وی فارغ التحصیل لیسانس کارگردانی از دانشگاه سوره و کارشناس ارشد روانشناسی بالینی است که با سریال مینو مشهور شد. به صورت حرفهای در سال 1394 با سریال آسپرین در شبکه خانگی چهره شد. درسال 1398 با سریال از سرگشت و در سال 1399 در سریال بیگانه ای با من است در نقش لیلا خوش در خشید. او در فیلم تحسین شده دشت خاموش احمد بهرامی که در جشنواره ونیز ایتالیا چندین جایزه برده هم ایفای نقش کرده است. با او درباره بازیگری، آرزوهایش، نوروز و علاقیش گفتگو کردیم.
1-بعنوان اولین سوال از خانواده خودتان بگویید، پدر، مادر و اعضای خانواده
در مورد خانواده باید بگویم که پدر و مادر نسبتا جوانی دارم که با همدیگر در دانشگاه آشنا شدند و ازدواج کردند. من فرزند اول خانواده هستم و دو برادر دارم.
۲- معمولا ایام نوروز و لحظه تحویل سال در دوران کودکی کجا بودید؟ الان چهطور؟
ما معمولا هرسال در لحظه سال تحویل و ایام نوروز در خانه مادربزرگم در خوی بودیم، چون مادر من ترک و اهل شهرستان خوی هستند و پدر من زمانی که با مادرم ازدواج کرد به پدربزرگم قول داد که هرسال حداقل دو بار مادرم را برای دیدن خانوادهاش بیاورد. برای همین ما اغلب عیدها و سال تحویلها در خانه مادربزرگم بودیم و دوران جذابی بود و خوش میگذشت. اما از جایی به بعد که متاسفانه خیلی زود و در دوره نوجوانی من اتفاق افتاد، پدربزرگ و مادربزرگم فوت کردند و از آن به بعد ما عیدها مسافرت بودیم و به غیر از چند سال اخیر، خیلی کم پیش میآمد که سال تحویل خانه باشیم. در این چندسال اخیر سال تحویل کنار خانواده بودیم، اما احتمالا امسال سر پروژهای باشم که به سفر میگذرد و احتمال دارد خانه نباشم.
۳-چی شد که بازیگر شدید؟ چه اتفاقاتی افتاد و …
من بصورت کاملا اتفاقی بازیگر شدم، من در دانشگاه سوره مقطع کارشناسی سینما خواندم و واقعا قصد بازیگر شدن نداشتم بخصوص به این دلیل که بسیار خجالتی بودم. سال 87 خیلی اتفاقی برای بازی در نقشی در سریال چهل تیکه انتخاب شدم. از آنجا به بعد احساس کردم بازیگری میتواند جذاب و هیجان انگیز باشد و به آموزشگاه استاد سمندریان رفتم و از آنجا شروع به آموختن بازیگری کردم. درگیر و علاقه مند تئاتر شدم و به مدت 7 سال فقط تئاتر کار کردم و بعد از آن وارد فضای تصویر شدم.
۴- اگر برگردید به گذشته، دوباره همین مسیر را طی میکنید؟
بله و هزاران بار بله، اگر هزار بار دیگر هم به دنیا بیایم و به عقب برگردم همین مسیر را خواهم رفت و هیچ چیز در زندگی من وجود ندارد که بابت آن احساس پشیمانی یا حسرت داشته باشم. اشتباهات زیادی انجام دادهام اما نتیجهای که برآیند همه کارهای درست و اشتباه این است که من میتوانم بگویم خودم را زندگی کردهام و هرکاری را که دلم خواسته و آرزوی آن را داشتهام، تا جایی که توانستهام، نگذاشتهام چیزی جلوی راهم را سد کند. حداقل تلاشم را کردهام و مسیر را رفتهام و اینکه چقدر به نتیجه دلخواه رسیدهام یا نه، بحث دیگری است. اما اینکه همیشه در مسیر دلخواهم بودهام، برای من جزو مسائلی است که اجازه نمیدهم در زندگی حسرت چیزی را داشته باشم.
