تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
باز هم در آستانه انتخابات ایالات متحده امریکا این سوال همیشگی در محافل سیاسی و رسانهای ایران مطرح میشود که یک رییسجمهور دموکرات با ایران بهتر کنار میآید یا یک رییسجمهور جمهوریخواه؟ این سوال در حالی در هر دوره تکرار میشود که ما شاهد بودیم باراک اوباما از تبار دموکراتهای امریکا بود، اما شدیدترین تحریمهای اقتصادی را بر ایران تحمیل کرد؛ تحریمهایی که امروز نیز بخش اعظم تحریمهای امریکا در همان قالب از پیش آماده شده تعریف و تحمیل شده است. به عنوان فردی که بیش از ۴ دهه از عمر خود را در سیاست خارجی و تحلیل رابطه تهران و واشنگتن گذراندید، چرا همچنان در ایران تصور میشود که سیاست ایالات متحده در مقابل ایران از این حزب تا آن حزب متفاوت است؟
در پاسخ به این سوال باید به چند نکته اشاره کنم؛
اول، همین مشکل در امریکا هم وجود دارد. بسیاری در واشنگتن هم فکر میکنند که در ایران اصولگرایان با اصلاحطلبها و اعتدالیون متفاوت هستند. من اعتقاد دارم که دموکراتها و جمهوریخواهان امریکا و دو جناح سیاسی ایران در اصول منافع ملی کشورشان با هم اشتراک نظر دارند منتها در استراتژی و تاکتیک جهت تحقق منافع کشورشان تفاوتهای زیادی دارند.
دوم، در دوره اول باراک اوباما برای اولینبار تحریمهای اجماعی بینالمللی علیه ایران اعمال شد. ایران قطعنامه آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مورد تعلیق غنیسازی را اجرا نکرد و پرونده به شورای امنیت رفت و قطعنامه صادر شد. ایران باز هم قطعنامه شورای امنیت را اجرا نکرد و شورا هم قطعنامه بعدی را صادر کرد و این روند تا پایان دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد ادامه یافت. در آن دوره قطعنامهها علیه ایران در شورای امنیت هم توسط امریکا، روسیه، چین و اروپا به تصویب میرسید و نه فقط امریکا. ضمن اینکه باراک اوباما در مورد اجرای فرامرزی تحریمها سختگیری دونالد ترامپ را نداشت، اما سختترین تحریمهای تاریخ روابط ایران و امریکا در دوره ترامپ اعمال شد. تعیین سپاه پاسداران به عنوان سازمان تروریستی و تحریم مقام معظم رهبری از جمله خباثتهای بیسابقه در روابط دو کشور بود که دونالد ترامپ انجام داد.
سوم، شخصیتهایی که در دو جناح سیاسی ایران و امریکا
به قدرت میرسند، مهم و تاثیرگذار هستند. در میان جمهوریخواهان امریکا،
شما امثال جان بولتون را دارید که به دنبال حمله نظامی و فروپاشی ایران
است و امثال سناتور رند پال را هم دارید که طرفدار برجام و تعامل با ایران
است. اینکه چه نوع شخصیتی با چه تیمی در واشنگتن زمام ریاستجمهوری را در
دست داشته باشد، مهم است. البته همین مطلب در مورد ایران هم صدق میکند،
اما نه به اهمیت امریکا، چون در امریکا رییسجمهور شخص اول و در ایران مقام
رهبری شخص اول مملکت است. در دوره اول ریاستجمهوری اوباما، هیلاری
کلینتون وزیر خارجه و دنیس راس مسوول خاورمیانه در شورای امنیت بودند که به
صهیونیستها خیلی نزدیک بودند. در تهران هم محمود احمدینژاد رییسجمهور
بود که در دور اول ریاستجمهوریاش خیلی تندرو بود. در چنین شرایطی شانس
توافق کاهش یافت. اما در دور دوم ریاستجمهوری اوباما، جان کری وزیر خارجه و
در شورای امنیت ملی امریکا هم راب مالی مسوول بود که هر دو نسبت به ایران و
موضوع فلسطین معتدلتر بودند و در ایران هم حسن روحانی رییسجمهور و محمدجواد ظریف، وزیر خارجه بود، لذا زمینه توافق فراهمتر بود.
