کد خبر: ۲۰۹۱۰
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۳

محمود صادقی: لیست امید بهترین عملکرد را هم داشت مردم رای نمی‌دادند

اصلاح‌طلبان این روزها در روزگار چندان به سامانی بسر نمی‌برند. از یکسو ریزش سرمایه اجتماعی و از دست دادن کرسی‌های مجلس و از سوی دیگر نیز برخی انتقادات به سازوکارهای داخلی مثل شورای عالی سیاستگذاری که ابتدا به استعفای موسوی لاری از نایب رئیسی و سپس طی روزهای گذشته به استعفای محمدرضا عارف از ریاست این شورا انجامید.

آرمان ملی،‌ هرچند گفته می‌شود که محمدرضا عارف پیش از سال جدید در اسفندماه استعفا داده اما علنا و به‌طور رسانه‌ای چند روزی است که این استعفا شکل گرفته است. آنچه مسلم است اصلاح‌طلبان برای بازگشت به روزهای موفقیت و شکوه خود نیاز به نوعی خانه تکانی درونی دارند.

مسلما سازوکاری همچون شورای عالی سیاستگذاری دیگر پاسخگوی نیازها و خواسته‌های اصلاح‌طلبان نیست و باید جای خود را به سازوکاری جدید با راهبردهای جدید بدهد. اصلاح‌طلبان باید بدانند که استراتژی دوم خرداد ۷۶ امروز پاسخگوی نسل سوم و چهارم انقلاب نیست و اگر می‌خواهند جامعه را با خود همراه کنند باید گفتمان خود را مبتنی بر نیازهای روز جامعه تدوین کنند. همان چیزی که رئیس دولت اصلاحات تحت عنوان بازگشت به جامعه ‌محوری از آن یاد می‌کند. این نسخه‌ای است که به احتمال فراوان می‌تواند اصلاح‌طلبان را به شرط حضور مردم در انتخابات ۱۴۰۰ فاتح میدان کند. برای بررسی شرایط فعلی جریان اصلاحات، استعفای محمدرضا عارف از شورای عالی، ادامه یا پایان کار این شورا و اصلاحات قدرت ‌محور و جامعه ‌محور با محمود صادقی دبیرکل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها و نماینده تهران در مجلس دهم به گفت‌وگو پرداخته ایم که می‌خوانید.

شورای عالی اصلاح‌طلبان طی چند وقت گذشته با تحولاتی روبه‌رو بوده اول استعفای آقای موسوی لاری و سپس استعفای آقای عارف،این تحولات را چگونه ارزیابی می‌کنید و از دیدگاه شما این عمل را چگونه می‌توان توجیه کرد؟

استعفای هر دو این بزرگواران غیرمنتظره بود. هم آقای موسوی لاری که آنگونه که خود مطرح کردند به علت کسالت بود و آقای دکتر عارف را نیز در خبرها مطلع شدیم و من حداقل ندیدم به چه علتی استعفا دادند. به هر حال آقای عارف رئیس و آقای موسوی لاری یکی از دو نایب رئیس بودند چون نایب رئیس دیگر نیز طبق اساسنامه رئیس دوره‌ای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات است. این دو اتفاق غیرمنتظره بوده و تا حدی که من می‌دانم این استعفا در شورای عالی مطرح نشده و قاعده این است که این استعفا و کناره‌گیری به شورا اعلام شود و مورد پذیرش قرار گیرد. این نحوه که به‌صورت رسانه‌ای اعلام شود به لحاظ حقوقی ایراد دارد.

وقتی که شورا این افراد را به ریاست و نایب رئیسی انتخاب کرده بایستی شورا هم درباره کناره‌گیری آنها تصمیم بگیرد. این قابل بحث است و از این دوستان مخصوصا آقای دکتر عارف که انضباط تشکیلاتی دارند البته انتظار این است که هر دو در یک جلسه‌ای استعفا و دلایل آن را اعلام کنند و شورا بحث کند و در مورد پذیرش یا عدم پذیرش تصمیم بگیرد. بعد دیگر این است که جا دارد به هیات رئیسه شورای سیاستگذاری گزارش عملکردی از فعالیت شورا را ارائه کنند. عملکرد شورا در سری قبل در خصوص انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا مهم و در این دوره نیز درباره انتخابات یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مهم بود، لذا انتظار می‌رود که هیات رئیسه گزارش عملکردی را تعیین کند و به خود شورا و رئیس دولت اصلاحات ارائه دهد و دلایل اینکه شورا بدان صورت تصمیم‌گیری کرد که کاندیدا معرفی نکنیم ولی احزاب را برای معرفی کاندیداها آزاد بگذاریم را بگوید. بعد هم درباره ارزیابی و نقد عملکرد اقدامی صورت می‌گرفت و پس از آن درباره ابقا یا کناره‌گیری دوستان تصمیم‌گیری می‌شد. به‌نظر من این رفتار خلاف انضباط تشکیلاتی است و از فردی مثل دکتر عارف چنین انتظاری نمی‌رفت.