۵- از بازی در فیلم دشت خاموش بگویید؟ فکر میکنم درخشانترین کار شما در این فیلم است.
بنظرم بازی در این فیلم در کارنامه کاری همه ما که در این فیلم بازی کردیم یک نقطه عطف محسوب میشود. فضای فیلم، نحوه کارگردانی و همه چیز برای من تجربه بی نظیر بود. زندگی در فضای کارگری کوره آجرپزی، قالب زدن آجر از صبح تا شب، نزدیک شدن به آن کاراکتر برای من بسیار جذاب و هیجان انگیز بود.
۶-به عنوان یک بازیگر و یک روانشناس تعریف شما از زندگی چیست؟
به عنوان روانشناس و بازیگر، تعریف دقیقی از زندگی ندارم، من صرفاً تجربه میکنم و هر تجربهای به عرض زندگیام اضافه میکند و مرا هیجان زده میکند و از بودن در این دنیا خوشحال میشوم. هرزمان زندگیام به رکود میرسد و یکجا نشین میشوم، احساس میکنم زندگی نمیکنم و باید حتماً فکری برای آن کنم تا هیجان جدیدی ایجاد کنم.
۷- به جز بازیگری به چه کارهایی علاقه دارید؟
به غیر از بازیگری به آواز خواندن علاقه زیادی دارم اما متاسفانه فعلا امکان آن وجود ندارد و فکر میکنم اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم، یکی از چیزهایی که به کوله بارم اضافه میکنم، خیلی زودتر به سراغ موسیقی و یادگرفتن «چلو» بروم.
۸- آخرین کتابی که خواندید و آخرین فیلمی که دیدید؟
آخرین فیلم که در واقع یک مینی سریال به نام «a marriage story» که به نظرم از لحاظ فیلمنامه، بازیها و بازیگردانی بی نظیر بود. آخرین کتابی که خواندم نیز رمان «مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد»، اثر موراکامی که به نظرم کتابی بینظیر و بهترین رمان او بود و اگر کسی حوصله مطالعه دوجلد کتاب و 1100 صفحه را داشته باشد، صد درصد پیشنهاد میکنم.
9-از سریال مینو بگویید؟ فکر میکنم سکوی پرش شما در بازیگری سریال مینو بوده است.
در مورد سریال مینو، حالا که 4 سال از آن گذشته است، با وجود تمام سختیها و شرایط عجیبی که ساخت یک سریال جنگی و بازسازی آن در یک محوطه 400 متری در بوستان ولایت داشتیم، به نظرم تجربه بسیار جذابی برای من بود و به اندازه چند سریال به تجربه من اضافه کرد. خصوصا که آن موقع دوسال از ورود من به حیطه تصویر میگذشت. و این سریال برای من و در ذهن خودم جزو ماندگارترین نقش هایم باقی میماند و اینکه نظر دیگران چطور باشد، بحث دیگری است.
10-بین سینما، تئاتر و تلویزیون کدام را ترجیح میدهید؟
بین سینما و تئاتر و تلویزیون، قطعا از لحاظ لذتی که بعنوان یک بازیگر میبرم، تئاتر و فقط تئاتر است. ولی متاسفانه این چندسال فرصت زیادی برای این کار نداشتم و به شدت دلتنگ تئاتر هستم.
11- توصیه شما به علاقهمندان بازیگری؟
حتماً در رشته دیگری هم تحصیل کنند و درآمدشان را از رشته و حرفه دیگری داشته باشند که مجبور نباشند هر نقشی را بپذیرند و دست به هرکاری بزنند که در این حرفه وارد شوند و یا پیشرفت کنند. واقعیت این است که اگر بخواهید روی بازیگری به عوان یک منبع درآمد و شغل اصلی حساب کنید، قضیه پیچیده میشود و توصیه میکنم حتماً شغل دیگری در کنار بازیگری داشته باشند.
12- الگوی شما در بازیگری و زندگی کیست؟
شاید این پاسخ جذابی از دید خیلی از افراد نباشد اما واقعیت این است که من در زندگی و بازیگری الگویی ندارم و سعی میکنم با ارزشها و آزمون و خطاهای خودم و هرآنچه در ادامه مسیر اتفاق میافتد زندگی کنم و برای همین میتوانم بگویم در هیچ زمینهای الگویی نداشتهام.
