به نیمه های مطلبی که درباره امیر کبیر و به بهانه 20 دی – سالروز قتل صدر اعظم اصلاح طلب عهد قاجار- می نوشتم رسیده بودم که خبر بستری شدن و سپس درگذشت نام آشنای سه نسل از مردم ایران در عرصه سیاست- آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی- نخست در فضای مجازی و بعد و به صورت رسمی منتشر شد.
تقارن دیگر این بود که یار دیرین رهبری فقید و کنونی جمهوری اسلامی بی هیچ آمادگی ذهنی قبلی در افکار عمومی در همان بیمارستانی چشم از جهان فرو بست که 37 سال و 7 ماه قبل پس از ترور نافرجام در خرداد 1358 به آن منتقل شده بود.
آن روز خبر که به امام خمینی رسید نذر کرد هاشمی بماند . پیام رهبر فقید انقلاب با جمله ای شروع شد که در تمام سال های پر فراز و نشیب پس از آن مهم ترین پشتوانه او و پاسخ به مدعیان بود: «هاشمی زنده است تا نهضت زنده است» .
امام او را به سید حسن مدرس تشبیه کرد و اهمیت این تشبیه را تنها هنگامی درمی یابیم که بدانیم هیچ شخصیت سیاسی و تاریخی نزد ایشان به اهمیت و اعتبار مدرس نبوده است.
همین دو جمعه قبل تر بود که دوستی خبر داد یادگار امام به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت الله موسوی اردبیلی مجلس ترحیمی در حسینیه جماران برپا کرده و تاکید کرد آقای هاشمی هم می آیند.
انگیزه حضور مضاعف شد و چه می دانستیم این آخرین دیدار با مردی است که دوست و دشمن به سیاست ورزی و ذکاوت او اذعان داشت؟
هاشمی رفسنجانی به احترام یار فقید حاضر شد و با این که قرار نبود سخن رانی کند پس از آن که مجید انصاری معاون حقوقی رییس جمهوری از او خواست دقایقی سخن بگوید پذیرفت.
انصاری با این جمله احساسی و عاطفی آیت الله را مجاب کرد : « دل مردم برای شنیدن صدای تان تنگ شده است». چرا که از تیر 1388 به بعد دیگر خطبه نمازجمعه نخواند و هر چند با روی کار آمدن حسن روحانی فضا برای او قدری مناسب تر شد اما صدای او از صدا و سیما کمتر پخش شد و شاید دیگر پخش نشد.
هاشمی رفسنجانی ، مجتهد و فقیه بود و نه در سال های آخر که 37 سال قبل که مورد سوء قصد قرار گرفت نیز از او با عنوان « آیت الله» یاد شد. اما از روی تخت بیمارستان گفت: «مرا آیت الله خطاب نکنید» و این جمله را هر دو روزنامه عصر در خرداد 58 تیتر کردند.
با این حال سرشت و سرنوشت هاشمی با سیاست عجین بود و نام او در وهله نخست « سیاست مدار» و « سیاست مداری» را در ذهن تداعی می کرد.
او مرد مذاکره و رایزنی بود و هر چند متهم می شد به گفت و گو در اندرونی قدرت بیشتر باور دارد اما سال ها مبارزه و گاه همراه با تحمل شکنجه جسمی را در رژیم گذشته پشت سر گذاشته بود و خاطرات محمد علی عمویی یکی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی در عصر پهلوی دوم در کتاب « درد زمانه» گواه این مدعاست.
گواهی او هنگامی قابل اعتناتر می شود که بدانیم این چهره مانند هاشمی رفسنجانی نه در زمره مبارزان مذهبی که از چپ های سرشناس بود و در عصر جمهوری اسلامی و در دوران اقتدار هاشمی رفسنجانی نیز به زندان افتاد.
محمد علی عمویی از «طلبه شجاع»ی می گوید که با سخنان خود در فضای زندان تأثیر می گذاشته و البته تعبیر « طلبه» را به این خاطر به کار می برد که ظاهر هاشمی از سن او کمتر نشان می داد و گرنه در آن زمان نیز روحانی کامل و یک فعال سیاسی بوده است.
