نمونههای این اتفاقها کم نیست، بهعنوان مثال، گونههای گیاهی اصلی در جایی که خاک آن به دلیل فرسایش، شسته شده؛ دیگر قادر به رشد نیستند. ضمن اینکه احیاي اکوسیستم زمانی که عامل مخرب هنوز حضور دارد، معمولا غیرمحتمل است. یک مثال دیگر احیاي درختزارها و ساواناهای تخریبشده است که به گفته کارشناسان تا زمانی که چرای مفرط دامهای معرفیشده ادامه دارد، امکان احیا هم وجود نخواهد داشت اما کاهش فشار چرای دام بهطور مشخص، نقطه کلیدی برای دستیابی به موفقیت در طرحهای احیاست.
بعضی اکوسیستمها بهواسطه فعالیتهای انسانی یا حتی طبیعی نظیر سیل، آتشسوزی و توفان گاه بهشدت تخریب میشوند و طبیعی است که قابلیت احیاي آنها هم بهشدت محدود خواهد شد. زمانی که گیاهان و گونههای جانوری اصلی بهواسطه فعالیتهای انسانی یا حتی طبیعی از منطقه حذف میشوند، ممکن است که مدیران مجبور شوند تا دوباره آنها را به این مناطق معرفی کنند.
احیاي اکولوژیکی چیست؟
احیاي اکولوژیکی (Ecological Restoration) به معنای بازگرداندن مجدد عملکردهای اکوسیستمی، با بعضی یا تمام گونههای اصلی یا گاهی یک گروه متفاوت از گونههاست. درحقیقت احیاي اکولوژیکی به معنای احیاي گونهها و اکوسیستمهایی است که در گذشته در محل حضور داشتهاند (www.ser.org).
اکولوژی احیا درحقیقت یک علم است. این کار در اصل به معنای تحقیقات و مطالعات علمی است که لازمه احیا اعم از جمعیتهای جانوری و گیاهی و اکوسیستمهاست. ساخت مجدد اکوسیستمهای آسیبدیده این قابلیت را دارد که بتوان از طریق آن، مناطق حفاظتشده و سیستمهای موجود را با یکدیگر مربوط ساخته و آنها را بزرگتر کرد.
علاوه بر این، پروژههای احیا فرصتهایی را برای گردآوردن مجدد جوامع بیولوژیکی به طرق مختلف فراهم میسازند و از این طریق میتوان دید که عملکرد آنها چقدر خوب است و از طرف دیگر ایدههای اکولوژیکی را هم در مقیاس بزرگتر بررسی کرد. فراهم ساختن امکان استخدام افراد محلی و ایجاد فرصتهایی برای داوطلبان و در ضمن آموزشهای حفاظتی زیستمحیطی از جمله ديگر دستاوردهای پروژههای احیا اکوسیستمها هستند.
بهعنوان مثال تاثیرات راهکارهای درمانی مختلف احیا در تالاب فرندشیپ (Friendship Marsh) در مصب تیجوانا (Tijuana Estuary) واقع در ایالت کالیفرنیا بررسی شده است. برای این منظور این تالاب را به شش واحد تجربی تقسیم کردند؛ سه واحد با نهرهای جذر و مدی و سه واحد بدون نهر. هدف از این کار این بود که تاثیرات ناشی از زهكشی را در آنها بررسی کنند. در هر واحد، راهکارهای مختلف اعم از معرفی گونههای مختلف، تراکمهای کاشت متنوع و افزودنیهای گوناگون جهت تقویت خاک بهکار بسته شد. سپس در قطعات بزرگتر، علفهای تالابی شورپسند با یا بدون استفاده از کمپوست جلبکی کاشته شدند. تاثیرات ناشی از این فعالیتها بر گیاهان، ماهیها، بیمهرهها و جلبکها مورد ارزیابی قرار گرفته است و اکنون به گفته پروفسوز جوی زدلر (Joy Zedler) شرایط با گذشته بسیار فرق کرده است.
پروفسور جوی زدلر یکی از استادان دانشگاه ویسکانسن (Wisconsin University) است که در زمینه حفاظت و احیاء تالابها به فعالیت مشغول است. به گفته وی تاثیر تخریب تالابها بر سلامت انسانها اینطور تشریح میشود: «تخریب و نابودی تالابها قطعا پتانسیل آن را دارد که بر سلامت انسانها تاثیر بگذارد و یکی از بهترین شواهدی که آن را تایید میکند، گزارش ارزیابی هزاره برای تالابهاست که در سال ۲۰۰۵ میلادی تهیه شد. در این گزارش به خوبی توضیح داده شده که از دست رفتن تالابها نهتنها منجر به کاهش عملکرد مثبت باکتریها در آزاد کردن نیتروژن از نیترات خاک میشود، بلکه حتی میزان نیترات را هم در آبهای زیرزمینی افزایش میدهد. فقط در مورد همین یک اثر ساده میتوان گفت که وقتی آب آشامیدنی بیشتر از ۱۰ میلیگرم در لیتر نیترات داشته باشد، دیگر برای آشامیدن زنان باردار و کودکان مناسب نیست. در آمریکا رقمی در حدود ۵۳ درصد از تالابها خشک شده و از بین رفته. این مسئله در ظرف کمتر از ۳۰ سال اتفاق افتاده و علت عمده آن هم چیزی به غیر از زهكشی آب برای مصارف کشاورزی نبوده. دکتر اد مالتبای (Ed Maltby)، استاد دانشگاه لیورپول انگلستان و همکارانش چندی پیش در تحقیقات خود نشان دادند که فاجعه نفتی خلیج مکزیک تا چه اندازه بر اکوسیستمهای تالابی شمال این محدوده تاثیر گذاشته. در تحقیقات آنها آمده که 9/4میلیون بشکه نفت خامی که وارد این منطقه شده، نهتنها یک سوم ماهیگیری کشور را مختل کرده بلکه حتی از نظر بیولوژیکی و شیمیایی نیز تاثیراتی فاجعهبار بر تالابهای ساحلی داشته است.»
احیاء اکولوژیکی، در گذشته هم سابقه داشته بهعنوان مثال در گذشته با استفاده از بعضي فناوریها تلاش میکردند تا عملکرد اکوسیستمها را احیا کنند یا گونههای شناختهشده و باارزش اقتصادی را به آنها برگردانند. ساخت تالاب (به منظور جلوگیری از به زیر سیل رفتن زمینها)، احیاي اراضی معدنی (به منظور جلوگیری از فرسایش خاک)، مدیریت مراتع و جلوگیری از چرای بیرویه (به منظور افزایش محصولات علفی) و کاشت درختان در زمینهای پاکسازی شده (به منظور استفاده از الوار یا برای فعالیتهای تفرجی و یا به منظور حفظ ارزشهای اکوسیستمی) نمونههایی از این دست تجارب در گذشته است که بارها در مناطق مختلف جهان آزموده شده است.
نباید فراموش کرد که این فناوریها معمولا اکوسیستمهایی بهشدت ساده را پدیدار میسازند که فقط چند سالی میتوانند دوام بیاورند اما از آنجا که امروزه نگرانی درمورد تنوع زیستی و تاثیرات ناشی از تخریب آن افزایش پیدا کرده. بنابراين برنامههای احیا هم شامل استقرار مجدد و دائم اکوسیستمها و گونههای اصلی اعم از جانوری و گیاهی بهعنوان یک هدف اصلی به شکل ملموستری در دستورکار قرار گرفته است.
