احتمالاً بسیاری از عزیزان این خبر را خواندهاند و آن عكس را هم دیدهاند ولی یك سؤال مهم در اینباره مطرح میشود كه آیا این مسأله را به همین شكل باید تحلیل كرد و فقط «شبكههای ماهوارهای و بنگاههای مد و فشن» را باید مقصر دانست؟ آیا این پدیده و موارد مشابه آن بهتازگی در كشورمان ایجاد شده یا سالهای طولانی است كه رفتارهای ناسازگار با فرهنگ ملی و مذهبی خودمان را آن هم به صورت وسیع شاهدیم؟ در اینكه رسانههای خاص درصدد الگوسازی از سبك زندگی غیرایرانی و غیراسلامی هستند تردیدی نیست اما چرا میزان مقاومت داخلی جامعه ما این همه كاهش و اثرگذاری از بیرون افزایش یافته است؟ خلاصه آنكه آیا با فحش دادن به دیگران میتوانیم وضعیت موجود خودمان را تبیین و راهكارهای مناسب و سازگار با سبك زندگی ایرانی - اسلامی را استخراج كنیم كه مقبول افتد و رواج یابد؟
واقعیت این است كه به دلایل مختلف بخشی از جامعه كه جمعیت بزرگی را هم تشكیل میدهد، با آنچه ما میپسندیم میانهای ندارد و به سوی اموری میل پیدا كرده است كه ما نمیپسندیم. در این باره تأمل در چند نكته زیر را ضروری میدانم:
اول- در سالهای قبل از انقلاب نسل جوان با وجود تبلیغات رسانهای و فرهنگ غیراسلامی ترویج شده در جامعه، به سوی ارزشهای دینی سوق پیدا كرد و تحول در درون و در جامعه را رقم زد. اصلیترین دلیلش این بود كه در آن زمان پیام دین جذاب بود و متفكران مسلمان با معرفی اسلام مبارز و انقلابی و آزادیخواه و عدالتطلب و انسانی، نسل جوان را با دین و ارزشهای متعالی آن آشنا كرده بودند.
دوم- انقطاع فرهنگی و شكاف بیننسلی در جامعه ما غوغا میكند و نسل ما نتوانسته است ارزشهای مورد قبول خود را به نسل بعدی منتقل كند. ارزشهای دینی و فرهنگ ملی صرفاً در نسل با «هویت» بروز و ظهور بیرونی پیدا میكند و در عمل و رفتار آنان تجلی مییابد. از نسلی كه هویت فرهنگی خود را از دست داده و قهرمانان و الگوها و ارزشها و ایدهآلهای آن تغییر كرده و دگرگونه شده، انتظار دیگری باید داشت. بخش بزرگی از نسل جوان جامعه ما از گذشته فرهنگی خودش بریده و از ما مایوس است. نسل ما با انقلاب و جنگ و ارزشهای عجین شده در آن زندگی كرده است ولی آنچه برای ما «زندگی» بود برای این نسل تازه، «تاریخ» است و هیچ پیوندی با زندگی ما احساس نمیكند. از این نسل انتظار داریم كه تحت تاثیر الگوی رفتاری دیگران قرار نگیرد؟
سوم- عملكرد یك حكومت بیشترین تاثیر را در جذب یا دفع نسل جوان دارد و طبعا كاركرد یك حكومت به نام دین، میتواند گرایش به دین را در این نسل تقویت یا تضعیف كند. اگر قادر به تامین معیشت مردمش باشد و نسل جوان را از نظر حل مسائل عادی مورد نیازش اقناع كند، حتما گرایش به ارزشهای مورد قبول خود را تسهیل خواهد كرد اما وقتی نسل جوان در عمل شاهد تامین نیازهای اولیه خودش نیست و همزمان در معرض معرفی و تبلیغ الگوهای فرهنگی و سبك زندگی دیگران قرار دارد، طبیعی است كه از ما فاصله بگیرد. همیشه گفتیم كه اگر «مساله»های نسل جوان حل نشود، حتما به حجم «سوال»های این نسل افزوده میشود و كار جذب آنان به الگوهای فرهنگی خودی سخت و سختتر خواهد شد.
چهارم- جوانی را فاصله میان شروع بلوغ جنسی تا پایان حل مشكلات مربوط به كار و مسكن و ازدواج تعریف كردهاند و این در كشور ما یعنی بخش بسیار بزرگی از جمعیت. متاسفانه از یك طرف به دلایل مختلف شاهد بلوغ زودرس در فرزندانمان هستیم و از آن طرف، تا بعد از ٣٠ سالگی هم مشكلات اصلی جوانان ما حل نمیشود. طبعا این جمعیتی كه در سن ١٢ تا ٣٢ سالگی قرار دارد، آنقدر در وضعیت كشور تاثیرگذار است كه نمیتوان از آن غافل بود ولی متاسفانه نوع برخورد ما با این نسل به گونهای است كه نه «دست پر» داریم و نه «روی گشاده» و به همین دلیل، بخشی از جامعه جوان ما به لجبازی و حركتهای اعتراضی ضدفرهنگی روی آورده است و عمدا بهگونهای عمل میكند كه با هنجارهای مورد قبول جامعه و بهخصوص حكومت در تعارض باشد. در این وضعیت بیتدبیری در مواجهه با این نسل هم بر مشكلات میافزاید كه یك نمونه آن برخوردهای فیزیكی بیپشتوانه نظری و تجربی با معضلات این نسل است.
مختصر اینكه نسل جوان امروز ما خیلی بدشانس است. ما وقتی میخواستیم با جامعه و حكومت و مدرسه و خانواده درگیر شویم سر از كتابخانه و مسجد و محافل مبارزاتی درمیآوردیم ولی این نسل در اعتراض به وضع موجود، به سوی مسائلی میرود كه پیش و بیش از دیگران، به خودش ضرر میزند و از هویت اسلامی و ایرانیاش فاصله میگیرد. با این حال، ما مقصریم یا این نسل دینگریزی كه هر روز از ما دورتر میشود؟