هاشمی رفسنجانی شیفته امیر کبیر بود و همین ویژگی او را از بسیاری از هم لباسان و حتی انقلابیون متمایز و متفاوت می کرد. چرا که معمولا نیروهای انقلاب بیشتر در پی برانداختن و تخریب ساختار موجود هستند و چون مشخص نیست مبارزه آنان کی به فرجام می رسد معمولا برنامه روشنی برای فردای پیروزی ندارند اما او امیر کبیر را الگو قرار داد. صدراعظمی که به ساختن می اندیشید.
افق هاشمی رفسنجانی چنان بلندنگر بود که نه تنها از امیر کبیر تجلیل می کرد که در کتاب خود حتی نادرشاه افشار را می ستاید که به فکر راه اندازی نیروی دریایی برای ایران افتاده بود. کافی است به یاد آوریم که این کتاب ( امیر کبیر یا قهرمان مبارزه مبارزه با استعمار) را در سال 1345 نوشت. درست 50 سال قبل و در تمام 50 سال پس از آن هرگز دغدغه خود را فرو نگذاشت.
پیش از هاشمی و با دقت کلاسیک بیشتر فریدون آدمیت و حسین مکی هم درباره امیر کبیر نوشته بودند اما او گویا تحت تأثیر کتاب « میراث خوار استعمار» به این اندیشه می افتد.
هاشمی بیش از نظر به عمل بها می داد و از این رو سیاست مداری پراگماتیست توصیف می شد. در روزگاری که سکه رایج آرمان گرایی بود هاشمی به واقعیت ها توجه داشت و با همین واقع نگری کشور و انقلاب و مردم را از مخاطرات بسیار نجات داد.
سیاست، فن ممکنات و علم اولویت هاست و از یک سیاست مدار در طراز مردان جهانی سیاست نمی توان انتظار داشت که مانند روشن فکران و قدیسان و عارفان زندگی کند اما هاشمی دغدغه مردم را فراموش نکرد و به معنی اخص کلمه دل مشغول توسعه بود و اگر هم زمانی توسعه اقتصادی را بر توسعه سیاسی مقدم می دانست در دهه آخر عمر با عمق جان به اهمیت توسعه سیاسی پی برد و از پرداخت هزینه های فراوان برای آن ابا نداشت.
هر قضاوتی که درباره کارنامه هاشمی رفسنجانی داشته باشیم در این نکته تردید نیست که او در زمره رجال برجسته تاریخ معاصر و مردان بزرگ به شمار است.
زیرا مردان بزرگ سه ویژگی دارند: نخست این که نهادی تأسیس می کنند، دوم این که آثاری بر جای می گذارند و سوم راهی می گشایند که دیگران ادامه می دهند.
با این که هر یک از این سه برای متصف شدن به صفت بزرگی کفایت می کند اما هاشمی رفسنجانی از هر سه ویژگی برخوردار بود و کافی است به نهادهایی اشاره کنیم که تأسیس کرد و آثاری که از او مانده خاصه خاطراتی که تاریخ ایران را روایت می کند و نیز راهی که گشود تا با واقع نگری و توسعه گرایی و تعامل از بحران ها عبور کنیم. راهی که رییس جمهور روحانی با اتکا به او ادامه آن را برعهده گرفت و اکنون از این پشتوانه برای همیشه محروم شده است.
نام هاشمی رفسنجانی همه را به یاد سیاست می انداخت و می اندازد و در این تردیدی نیست ولی اکنون که پیکر بی جان او در جماران آرام گرفته نه سیاست که امری دنیوی است که تکاپوهای قرآنی او را هم باید فرایاد آورد.
او مفسر قرآن هم بود و زندگی او تفسیری از سوره «والعصر» که آدمیان را در خسران و زیان توصیف می کند مگر کسانی که «باور» دارند و به «کار شایسته» می پردازند و به «حق» و «صبر» توصیه می کنند...