بلایای طبیعی و آسیبپذیر شدن اکوسیستمها
در سال ۲۰۰۵ میلادی، تخریب نیواورلئان و ديگر شهرهای ساحلی اطراف خلیج، توفان کاترینا (و در ابعاد کوچکتر توفان ریتا که فقط اندکی بعد از کاترینا به وقوع پیوست) آسیب جدی به زیرساختهای توسعهیافتهای را به همراه داشت که در نواحی تالابی ساخته شده بودند. درواقع همین زیر ساختها بودند که خط ساحلی را بیش از پیش در برابر آسیبهای ناشی از توفان آسیبپذیر ساخته بودند. کارشناسان میگویند که وقوع بلایای طبیعی یک نمونه کلاسیک است که نشان میدهد چرا خدمات اکوسیستمی نهتنها برای جوامع بیولوژیکی بلکه حتی برای جوامع انسانی هم به همان اندازه اهمیت دارد.
جالب اینجاست که احتمال تخریبهای ناشی از توفان در نیواورلئان، هفت سال پیشتر از این اتفاق در یک پروژه ارزیابی تالابهای ساحلی که آن را نیروی احیا و حفاظت از تالابهای ساحلی لوییزیانا در سال ۱۹۹۸ میلادی انجام داده بود، پیشبینی شده بود. در پروژه ارزیابی مذکور به ضرورت احیاي فوری تالابهای از دست رفته بهطور مشخص تاکید شده بود. درست است که پروژههای احیا در این مناطق آغاز شدهاند اما مسئله اینجاست که اگر بهطور مناسب تامین سرمایه نشوند و بهاندازه کافی از نظر مقیاس بزرگ نباشند، آنگاه نیواورلئانیها باز هم در برابر سیلابهای ویرانگر آسیبپذیر خواهند بود.
میتوان به این جمعبندی رسید که تلاشها برای احیا، گاهی جزئی از روشهای مسکن و جبرانی است که در آنها یک مکان جدید ساخته یا بهعنوان یک جایگزین جایی که به دلیل توسعه از بین رفته، احیا میشود. در ديگر موارد، فرایندهای اکوسیستمی بیش از خود اکوسیستمها، هدف فعالیتهای احیا هستند. بهعنوان مثال، تحقیقات در چین نشان داده که سیلابهای سالانه را ساخت موانع است که مختل میکند یا جلوی آتشسوزیهای طبیعی را پیشگیریهای خاص میگیرد اما مسئله اینجاست که غیبت این فرایندهای طبیعی میتواند برای اکوسیستمهای محلی و منطقهای و حتی برای گونههایی که در آنها زیست میکنند، خطرناک باشد.
به هر صورت تجربه چینیها نشان میدهد که بسیاری از تلاشهای حفاظتی را گروههای حفاظتی محلی حمایت میکنند یا حتی در اصل پایهگذار آنها هستند، چراکه این گروهها هستند که میتوانند ارتباط مستقیم میان سلامت اکوسیستم و افراد و در عین حال رفاه اقتصادی را ببینند و درک کنند. مردم میتوانند ببینند که کاشت درختان باعث میشود هیزم و حتی غذا داشته باشند؛ ضمن اینکه اینکار جلوی شسته شدن خاک را میگیرد و محیطهای اطرافشان را در آب و هوای گرم، خنک میکند.
یک مثال جالب از فعالیتهای احیا که با حمایت قاطعانه مردم محلی انجام شده، کمربند سبز درختی است که زنان روستایی در کنیا آن هم با کاشت بیش از ۳۰ میلیون اصله درخت در مکانهایی که خاکشان فرسایش یافته بود، محقق کردند. این کار در عین حال امکان دسترسی عمومی به جنگلها را مهیا ساخته و جلوی الوارکنی غیرقانونی را هم گرفته است.
تجربه نشان داده که بهترین راهکار درازمدت برای احیا این است که اکوسیستم و گونهها به نحوی مدیریت و حفاظت شوند که آنچه به صورت طبیعی بوده، باقی بماند. فقط در چنین مکانهایی است که ما میتوانیم اطمینان داشته باشیم ملزومات بقای بلندمدت همه گونهها و اکوسیستمها موجود است. علاوه بر این، بايد به این نکته هم توجه داشته باشیم که برای احیاي اکوسیستمها پیشبینی تاثیرات تغییرات اقلیمی نیز جزو ضروریات است.