از ابتدای آغاز بحث های مربوط به انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم بر این باور بوده ام که در صورت مشارکت حدود 60 درصد واجدان شرایط رای، حسن روحانی در انتخابات 29 اردیبهشت 1396 آرایی بیشتر از آرای انتخابات 24 خرداد 1392 خوهد آورد و این روزها که ساعت به ساعت به روز موعود نزدیک تر می شویم بر این نکته اطمینان بیشتری می یابم.
مبنای اصلی این پیش بینی در یک نکته کلیدی است و آن اینکه : روحانی رقیبی جدی در میان اردوگاه اصولگرایان ندارد و در داخل اردوگاه اصلاح طلبان نیز اجماع همه طیف ها بر حمایت از او قرار گرفته است.
به واقع دو قطبی شکل گرفته کنونی حول دو نام "حسن روحانی" و "ابراهیم رئیسی" یادآور دو قطبی های همیشگی در انتخابات 2 دهه گذشته است که بین دو اردوگاه اصلی "اصلاح طلبان " و " اصولگرایان" شکل گرفته است و نتیجه غالب این رقابت ها نیز به جز چند انتخابات معدود – در شرایط رقابت به طور نسبی برابر – به نفع اردوگاه اصلاح طلبان بوده است.
با رصد نتایج انتخابات در دو دهه گذشته – از دوم خرداد 1376 بدین سو – می توانیم الگوهایی را از کف و سقف میزان مشارکت مردمی و نیز آرای دو اردوگاه اصلی اصلاح طلب و اصولگرا استخراج کنیم و در صورت تعمیم این الگوها بر پیش بینی نتایج احتمالی انتخابات 29 اردیبهشت، باید اذعان کنیم که ابراهیم رئیسی دست به قمار بزرگی زده و به احتمال فراوان با یک ناکامی بسیار بزرگ مواجه خواهد شد؛ چون در انتخابات ریاست جمهوری ادوار گذشته – به استثنای سال 1384 که البته در آن انتخابات احمدی نژاد از بلیت اردوگاه اصولگرایان استفاده نکرد و بیشتر از بلیت شخصی خود و رای منفی آن زمان آیت الله هاشمی رفسنجانی در میان افکار عمومی بهره گرفت - سقف آرای اردوگاه اصولگرایان همواره از یک عدد مشخص یک رقمی فراتر نرفته است و این سقف رای تا آخرین انتخابات برگزار شده در کشور – انتخابات مجلس در اسفند 94- تغییر چندانی نکرده است.
برای پیش بینی شکست احتمالی رئیسی از روحانی دلایل و شواهد چندی وجود دارد که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- رای منفی نامزدهای منتسب به اردوگاه اصولگرا در انتخابات مختلف دو دهه گذشته در ایران بسیار بالا بوده است و هنگامی که انتخابات به حالت دو قطبی برگزار می شود این رای منفی نمود بیشتری یافته و جمعیت بیشتری از طیف خاکستری جامعه را از بیم پیروزی احتمالی نامزد "اصولگرا" به رای دادن به نامزد اصلاح طلب تحریک می کند.
2- رئیسی در جریان مناظرات چهره ای ضعیف از خود به نمایش گذاشت و تسلطی بر بحث های مختلف مناظره نداشت و این نمایش ضعیف به طور قریب به یقین در ذهن بسیاری از بینندگان عادی و غیر سیاسی مناظره ها نقش بسته است.
او در جریان مناظره سوم در ماجرای بحث افزایش یارانه ها به طور کامل خلع سلاح شد و هیچ توضیحی برای منبع و شیوه تامین بودجه افزایش یارانه سه دهک پایین جامعه نداشت؛ حتی محمد باقر قالیباف دیگر نامزد اصولگرا نیز در این بحث به یاری او نیامد و ترجیح داد وارد حوزه وعده افزایش یارانه ها نشود؛ از همین رو رئیسی در جریان مناظره آخر نتوانست اطمینانی را که می بایست به طیف مخاطب شعارهای خود درباره عملی بودن افزایش حتمی یارانه دهک های پایین دهد، ارایه کند.
3- روحانی به عنوان یک رییس جمهور این شانس را به احتمال زیاد خواهد یافت که همانند همه روسای جمهوری پیش از خود، فرصت یابد دوره چهارساله دوم خود را نیز بیازماید. این مساله ای جا افتاده در افکار عمومی است که رییس جمهوری نه 4 ساله بلکه 8 ساله است و قضاوت نهایی درباره آنها در پایان 8 ساله ریاست جمهوری انجام می شود.
از همین رو بسیاری از مردم بر این باورند که روحانی در 4 ساله نخست ریاست جمهوری در دوره کاشت و داشت سیاست ها و برنامه های خود بوده و باید این فرصت را به او داد که در چهارساله دوم، محصول خود را برداشت کند.
این موضوع به ویژه درباره توافق هسته ای (برجام) مصداق دارد چرا که بیش از دو سال از زمان دولت یازدهم صرف مذاکره و رسیدن به توافق شد و تنها از زمان آغاز اجرایی شدن برجام کمتر از یک سال و نیم می گذرد و این زمان زیادی برای چیدن دستاوردهای برجام محسوب نمی شود.
از نظر بخش قابل توجهی از افکار عمومی، دولت روحانی در دوره 4 ساله دوم خود محصول برجام را به شکل دستاوردهای اقتصادی خواهد چید و باید این زمان و فرصت را به این دولت داد.
4- علاوه بر اینکه رئیسی در جریان بحث های مناظرات ضعیف ظاهر شد عدم سابقه اجرایی او – حتی برای یک روز – و نیز ترکیب افراد فعال در ستاد انتخاباتی او که غالبا از مدیران دولت محمود احمدی نژاد هستند، بر نگرانی های افکار عمومی درباره برنامه ها و سیاست های احتمالی رییس آستان قدس رضوی افزوده است.
بسیاری بر این باورند که انتخاب رئیسی خسارت های اقتصادی گسترده ای به بار خواهد آورد و با از بین بردن دستاوردهای اقتصادی 4 سال گذشته دولت یازدهم،کشور را به عقب خواهد برد. حضور مدیران و چهره های دولت احمدی نژاد در ستاد رئیسی این گمانه را تقویت می کند. هر چند خود رئیسی با رد این شائبه گفته است :انتخاب او نه بازگشت به گذشته بلکه تغییر وضع موجود تفسیر می شود؛ اما این تغییر مورد نظر رئیسی به هر جهت باید از طریق همین افرادی که " دوروبر" او را گرفته اند برنامه ریزی و هدایت شوند و این افراد آزمون خود را در دوره محمود احمدی نژاد به شکل خسارت باری داده اند.
بسیاری از مردم از بازگشت به گذشته می ترسند. این بازگشت هراس انگیز است. بازگشت به دوران تحریم، بازگشت تورم و جهش های قیمتی دوران احمدی نژاد و بازگشت به سیاست های محدود کننده فرهنگی و اجتماعی و در یک جمله : تسری محدودیت های فرهنگی تحمیل شده به شهر بزرگ " مشهد" به کل کشور ایران.
5- انصراف محمد باقر قالیباف از ادامه رقابت ها حتی اگر نفع بیشتری برای ابراهیم رئیسی داشته باشد اما برای اردوگاه حامی حسن روحانی نیز بدون منفعت نخواهد بود.
این انصراف هم از جهت شکل دهی و تقویت دو قطبی بین روحانی و رئیسی و هم از جهت اینکه سبد رای قالیباف الزاما متشکل از آرای یک دست حامی اصولگرایان نیست، نه تنها چالشی برای روحانی محسوب نمی شود بلکه همان اندک احتمال ضعیف رفتن انتخابات به مرحله دوم را نیز از میان می بَرَد و بر احتمال پیروزی حسن روحانی با رایی به مراتب قوی تر از آرای انتخابات 1392 افزوده است.
روحانی امروز این شانس را دارد که در نوک قله دو قطبی شکل گرفته، هم آرای میلیون ها حامی اصلاح طلب خود را به دست آورد و هم میلیون ها رای منفی ای را جذب کند که از صدقه سری حضور رئیسی در عرصه انتخابات به سمت کارزار انتخاباتی او روانه شده است.
به گمان نگارنده به رغم سروصدا و تبلیغات نمایشی گسترده اردوگاه اصولگرایان حول محور رئیسی در این دوره از انتخابات، نتایج انتخابات 29 اردیبهشت یک پیروزی خیره کننده با رایی بالای 20 میلیون برای حسن روحانی و یک شکست دیگر برای اردوگاه متحد شده اصولگرایان خواهد بود تا ثابت شود این جناح سیاسی بیش و پیش از هر چیزی به تغییر گفتمان و اصلاحات ساختاری نیاز دارد و مادام که این اتفاق نیفتاده، اصولگرایان چه به صورت ائتلافی و متحد و چه به صورت متشتت و پراکنده به دلیل بالا بودن میزان هراس افکار عمومی از سیاست هایشان، بازنده رقابت های انتخاباتی برابر با اردوگاه اصلاح طلبان خواهند بود.
اصولگرایان در 2 دهه گذشته در سپهر سیاست ایران به عنوان جناحی که بیشتر دغدغه های حاکمیتی را نمایندگی می کند در افکار عمومی شناخته شده است در حالی که اردوگاه اصلاح طلبان دستکم در دو دهه اخیر توانسته است توازنی را بین دغدغه های مردمی و حاکمیتی ایجاد کرده و زبانی مشترک در این حوزه برقرار سازد.