گفته میشود که دموکراتها در مسائلی نظیر حقوق بشر یا لزوم محدودسازی فعالیتهای نظامی ایران و البته حفاظت تمامعیار از منافع اسراییل در مقابله با ایران از جمهوریخواهان سختگیرتر هستند و اتفاقا با دست گذاشتن بر همین موارد میتوانند در جلب اجماع علیه ایران موفقتر عمل کنند. نمونه آن را هم در موفقیت باراک اوباما در تحریم همهجانبه و فراگیر ایران به بهانه فعالیتهای هستهایاش از کانال شورای امنیت دیدیم. تا چه اندازه با این تعبیر موافق هستید؟
دو مساله در پاسخ به این سوال قابل طرح است: اول؛ دلیل اصلی توافق قدرتهای بلوک شرق و غرب برای تحریمهای اجماعی شورای امنیت سازمان ملل، موضوع حقوق بشر نبود بلکه موضوع هستهای بود و به این علت هم بود که ایران قطعنامههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و هر ۶ قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را نپذیرفت و اجرا نکرد.
دوم؛ فاجعهبارترین سیاستهای صهیونیستی - ضد فلسطینی در دوره ترامپ صورت گرفت، چون پروسه عملیاتی بیتالمقدس به عنوان پایتخت اسراییل و نابودی همه قطعنامههای سازمان ملل در مورد تشکیل دو دولت اسراییلی- فلسطینی در این دوره انجام شد. حتی اسراییل رسما جولان سوریه را بخشی از خاک خود اعلام و ترامپ هم رسما حمایت کرد.
خطرات تداوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ برای ایران را در چه مواردی میدانید؟
کیش شخصیت و غیرقابل پیشبینی بودن دونالد ترامپ از یک طرف و قدرتی که کوشنر داماد
صهیونیست او در کاخ سفید در تعیین
سیاستهای خاورمیانهای و ضد ایرانی امریکا دارد از طرف دیگر، از جمله
خطرات بزرگ استمرار دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ است که ادامه این وضعیت
میتواند به تقابل نظامی ختم شود. امروز هر دو جناح سیاسی ایران و جامعه
بینالملل همه قبول دارند که امریکا وارد جنگ تمامعیار سیاسی، اقتصادی و
امنیتی با ایران شده است. حمله نظامی امریکا به اتومبیل حامل سردار
سلیمانی، حمله نظامی ایران به پایگاه نظامی امریکا و ساقط کردن پهپاد
امریکایی از جمله نشانههای عملی درگیریهای مقطعی نظامی دو کشور است که در
تاریخ چهل ساله روابط بیسابقه بوده است.
فکر میکنید ترامپ با انتخاب مجدد همچنان سیاست شکست خورده فشار حداکثری علیه ایران را ادامه بدهد؟ این سیاست را از این منظر شکست خورده میدانم که به هدف اصلی تیم ترامپ برای آنچه تغییر رفتار ایران و نشستن تهران پای میز مذاکره خوانده شد، نرسید؟
در این مورد دو فاکتور حایز اهمیت است:
اول؛ باید دید که ترامپ تیم اوانجلیستها - صهیونیستی فعلی خود را تغییر میدهد یا حفظ میکند. این فرقه کاسه داغتر از آش هستند و از صهیونیستها هم تندروتر که در دوره ترامپ نقش بیسابقهای در مدیریت امریکا پیدا کردهاند. شخصیتهایی مثل مایک پنس معاون رییسجمهور و مایک پمپئو وزیر خارجه از این طرز تفکر هستند.
دوم؛ به فرض اینکه دونالد ترامپ تیم خود تندرو فعلی را تغییر و افراد معتدلتری جایگزین کند، آیا ایران آماده گفتوگو با او خواهد بود یا نه.
سقف سیاست فشار حداکثری امریکا علیه تهران را کجا میدانید؟ میدانیم که تداوم این سیاست میتواند به وخیمتر شدن اوضاع اقتصادی در ایران و به تبع آن ایجاد برخی اعتراضها و ناامنیها در داخل منتهی بشود. در این صورت احتمال واکنش قهرآمیز تهران هم وجود خواهد داشت؛ واکنشی که شاید بتواند نقش فاکتور تغییردهنده معامله را بازی کند.
من احتمال واکنش قهرآمیز تهران را کم میدانم. معمولا اقدامات عملی نظام با شعارهای تند در تهران متفاوت است. از نظر دونالد ترامپ، بنیامین نتانیاهو و محمد بن سلمان، با ادامه روند فعلی فشار حداکثری ظرف چند سال آینده، تئوری «فروپاشی از داخل در ایران» تحقق خواهد یافت. البته بنیامین نتانیاهو و اعراب تکفیری سعی خود را برای کشاندن امریکا به جنگ با ایران ادامه خواهند داد، در حالی که ترامپ خواهان معامله است و نه جنگ. اما لابی مثلث نئوکانهای امریکایی- صهیونیستها و اعراب تکفیری فشار به ترامپ برای کشاندن او به دام جنگ ادامه خواهد داد، چون حداقل دستاوردشان این است که هم روند فشار حداکثری را تشدید کنند و هم مانع یک توافق احتمالی با ایران شوند.
