارند به این سؤال پاسخ دهند که انواع خاصی از خاطرات چه میزان توجه را در افراد مورد آزمایش، جلب میکنند.
به گفته وی، این روش راه را برای مطالعات بعدی در مود نحوه پردازش اطلاعات در مغز باز میکند و امیدی است برای یافتن راهی جهت از بین بردن خاطرات احساسی بسیار قوی و واقعا اجباری و به نوعی چسبنده که میتواند سبب بروز اختلال در یادگیری، انواع مشکلات روانی و بروز انواع آثار مستقیم و منفی بر سلامت یا روند بهبود افراد شود.