نگاهی جامعه شناختی به فیلم فروشنده
سیلی فروشنده بر چهره جامعه ایرانی
علی رزاقی بهار/ منتقد سینما و تلویزیون: فیلم ساختن به معنی هنر نمایش تصاویر؛ قرار نیست برای خوشایند کسی یا نهاد و ارگانی باشد و عنوان سفارشی بگیرد.
حتی ساختن فیلم برای نمایش تصویری بهتر یا بدتر از یک واقعیت اجتماعی به معنی عام آن شاید جالب و تاثیر گذار نباشد. "فروشنده" اصغر فرهادی مانند همه فیلم هایش برداشت شخصی و اتفاقا متناسب با واقعیت های جامعه کوتاه مدت و کلنگی ایران امروز است. هرچه قدر هم تلاش کنیم و بخواهیم مشکلات را نبینیم، اما حداقل در صفحات مفصل حوادث هر روز روزنامه ها آنهم از جنس جنایت بر ستایش ها و خفاش ها می توانیم بخوانیم و اگر یک اثر بتواند تلنگری جدی به این وضعیت خشونت بار و عصبانی بزند کاری مهم کرده است. من بر خلاف برخی منتقدین و سیاست مداران و همانند شورای انتخاب فیلم اسکار به شدت فروشنده فرهادی را فرای درخشش خیره کننده اش در جشنواره فیلم کن دوست دارم و عینا آن را کپی برابر اصل واقعیت های تلخ جامعه امروزمان می بینم با یک تفاوت که آدم های قصه فرهادی قراراند صبور تر، محکم تر و اخلاقی تر باشند. رفتار عماد معلم مهربان، همسر صبور و در نهایت هنرمند تئاتر که با وجود تمام مشکلات زندگی مثل وضعیت خانه اش خیلی خوب در زندگی واقعی اش نقش بازی می کند و وظایف اجتماعی اش را از جنس آموزش متفاوت به دانش آموزان اش که اتفاقا همین پر از تلنگر به روزمرگی زندگی بسیاری از ما هست؛ دقیقا مشابه تماشای فیلم گاو!! هرچند یک اتفاق و یک لحظه تلخ او را می شکند و با وجود تلاش برای فراموشی، تنها زمانی آرام می شود که با سیلی به مرد غریبه نه تنها جامعه خواب زده ایرانی را در تنهایی اش بلند می کند؛ بلکه پیرمرد را هم چنان به خودش فرو می برد که چرا و چگونه توانسته با وجود همسری مهربان و خانواده ای دوست داشتنی چنان جنایتی را انجام دهد و اینگونه شکسته و شرمسار باشد. رعنا پلان دیگری از جامعه را نمایش می دهد. قسمت مهربان، با گذشت و متفاوت که ما دیگر در صفحات حوادث نمی خوانیم و در صحنه محاکمه برای مجریان عدالت هورا نمی کشیم. او می بخشد و گذشت می کند تا تصویری باشد برای مرهمی بر زخم های شهری پر خشونت و عصبانی که حتی به هنرمندان هم رحم نمی کند!! درباره الی، جدایی نادر از سیمین و حالا فروشنده حرف های ناگفته جامعه ای است که شاید با نمایش این گونه فیلم ها لحظه ای به خودش بیاید. من؛ اصغر فرهادی را در سینما یک جریان می دانم جریان همان سیلی عماد که حتی ببیننده سینمایی را از جا می پراند. از مدل بوتیک حمید نعمت الله و حتی همین ابد و یک روز با یک تفاوت آشکار و مهم و آن هم حرکت راحت دوربین فروشنده بدون لحظه ای ایستادن و بدون واسطه در لابه لای زندگی شهر و مردمانی خسته است. و انگار نه انگار که قرار است فیلمی ساخته شود اما نتیجه اش می شود یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران. با این گزارش هم چنان منتظر سیلی های محکم تری از فروشنده های دیگر در سینمای ایران هستیم!! سینمایی که قرار است جریان ساز باشد و در مقابل هالیوود آمریکایی هم حرف داشته باشد.