بایدن میگوید به برجام باز میگردد، اما به عنوان نقطهای برای آغاز توافق جدید. ایران هم میگوید توافق دوباره درباره برجام را نمیپذیرد. در شرایطی که فرض را بر پیروزی بایدن بگیریم این تناقض تا چه اندازه قابل حل است؟ و اصولا تا چه اندازه این قبیل مواضع از سوی هر دو طرف را حداکثری و برگ امتیازسازی برای واگذاری در مذاکرات احتمالی میدانید؟
بالاخره «رجزخوانی» هم در صحنه سیاست و دیپلماسی و هم در صحنه جنگ لازم است. منتها دونالد ترامپ تحریمهایی را علیه ایران وضع کرده که بازگشت به برجام برای جو بایدن را غیرممکن کند. با توجه به این واقعیت و نیز واقعیت اوضاع صحنه سیاسی داخلی امریکا و نیز قدرتی که فرقه اوانجلیست- صهیونیستی در امریکا گرفته؛ اگر بایدن واقعا بدون پیششرط به برجام بازگردد، کار بزرگی کرده است.
برای ایران مذاکره با دونالد ترامپ، مردی که عنوان قاتل سردار سلیمانی را به خود اختصاص داده سختتر خواهد بود یا جو بایدن؟
طبیعتا مذاکره با ترامپ به عنوان قاتل سردار سلیمانی و اعمال وحشتناکترین تحریمها علیه ایران، سختتر خواهد بود.
بسیاری از نشانهها پس از حصول برجام و حتی پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ حاکی از این بود که ۱+۵ به خصوص اعضای غربی آن به برجام به عنوان توافقی مقدماتی نگاه میکنند و مبنا را بر تمدید آن در فرصت مناسب گذاشتهاند.
امروز نیز بایدن و ترامپ هر دو از توافق جدید با ایران سخن میگویند؛ توافقی که به هر حال قرار است محدودیتها بر برنامه هستهای را تمدید کند. اساسا چرا باید انتظار از جمهوری اسلامی ایران این باشد که برای احقاق حق خود همواره پای میز مذاکره و بدهبستان دایمی نشسته باشد؟
تیم جو بایدن خوب میفهمد که بازگشت باید به همین برجام فعلی باشد چون هر تغییری در این برجام، نیازمند بازگشت طرح به کنگره و سنا و نیز ورود مجدد به مذاکرات ۱+۵ است. لذا تیم بایدن درصدد است که با شعار «اجرای متقابل تعهدات» وارد عمل شود بدین معنی که ایران به اجرای کامل برجام و متقابلا امریکا هم به برجام برگردد. البته همه کشورها برای احقاق حق خود همواره پای میز مذاکره نشستهاند و بدهبستان میکنند. دیپلماسی یعنی همین. جنگ در صورتی رخ میدهد که دیپلماسی شکست بخورد یا کشوری غیرعادی و دیوانهوار عمل کند مثل صدام که هم به ایران و هم به کویت دیوانهوار حمله کرد.
خطرات پیروزی جو بایدن برای ایران را در چه میدانید؟ آیا میتوان گفت تجربه برجام نشان داد که ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی، ایران به عنوان عضو عادی جامعه بینالمللی شناخته نمیشود مگر آنکه از سطح تنش میان ایران و امریکا کاسته شود و دو طرف در مسیر گفتوگوی دوجانبه و نه در قالب چندجانبه مانند برجام برای حل و فصل اختلافها قرار بگیرند.
در مورد جو بایدن و امکان حل و فصل تخاصم ایران و امریکا باید سه واقعیت را در نظر داشت:
اول: برجام نشان داد که در مورد ایران، زور امریکا بر سایر قدرتها چربید و سایر قدرتها با نسبتهای متفاوت، تسلیم تحریمهای یکجانبه امریکا علیه ایران شدند باوجودی که این تحریمها خلاف قطعنامه ۲۲۳۱شورای امنیت سازمان ملل هم بود.
دوم: موجودیت و منافع اسراییل، محور سیاست خاورمیانهای امریکا در چند دهه گذشته بوده و فعلا هم ادامه خواهد یافت چه دموکراتها سرکار باشند و چه جمهوریخواهان.
سوم: تنازع ایران و امریکا یک تقابل طرفینی است.
امریکا به دنبال تغییر حاکمیت در ایران و ایران هم دنبال اخراج امریکا از
منطقه است. خروج امریکا از دید اسراییل و اعراب حوزه خلیجفارس هم به معنی
متزلزل شدن موجودیت اسراییل و متحدان امریکا در منطقه است.
منبع: اعتماد