13-اهل ورزش و کوهنوردی هم هستید کمی برایمان درباره آنها بگویید؟
کوهنوردی به نوعی در مورد ما ژنتیکی است و پدرم در سن 62 سالگی هرروز به کوه می رود و کوهنوردی برای ما هم محل آرامش و خلاصی از زندگی روزمره است. و درواقع کوه دوست من است و از آن لذت میبرم و اغلب تنها به کوه میروم و به تنهایی را به هر فرم دیگر آن ترجیح میدهم.
14- مهمترین روز زندگی مهدیه نساج؟
اگر بخواهم خیلی کلیشهای پاسخ دهم، وقتی است که مادر شدم. اما اگر بخواهم آنچه را که قلباً اعتقاد دارم را بگویم، هرروز زندگی مهمترین روز آن است و اگر غمگین یا شاد باشد و یا اتفاقات هیجان انگیز و جذاب و یا حتی فاجعهای در آن اتفاق بیفتد، هر روز زندگی به نظر من مهمترین روز زندگی است چون ممکن است آخرین روز زندگی باشد. به همین دلیل به نظرم باید با تمام قوا آن روز را زندگی کرد و از آن لذت برد و یا از اتفاقات آن روز غصه خورد و حتی غصه خوردن هم چیز بدی نیست.
15-معمولا موسیقی چی گوش میدهید؟
من معمولا به موسیقی تلفیقی علاقه دارم و تلفیقی سنتی و کلاسیک و پاپ و به موسیقی های قدیمی هم علاقه زیادی دارم، به موسیقیهای زیادی گوش میدهم اما سلیقه من و موسیقی مورد علاقهام تلفیقی سنتی و پاپ است.
16-سریالهای تلویزیون و نمایش خانگی را هم میبینید؟
از بین سریال های تلویزیون اگر فرصت داشته باشم، سریال هایی که درباره شان صحبت میشود و دوستانم در آنها ایفای نقش کرده اند را بیشتر میبینم و در نمایش خانگی هم دو یا سه سریال را دنبال میکنم و به آنها علاقه دارم. سریالهای «خاتون» و «میخواهم زنده بمانم» سریالهای مورد علاقهام هستند و سریالهای دیگر را هرکدام یک یا دو قسمت دیدم و دنبال نکردم. در مورد سریال «خاتون» به این دلیل که نویسنده و کارگردان کار، خانم پاکروان هستند و به عنوان یک زن به ایشان افتخار میکنم که چنین کار «بیگ پروداکشن» را پیش بردهاند، در نویسندگی، کارگردانی و همچنین فضاسازی یک سریال تاریخی در زمانی که کارکردن برای خانمها اینقدر مشکل است و توانستهاند کاری به این بزرگی را به انجام برسانند، با اینکه قطعاً نقاط ضعفی هم دارد اما به نظر من واقعاً قابل افتخار است.
17-استقلال یا پرسپولیس؟
هیچ کدام، من اصلاً علاقه ای به فوتبال ندارم، بازی کردن فوتبال را دوست دارم اما طرفدار هیچ تیمی نیستم.
18-از سریال بیگانه با من است بگویید؟
این سریال تجربه بسیار جذابی برای من بود از این نظر که در یک سریال سه مقطع سنی را بازی میکردم و سیر تحول یک کاراکتر از یک متکدی تا یک زن خیاط و در نهایت برملا شدن رازهایش و بیماری قلبی و مرگش و همه این موارد، سیر بسیار جذابی بود و برای من یک تجربه هیجان انگیز بود. خصوصاً که یک ته لهجه هم برای این کاراکتر در نظر گرفته بودم و در سیر بالارفتن سنش این لهجه را نیز به آرامی کم میکردم و کار بسیار جذابی بود.
19- حرف آخر
چیزی که بخصوص چندماه اخیر خیلی در ذهنم میگذرد یک بیت شعر است:
درطریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست درصراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست