اولين اشارهها
تهران، نخستین بار در تذکرههای قرن سوم هجری با نام «ابوحماد طهرانی» ديده میشود. قدیمیترین کتابی هم كه به اسم تهران اشاره کرده، «تاريخ بغداد» نوشته «خطيب ابوبكر احمد بغدادي» است. در«فارسنامه» نوشته «ابنبلخی» هم در تعریف از شهری به اسم «اردشیر خوره» فارس، به انار آن شهر اشاره و انارش را به انارهای تهران مقایسه کرده است. از اینجاست که تهران در آثاری چون «فتوحالبلدان» نوشته «بلاذری»، «مسالک و الممالک» اثر «ابنخردادبه» و «صورهالارض» نوشته «ابنحوقل» از آن به عنوان «تهران ری» یاد میشود. بلعمی در تاریخ خود از منطقهای به اسم مهران یاد میکند که متعلق به سردار قباد ساسانی بوده و در شمال ری قرار داشته است؛ منطقهای که دکتر «حسین کریمان» آن را حدود سهراه ضرابخانه در خیابان شریعتی، دقیقا در جایی میداند که در حال حاضر تقاطع خیابان پاسداران و بزرگراه همت است و حسینيه ارشاد در آنجا قرار گرفته است. «اصطخری» هم در «مسالک و الممالک» خود، از روستایی به اسم «بهزان» و «قصران» یاد میکند که علامه قزوینی آن را همین تهران امروزی میداند. «یاقوت مستعصمی» هم در «معجمالبلدان» از بهزان یاد میکند كه خود از آن گذر کرده و در شش کیلومتری شمال ری قرار داشته است. «دخویه» مستشرق شناخته شده معتقد است كه این بهزان همان طهران است که در طول تاریخ بهخاطر شیوه ساخته شدن این شهر تبدیل به تهران شده است.
صفويان و حصار شهر
تهران از قرن هشتم هجری حرکت خود را از یک قریه کوچک به سمت توسعه يافتن آغاز کرد؛ ۲۰۰ سال قبل از اینکه شاه تهماسب به تهرانِ ری برسد و حصار مشهور تهران را به دور تهران بکشد. «غازانخان» هم در راه شمال چند هفتهای در تهران اتراق کرده است؛ بر اساس نوشته «خواجه رشیدالدین فضلالله» در «جامعالتواریخ»، خان مغول به جای رفتن به ری ترجیح داد در تهران اقامت كند. در سال ۸۰۶ قمری نیز «کلاویخو» سیاح مشهور از تهران دیدن کرد؛ منطقه ۱۲ تهران امروز، از این دوران که مقارن با حکومت گورکانی است، یادگارهای چون در بقعه سیداسماعیل(ع) و صندوق منبتکاری امامزاده یحیی(ع) را به یادگار دارد.
با به قدرت رسیدن صفویه، اهمیت تهران که حالا از سمت شرق و غرب کمی بزرگتر شده بود، بیشتر شد. جنگ با «عبیداللهخان ازبک» در خراسان باعث شده بود تا دومین شاه صفویه در مسیر پایتخت خود قزوین به خراسان، در تهران نفسی تازه کند. از سوی دیگر «سیدحمزه(ع)» جد بزرگ صفویان نیز در ری که کمکم داشت رونقش را از دست میداد، دفن بود و این دلیل خوبی بود که تهرانی را که تازه نفس و رو به پیشرفت بود آباد کنند. از آن جایی که راهزنان باعث شده بودند تا این شهر به صورت زیرزمینی ساخته شود، شاه تهماسب به فکر نجات این شهر افتاد. به گفته نویسنده کتاب «بستان السیاحه»، او در سال ۹۶۱ قمری به معماران مشهور قزوین و تهران دستور داد تا علاوه بر ساختن یک بازار، حصاری به دور تهران بکشند و برج و بارویی برای آن به وجود آورند. نکته جالب این است که بخش اصلی این حصار یعنی دیوار جنوبی که حالا یک تکه از دیوار آن باقی مانده است، از خیابان مولوی امروزی در منطقه ۱۲ میگذشت.
