بهجا مانده از نبرد گالیله
مهدی ربوشه/ نمایش «نبرد گالیله» به کارگردانی مسعود طیبی از 25 مرداد در سالن بزرگ تالار مولوی روی صحنه رفته است؛ سالنی که به اجراهای دانشجویی اختصاص دارد.
سالار خمسه، بازیگر نمایش «نبرد گالیله» با من تماس میگیرد. به دیدن نمایشی که قرار است قطبالدین صادقی، مدرس و استاد دانشگاه آن را در تالار مولوی افتتاح کند، دعوتم میکند.
تالار مولوی؛ جایی که مدتها تعطیل بود. کارگران مشغول کار بودند. سالن بزرگ و کوچک هر دو ایرادهایی داشتند که باید برطرف میشد. جدا از این مشکلات، بحران مدیریتی هم باعث شده بود تیاتر مولوی عقب بنشیند. تالاری که خیلیها چشم به بازگشاییاش داشتند اما هر بار به بهانهای این اتفاق رخ نمیداد. لاجرم گروههای دانشجویی که معمولا تیاتر را با مضامین جسورانه دنبال میکنند، برای گرفتن اجرا به سالنهای دیگر مراجعه میکردند؛ تماشاخانههایی که برای یک دوره اجرا مبلغی بالغ بر 20 میلیون تومان طلب میکنند و این یعنی شما به عنوان یک دانشجو قرار نیست در آن سالنها حرفتان، که نمایش شماست، را عرضه کنید. بعضی از این تماشاخانهها اما با پول قابل توجهی که از شما میگیرند هم کارشان راه نمیافتد؛ رضایت نمیدهند. باید چهره داشته باشید. اصلا هم اهمیتی ندارد که چهره شما اصلا بازیگر تیاتر نباشد و در عرصه هنر تحصیلات آکادمیک نداشته باشد؛ موضوع مهم گیشه است. چهره شناخته شده یعنی تضمین فروش. درست یا غلط این ذهنیت بسیاری از تماشاخانهها است. حتی مراکز دولتی نیز در همین دام گرفتار شدهاند. منشورشان چیز دیگری است و خروجی جدول اجراهایشان چیزی دیگر. همه اینها بعد از دعوت شدنم به نمایش نبرد گالیله از ذهنم میگذرد. دوباره چک میکنم؛ تالار مولوی؟ سالار تایید میکند. خوشحالم. بالاخره دوستانم بعد از 16 ماه تمرین موفق شدهاند. قرار است در تالاری که چهار دهه از عمر آن میگذرد و روزهای تلخ و شیرینی به خود دیده، نمایشی را روی صحنه ببرند که اجرای آن در قامت کارگردان یکی از مهمترین دغدغههای استاد حمید سمندریان بود.
ساعت 8 شده، نیم ساعت مانده به اجرا. در محوطه باز و سرسبز مرکز تیاتر مولوی نشستهام. مرد آبیپوش به بعضی از میهمانان تذکر میدهد که سیگارشان را خاموش کنند. آنها را قانع میکند که اینجا با سایر تماشاخانهها فرق میکند. به نظرم اتفاق سادهای نیست. چقدر خوب که در محوطه تمیز این مرکز ته سیگاری دیده نمیشود. قطبالدین صادقی و امیرحسین حریری مراسم افتتاحیه را برگزار میکنند. با کمی تاخیر وارد سالن بزرگ میشویم. نمایش شروع میشود؛ نبرد گالیله. من گاهی به خود سالن نگاه میکنم. سالن خوبی شده. معلوم است که بازسازیها اساسی بوده. تهویه سالن به خوبی پاسخگوی جمعیتی است که حالا اضافه بر ظرفیت دو ردیف جلوتر از ردیف اول تشکیل دادهاند. صندلیها کیفیت خوبی دارد. نمایش بیش از 2 ساعت زمان میبرد. بازیها روان اما ریتم کار بسیار کند است. با این حال دکور و دیگر اجزای نمایش در خدمت قصه قرار گرفتهاند. دراماتورژی کار البته چنگی به دل نمیزند. به عنوان مثال تلفیق فضای مدرن با فضای خود اثر که در زمره آثار کلاسیک به شمار میرود، خیلی مطلوب و چشمنواز نیست. بلافاصله ذهن شما درگیر کار سقراط میشود. نمایش استاد نعیمی که در تلفیق این دو فضا متبحرانه عمل کرده است. اما هر چه هست به نظرم نبرد گالیله تجربهای جسورانه از گروهی جوان و جویای نام است و مثل هر نمایش دیگری نقطه ضعفها و قوت خودش را دارد اما خود سالن شما را اذیت نمیکند. به خاطر میآورم که یک بار در یکی از سالنهای خصوصی ناگهان حین اجرا برق سالن قطع شد. نمایش رفت روی هوا. بازیگران جوان و دیگر عوامل نمایش سرخورده و مغموم فقط عذرخواهی میکردند اما جالب بود که حتی یک مقام مسوول از آن تماشاخانه ضرورتی برای عذرخواهی ندید. این خاطره تلخ را وقتی برای خودم یادآوری میکنم که میبینم مدیر مرکز تیاتر مولوی بازخورد تماشاگران را چهره به چهره از آنها میگیرد. برایشان راجع به برنامهها توضیح میدهد و نقدها را میشنود. همه اینها را با هم مقایسه میکنم. برای سالار خمسه و خیلی از هنرجویان و دانشجویان تازه کار دیگر خوشحالم. چه حالا دوباره فرصت تازهای دست داده که حرفمان را جسورانه بزنیم. سخت بجنگیم و خلاق و مبدع فارغ از غم نداشتن چهرهها روی صحنهای برویم که قدر جسارتمان را میداند.
یادداشت: