ذات سرمایهگذاری برای هر انسانی در هر کشوری مبتنی بر دو وجه سود و زیان
است. شکی نیست کسی که با هر مقدار پولی در هر بازار یا کسب و کاری سرمایه
گذاری میکند باید تمام جوانب ریسکی سرمایه گذاری خود را بپذیرد و قطعاً
اگر این کار را با دانش انجام دهد درصد زیان اش به مراتب کمتر خواهد شد.
بی
تردید سرمایهگذاری در جایی مانند بازار سرمایه، سهام و یا بورس از این
قاعده مثتثنی نیست. با این همه شاید بتوان تبصره یا تبصرههایی برای تفاوت
قائل شدن بین سرمایه گذاری مردم در بورس ایران طی یک سال گذشته با
سرمایهگذاری مردم در سایر کشورهای پیشرفته در هر بازاری قائل شد.
در واقع
ریسک سرمایهگذاری در کشورهایی با اقتصاد شفاف و سالم در این است که آنها
قرائن مشخص و واضحی از سرمایه گذاری در یک بازار را دارند. به عبارتی اگر
سهم فلان شرکت را خریداری میکنند میدانند این شرکت چه مقدار سود ساخته،
چه چشم اندازی دارد و اساساً تصمیمهای نهادهای دولتی و حاکمیتی کمترین
میزان اثرگذاری را در روند فعالیت این شرکتها دارد. اما اگر نگاهی به نوع
سرمایه گذاری در ایران بیندازم متوجه می شویم که اقتصاد ایران با حجم بالای
نقدینگی و البته کسب و کارهای نیمه تعطیل و فلج شده اش، وضعیت متفاوتی
دارد. گره خوردن بیش از حد امر اقتصاد با امور سیاسی عملاً ریسک دولتی در
اقتصاد ایران بالا برده است.
همچنین دخالت دولت و سایر نهادها مانند مجلس
در بازارها، تصمیم های غیر منطقی و البته پر حرف و حدیث مانند
قیمتگذاریهای دستوری عملاً برای سرمایه گذار یک ریسک غیر قابل پیش بینی
محسوب می شود.
دولت
به وضوح طی یک سال گذشته مردم را تشویق به سرمایه گذاری در بورس می کند و
البته بخشی از کسری بودجه خود را با همین بازار و در واقع با پول مردم
تامین میکند اما در ادامه حمایتها عملاً در حد جلسه گذاشتنهای بیفایده
ادامه پیدا میکند و سهامدار تشویق شده از سوی دولت که هیچ آموزشی هم برای
ورود به این بازار ندیده است با بیاعتمادی تمام سعی در خروج از این بازار
را دارد.
وضعیتی که هیچ تحلیلی نمیتواند چشم انداز مشخصی از آن ارائه کند و
نقدینگی بخش زیادی از مردم به واسطه اعتماد به نهادی مانند دولت از بین
میرود.
آیا
می توان در این شرایط به سهامدار گفت اختیار داشتید و می توانستید در بازار
سهام سرمایه گذاری نکنید؟ آیا می توان گفت همان طور که در موسسات مالی
اعتباری دفتردار در سطح شهر سرمایه گذاری کردید و ضرر دیدید در بورس هم
نباید وارد می شدید؟
بله هر چیزی را میتوان گفت اما آیا در ادامه دولت
میتواند انتظار داشته باشد که مردم نیز در بزنگاهها بار دیگر همراه
سیاستهای حتی مثبت آن حرکت کند و به آن اعتماد کند؟ دولت حتی اگر با این
تصور که چیزی به پایان عمر دولت باقی نمانده است و در آخر می تواند با
آمارهای پر ایراد از عملکر خود دفاع کند یک بدعت بد را در رابطه دولت و
مردم بنا گذاشته و آن شکاف عمیق بین اعتماد مردم به دولت است که پر شدن این
شکاف به این سادگی امکان پذیر نیست.
بورس میتوانست فرصت مناسبی برای
اعتماد سازی بیشتر بین دولت و مردمی باشد که سال هاست سیاست های آن تنها به
ضعیفتر شدن سفرههایشان منجر شده است. فرصتی که البته تا اینجای کار از
دست رفته است.
منبع: ابتکار