نادر به تهران ميآيد
نخستین بناهایی که در تهران ساخته شد، حمام و تکیه و مدرسه خانم بود که به دستور «مهینبانو» خواهر شاه تهماسب ساخته شد. مدرسه خانم در حمله افاغنه ویران شد اما حمام خانم تا روزگار ما باقی ماند و آخرین یادگارش در بازارچه «نایبالسلطنه» قرار گرفته است.
تهران در دوران شاه عباس بار دیگر بر سر زبانها افتاد. او در یکی از سالهای سلطنتش تصمیم گرفت تا از اصفهان راهی مشهد شود تا «عبدالمومن ازبک» که با همراهی خوانین ماورالنهر، خراسان و مشهد را محاصره کرده بود، به عقب براند. شاه عباس در مسیر رفتن به خراسان، به تهران رسید و هنوز خستگی راه از تنش به در نرفته بود که گرفتار بیماری سختی شد. اين بیماری که چند ماهی او را درگیر خود کرد، باعث شد وقتی از دروازه خراسان خارج میشد، پشتش را به شهر کرد و آن را با ساکنانش نفرین کرد که هر کسی از خارج این شهر وارد شود و شب در آن بیتوته کند، دچار این خاک شود و از آن رهایی پیدا نکند؛ نفرین عجیبي كه در سالهای بعد براي خیلیها اتفاق افتاد. خود شاه عباس هم بعدها با این شهر مهربان شد و برایش نخستین بیگلربیگی و حاکم را انتخاب کرد و در ادامه ساختوسازهای جد بزرگش، در باغ بزرگ گلستان ساختمانی برای اقامت خانواده سلطنتی ساخت و چنارهای زیادی را در این شهر کاشت. تهران شاه عباس، بر اساس آنچه در منابع تاریخی آمده، شهری سرسبز با باغهای متعددی بود که به واسطه هوای چهار فصلش، جای مناسبی برای زندگی کردن بود.
«پیترو دلاواله» جهانگرد مشهور ایتالیایی درست در همین زمان از تهران گذشت و در سفرنامهاش از باغهای سرسبز تهران یاد کرد، اما آنچه چشم دلاواله را گرفت، چنارهای تهران بود: «چنان که اسلامبول را به واسطه زیادتی درختهای سرو به سروستان میشناسند، تهران نیز باید به چنارستان مشهور شود.»
چندین سال بعد زمانی که محمود افغان به سمت مرکز ایران حمله کرد، بعد از سقوط اصفهان و کشتن شاه سلطان حسین صفوي، به سمت تهران آمد و شهر را محاصره کرد. مردم شهر در مقابل سپاه محمود افغان مقاومت کردند اما در نهایت شهر سقوط کرد. دولت افاغنه گرداگرد محله ارگ در داخل تهران، حصاری ساختند که دو دروازه داشت؛ یکی در جنوب به سمت بازار باز میشد و یکی دیگر در شمال در داخل حصار اصلی که بعدها دروازه دولت نام گرفت. نادر شاه بعد از به قدرت رسیدن از خراسان به سمت اصفهان رفت و اشرف افغان برای مقابله با او از اصفهان به طرف تهران آمد و بعد از نبردی خونین قبل از فرار، دست به قتل و غارت مردم شهر زد. نادر بعد از نجات شهر از دست آنها، شاه تهماسب سوم را با شش هزار نفر نگهبان در تهران گذاشت و به سمت اصفهان رفت.
پایتخت ناکام وکیل
تهران در زمان سلطنت کریمخان، هنوز حدودش به همان حصار شاه تهماسبی خلاصه ميشد، اما كريمخان تصمیم گرفت تا به وضعیت تهران برسد؛ پس دست به ساخت ساختمانهای تازهای در تهران زد. در میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۲ قمری تهران چندین بار در جنگ میان کریمخان و محمدحسنخان قاجار دست به دست شد. کریمخان در یکی از دفعاتی که تهران را گرفت، به این شهر آمد و در شمیران اقامت کرد؛ چنان که در مراتالبلدان ناصری نوشته شده: «در تابستان ۱۱۷۲ که به واسطه بدی هوای تهران، کریمخان به شمیران رفت، حکم کرد که در غیابش عمارت سلطنتی و دیوانخانه بزرگ و باغ جنب دیوانخانه و یکدستگاه حرمخانه در تهران بنا کنند.»
دارالخلافه قاجار
آقامحمدخان قاجار همان شبی که کریمخان نفس آخرش را میکشید، از شیراز خارج شد و به سمت استرآباد یا گرگان که محل ایل قاجار بود، حرکت کرد تا آنها را برای فتح ایران آماده کند. او در سر راه گرگان، تصمیم خودش را گرفته بود که تهران را به عنوان مرکز حکومتش انتخاب کند. تهران برای آقامحمدخان اهمیت زیادی داشت و به همين دليل هم وقت زیادی را صرف گرفتن تهران کرد. او که پیشتر با لقب «خان قاجار» در ساری، سلسله قاجار را رسمیت داده بود، در نخستین روز سال ۱۱۶۱ خورشيدي برابر با ذیالقعده ۱۲۰۰ قمری در کاخ گلستان به تخت نشست و تهران «دارالسلطنه» شد تا بعدها نام «دارالخلافه» به خود بگيرد. تاریخ تهران از دوران فتحعلیشاه تا پایان دوران قاجار، با شیب کندی به سمت گسترش پیش رفت. این شهر با همان قد و قامت شاه تهماسبی به دومین پادشاه قاجار سپرده شد تا او دو محله نگارستان و دروازه شمیران را به آن اضافه کند.
اما تهران عصر ناصری تنها به لحاظ وسعت گسترش نیافت؛ از مرزهای شاه تهماسبی و فتحعلیشاهی گذشت و با نگاه به کشورهای دیگر نخستین قدمها را به سمت مدرنیته هر چند ناقص برداشت و به تهرانی رسید که ما امروز بخشی از آن را میشناسیم. پیشرفتی که تنها منحصر به گسترش طولی و عرضی شهر نبود و به تأسیس و ساخت بناهای شهری و بنیانهای اجتماعی در پایتخت منتهی شد و شهر را به تهرانی تبدیل کرد که دیگر دنبالهروی شهرهايی چون تبریز و اصفهان و شیراز نبود و خودش به عنوان سر جریان تغییرات در کشور قرار گرفت و در کمتر از ۳۰ سال، با فاصله بسیار زیادی شهر اول کشور شد.
توسعه بيرويه پايتخت
با این همه توسعه بيرويه تهران از آبانماه سال ۱۳۰۴ و زمان پهلوی اول شتاب گرفت. رضاخان بر خلاف شاهان قاجار، تغییر شکل و گسترش تهران را با زور ادامه داد. شاید همین عاملی شد تا مدرنیته آرام تهران به ناگهان تبدیل به گسترشی افسارگسیخته شود؛ گسترشی که با تخریب دروازههای شهر به دستور رضاخان آغاز شد. حالا تهران به ازای هر بنای مدرن و تازه، یک محله جدید پیدا میکرد و از چهار طرف به اجزای دیگر دشت تهران میرسید. شاید بارزترین جزء این شهر، دانشگاه تهران بود که در مرز غربی شهر در جلالیه ساخته شد و تهران را از دروازه قزوین به سمت غرب ممتد کرد. روند گسترش تهران با حمله متفقین به ایران و خلع رضاخان از سلطنت کمتر شد تا بعد از ملی شدن صنعت نفت بار دیگر با شتابی غیر قابل کنترل به سمت گسترش برود. توسعه تهران از نیمه دهه ۳۰ با الگوی نصفه نیمه صنعتی شدن ایران در تهران اجرایی شد و باعث شد تا گسترش شهری با الگوی غربی پیش برود. شهری که با تمرکز همه امکانات مملکتی و رفاهی با سیل جمعیت مهاجر روبهرو شد. مهاجرانی که احتیاج به فضای تازه برای سکونت داشتند و کمکم تهران برای اقامتشان کوچکتر میشد. در چنین موقعیتی بود که تهران از ارتفاع هم بالا رفت و ساختمانهایش به آسمان سر ساییدند و مهار شهر برای گسترش از دست همه در رفت و به شهری تبدیل شد که امروز میراثش به ما رسیده است.»