گسترش امپراتوری پرتغال بدون پادشاه فوتبال این کشور و و اروپا اتفاق افتاد. اتفاقی که اتفاقی نبود اما خیلی ها آن را پیش بینی نمیکردند. پرتغالی هایی که بعد از مصدومیت پادشاه کریس تلویزیون خود را خاموش کردند تا شکست پرتغال محبوب را نبینند فردای فینال به پهنای صورت رونالدو می توانستند اشک بریزند و باید آنها را مثل پروانهای که کریس را وسط زمین استادو فرانس دلداری می داد، دلداری داد.
سوای اتفاقات فینال یورو اما باید به درسی بزرگ از این دیدار اشاره کرد و به پاریس رفت، آنجا که سوپر من پرتغالی از زمین بیرون آمد؛ درست مثل طارمی برای پرسپولیس، درست مثل دایی برای تیم فوتبال امید ایران در بازیهای آسیایی ۲۰۰۲ بوسان، درست مثل اینکه آرژانتین تاکنون با مسی بزرگ، پادشاه موازی رونالدو در فوتبال که با تیم ملی آرژانتین جام نبرده است.
طوفان در پرسپولیس، استقلال و سپاهان
چند روز قبل طوفانی در پرسپولیس برپا بود، هواداران این تیم چنان بر طبل اعتراض بر طارمی می کوبیدند که انگار با رفتن این بازیکن به نزدیکی های فرودگاه آتاتورک همه رویاهایشان را از دست داده اند، اتفاق مشابه که با شدت کمتر برای استقلالی های دوستدار شهباززاده ای که هنوز البته رفتنی نشده هم رخ داد و ایضا برای هواداران نویدکیای سپاهان.
اتفاقی که برای خیلی از هواداران فوتبال که بیش از تیم، بازیکنان را دوست دارند در جای جای جهان رخ میدهد در حالی که اشتباه است و غلط. کما اینکه ژاکه برای همین فرانسه کانتونای افسانه ای را به تیم ملی دعوت نکرد و دو قهرمانی جهان و اروپا را بدون این سوپر من به دست آورد.
حمله دوباره به پاریس و جنگ خروس جنگی و جوجه خروس
به پاریس برمیگردیم و بازی را روی صحنه عقب بر می گردانیم، تا لحظه حضور رونالدو در میدان، فرانسه مثل یک خروس جنگی که یک جوجه خروس را گیر آورده باشد از چپ و راست می زد، پرتغال از لحظه سوت بازی تا لحظه دلداری پروانه معروف به کریس رونالدو تقریبا به هجده قدم فرانسه هم نرسیده بود اما بعد از بدرقه پروانه ای رونالدو، پرتغال جان گرفت و مثل یک مشتزن با قدرت برابر، فرانسه را ترساند، آنها انگار دوباره در استادو پرنس مورد حمله واقع شده بودند، همانجا که چند ماه قبل به خون کشیده شده بود.
برش بیست دقیقهای ابتدایی این مسابقه و مقایسه آن با صد دقیقه بعدی یک درس بزرگ دارد برای همه طرفداران فوتبال در همه جهان و آن درس این است: بازیکن بزرگ نه تضمین قهرمانی که برخی مواقع مخل قهرمانی است.
اما چه اتفاقی رخ می دهد که بدون سوپر من اصلی یک تیم بهتر بازی می کند؟
تیمی که دایی دارد، رونالدو دارد، مسی دارد، کانتونا دارد، مارادونا دارد، پلاتینی دارد، پله داردو ... بازیکنانش مسئولیت کمتری در قبال باخت و برد احساس میکنند، آنها چشم انتظار معجزه جادوگرشان میمانند، اگر او توانست، که هیچ، اگر نتوانست اما ماجرا تمام است.
انتقال جادوی جادوگر به یازده بدن
اما با خروج ابر ستاره همه دیگران صاحب مسئولیت های بیشتری میشوند، دواندن، دویدن، سرپست بودن، تلاش برای معجزه کردن از بدن سوپر من به یازده مرد دیگر منتقل میشود و تیم قدرتمندتر می شود.
این همان اتفاقی است که استقلال خوزستان را قهرمان ایران کرد و تیم کیروش را بیستاره به میدان میفرستد و همه آسیا را میبرد و اول در رنکینگ قاره پهناور می شود و اتفاقا مقابل مسی و یارانش کاری میکند که تحسین دنیا را بر میانگیزد.
به این مثال های دیگر هم توجه کنید:
تیم ملی بدون رحمتی اوج گرفت و به جام جهانی رسید، استقلال تنها وقتی جباری را کنار گذاشت به جمع چهار تیم پایانی آسیا رسید نه ده سال قبلش با زیدان، تیم امید بدون دایی قهرمان آسیا در بوسان شد، آرژانتین با مسی جام نمی گیرد، پرتغال با رونالدو هم جام نمیگرفت، پرسپولیس با کریمی موفق نبود، یونان بدون ستاره قهرمان اروپا شد، فرانسه بدون کانتونا وحشتناک شد. در حالی که همه این تیم ها با ستاره هایشان، تیم هایی بودند معمولیتر.
پرستاره بهتر از کم ستاره
البته که می توان رئال و بارسا را موارد نقض دانست و قهرمانی آرژانتین با مارادونا و برزیل با پله و سوکراتس را نشان داد اما در کنار این ابر ستاره ها در آن تیم ها آنقدر ستاره وجود داشت که دیگرا ستاره ها مسئولیت خود را به سوپر من تفویض نمی کردند و نمی کنند.
در بارسا سوارز نمینشیند بازی مسی را تماشا کند، آنطرف هم نیمار خودش مدعی بهترین بودن در جهان است. در رئال هم بیل و بنزما و ... خودشان ابر ستاره اند و تیم روی کاکل مسی و رونالدو نمی چرخد.
استقلال با مجیدی قهرمان می شود اما کنارش نکونام و تیموریان و رحمتی آن روزها و خسرو حیدری آن روزها و بیک زاده و منتظری و جباری و جانوآریو و یا ساموئل را هم دارد. این آمار است و واقعیت. در واقع در فوتبال ابرستارهای که نتیجه را به تنهایی تعیین کند وجود ندارد.