کد خبر: ۷۲۸۸
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۸

ماجرای پسری که برای نجات پدرش وارد پلاسکو شد و زیر آوار ماند

روزنامه شهروند با خانواده پسر جوانی که در آتش‌سوزی پلاسکو به خاطر نجات پدرش جان باخت، گفت‌وگو کرده است؛
 
«٦ جسد از زیر آوارهای داغ غول تخریب‌ شده پلاسکو پیدا شده است؛ ۶ جسدی که هویت سه نفرشان هنوز مشخص نیست. کسی نتوانسته آنها را شناسایی کند. در این میان تنها خانواده قاسم با دیدن اجساد اعلام کرده‌اند که هیچ‌ کدام از دو جسد ناشناس در ساختمان پلاسکو متعلق به قاسم نیست. 
 
خواهر قاسم می‌گوید: «برادرم دندان‌هایش را کشیده بود تا آنها را درست کند اما دو جسد ناشناسی که به ما نشان دادند، دندان‌های سالمی دارند. همین نشان می‌دهد که اجساد متعلق به برادرم نیست. ممکن است جسدی که هنوز از داخل ساختمان بیرون کشیده نشده، جسد برادرم باشد.» 
 
با این‌حال هنوز یکی از اجساد داخل ساختمان است و به‌ خاطر از بین رفتن جسد امکان بیرون آوردن آن نیست. این در حالی است که در میان چهار جسد کشف‌ شده، خانواده جواد حسینقلی‌زاده از شهروندان دیزج خلیلی شهرستان شبستر جسد را شناسایی کرده‌اند. 
 
پسر جوانی که از کسبه‌ داخل ساختمان پلاسکو بود و آن روز در زیر آوار محبوس شد. درست بعد از گذشت ٨٠ ساعت جسد او به همراه سه نفر دیگر پیدا شد. در میان این ٤ نفر تنها هویت جواد از روی عکسی که در کامپیوتر به خانواده‌اش نشان دادند، شناسایی شد. ساعت 11:30 دوشنبه چهارم بهمن‌ماه در پزشکی قانونی کهریزک توانسته بودند جواد ٣٧ ساله را شناسایی کنند. این در حالی بود که از دوستان جواد هم خواسته شده بود به پزشکی قانونی بیایند تا بتوانند کمکی برای تشخیص هویت قربانیان پلاسکو باشند. 
 
پسرخاله جواد حسینقلی‌زاده در حالی‌ که سعی می‌کند جلوی اشک‌هایش را بگیرد، درباره او می‌گوید: «جواد ٣٧‌سال بیشتر نداشت. چند سالی می‌شد که ازدواج کرده بود و یک پسر ٦ ساله داشت. او تنها پسر خانواده‌اش بود و ٤ خواهر داشت. پدرش چند سال در طبقه همکف ساختمان پلاسکو عمده‌فروشی پوشاک و لباس داشت و جواد هم در کنار پدرش کار می‌کرد. هر روز صبح با پدرش تولیدی را باز می‌کردند و شب‌ها با هم به خانه می‌رفتند.

 هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که در این حادثه جواد از بین برود. روزی که به خانواده‌اش خبر این حادثه را دادند، آنها تصور می‌کردند که جواد هم مثل پدرش خودش را نجات داده باشد اما جواد نبود. در میان آن شلوغی پدرش نتوانسته بود جواد را پیدا کند. با این‌ حال باز هم تصور می‌کرد که پسرش زنده در میان شلوغی جمعیت مقابل ساختمان پلاسکو است.» 
 
حسین مظلوم دیزجی با مکث کوتاه و غمی که در صدایش مشخص است، ادامه می‌دهد: «چیزی که خانواده جواد به‌ خصوص پدرش را بیش از حد متاثر کرده این است که گویا آن روز جواد برای نجات پدرش داخل ساختمان شده بوده. به ما گفته‌اند که پدر جواد هنگام ریزش ساختمان از آن‌جا بیرون آمده است. او تصور می‌کرد که پسرش هم بیرون از ساختمان باشد؛ چرا که چند دقیقه قبل‌تر جواد از ساختمان بیرون آمده بود تا ببیند اوضاع ساختمان در چه حال است. برای همین پدر جواد هم با خیال راحت از آن‌ جا خارج شده بود اما شنیده‌ایم که گویا وقتی ساختمان در حال ریزش بوده، جواد دوباره به آن‌جا برمی‌گردد. دوستانش به او می‌گویند نرو داخل ساختمان دارد می‌ریزد، خطرناک است. 

ولی جواد بی‌ آن‌ که از سرنوشت غم‌انگیز خودش اطلاعی داشته باشد، وارد ساختمان شد تا پدرش را نجات دهد. به دوستانش گفته بود پدرم آن‌جا مانده، باید بروم او را نجات دهم. جواد نمی‌دانست که پدرش به‌ موقع خودش را از ساختمان خارج کرده است. حالا پدرش هم در این میان به دنبال او می‌گشته و با اطمینان از این‌ که جواد بیرون از ساختمان است در میان جمعیت سعی می‌کرد او را پیدا کند؛ بدون آن‌ که بداند جواد برای نجات او وارد ساختمان شده است. درست چند دقیقه بعد از این‌ که جواد وارد ساختمان می‌شود، آن‌جا فرومی‌ریزد. 

جواد به توصیه‌های اطرافیان گوش نکرد و برای نجات پدرش وارد ساختمان شد اما نتوانست خودش را نجات دهد. حالا جسد او به همراه دو نفر دیگر از زیر آوار پیدا شده است. خانواده‌اش آن‌ قدر حال‌شان بد است که حتی نمی‌توانند صحبت کنند. پدرش شوکه شده و مرتب اسم پسرش را صدا می‌زند؛ تنها پسرش که همیشه در کنارش بود. حالا ما مانده‌ایم و یک داغ بزرگ و نمی‌دانیم چطور باید به خانواده جواد کمک کنیم تا کمی حال‌شان بهتر شود.» 
 
آنها نمی‌دانند چه بر سر جواد آمده است؛ در آن ٥٧ ثانیه‌ای که ساختمان ریزش کرد و به تلی از خاکستر تبدیل شد. شاید او زنده بود، شاید منتظر دستی نجات‌بخش بود و شاید باید اعجازی صورت می‌گرفت و شاید در همان دقایق نخست به کام مرگ رفته بود. 
 

نظرات بینندگان