با توجه به انتقاداتی که به روند عملکرد شورای عالی سیاستگذاری وارد است و بسیاری از اصلاح‌طلبان نیز بدان قائلند اساسا ادامه کار این شورا را با ترکیب جدید به صلاح اصلاح‌طلبان می‌دانید؟

من مفروض شما را در خصوص عملکرد شورا قابل ان‌قلت می‌دانم. اتفاقا همین نکته‌ای که گفتم باید یک گزارش عملکردی ارائه شود و عملکرد مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد به همین خاطر است. از پیش ما نمی‌توانیم فرض کنیم که این عملکرد ضعیف بوده است. ممکن است کسی این اعتقاد را داشته باشد اما اینکه این را پیش فرض خود تلقی کنیم درست نیست. یعنی می‌شود بحث کرد و باید دید که چرا می‌گوییم این عملکرد ضعیف است. دلیلش نیز این است که اگر مبنای قضاوت ما نتیجه انتخابات باشد در یک نگاه ظاهری می‌توانیم بگوییم که ناشی از ضعف عملکرد شورای سیاستگذاری بوده اما اگر به صورت تحلیلی‌تر و دقیق‌تر تحلیل کنیم باید ببینیم شورای عالی سیاستگذاری چه امکان‌ها، ظرفیت‌ها و چه فرصت‌ها و تهدیداتی داشته یا به عبارت دیگر با چه عوامل و موانعی روبه‌رو بوده است. همه این جنبه‌ها باید در نظر گرفته شود و سپس در مورد شورای سیاستگذاری و عملکردش بحث کنیم و بر مبنای این بحث برای آینده تصمیم‌گیری کنیم. یعنی از نظر روشی روش صحیح تحلیلی این است که اینها سنجیده شود. اینکه نمی‌شود تمام نتیجه انتخابات را به عملکرد شورای سیاستگذاری منتسب کرد.

عمده‌ترین عامل عدم راهیابی کاندیداهای معرفی شده از سوی کاندیداهای اصلاح‌طلب و همچنین بعد دیگری که شورای عالی کاندیدا معرفی نکرد، ناشی از عوامل و موانع بیرونی بوده است. در تهران چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵‌درصد مردم حضور پیدا کردند، چه میزان از این عدم مشارکت به شورای سیاستگذاری، چه مقدار به عملکرد دولت آقای روحانی و چه مقدار به عملکرد و رویه‌هایی که به کاهش حضور مردم منجر شده بود، باید در نظر گرفته شود. همچنین ضعف‌های درونی شورای عالی سیاستگذاری نیز باید تحلیل شود و سپس ببینیم که شورای عالی سیاستگذاری چه میزان نقش داشته است. به‌ نظر من اگر این را تحلیل نکنیم تصمیم‌گیری برای آینده تصمیم‌گیری سنجیده‌ای نخواهد بود. چه اینکه بر مبنای تصمیم‌گیری ایجابی بگوییم شورای سیاستگذاری ادامه کار می‌دهد و چه سلبی بگوییم ادامه کار ندهد یا اینکه با اصلاحاتی در امور ادامه کار دهد. همه اینها مبتنی بر یک سنجش دقیق از عملکرد شورای سیاستگذاری با لحاظ نقاط قوت و ضعف، فرصت‌ها، تهدیدها، عوامل و موانع داخلی و بیرونی است. بر مبنای چنین ارزیابی باید برای آینده تصمیم‌گیری کنیم.

برخی معتقدند که بعضی از عملکردهای ناموفق منتخبین اصلاح‌طلب در فراکسیون امید مجلس دهم یا شورای پنجم منبعث از عدم بازخواست شورای عالی از منتخبان خود بوده، اساسا این مساله را نقص شورای عالی نمی‌دانید؟

اگر تحلیل صورت بگیرد این می‌تواند یکی از عوامل باشد ولی اینکه این شورا در این عامل چند ‌درصد سهم دارد نیز قابل بررسی است. یکی از کارهایی که می‌شد انجام بگیرد و در میزان موفقیت منتخبان تاثیر بگذارد همین مانیتورینگ، رصد کردن، نظارت، ارزیابی و تعامل بیشتر بود. یعنی ارتباط و تعامل بیشتر، ارائه تحلیل و پیشنهاد و همچنین انتقاد از منتخبان می‌توانست در بهبود عملکرد فراکسیون امید و سایر منتخبان تاثیر بگذارد.

بر همین مبنا بود که کارگروهی که من در شورای عالی مسئولیت آن را بر عهده داشتم در سال آخر قرار بر این شد که ما عملکرد منتخبان را بگیریم و پایش و ارزیابی کنیم منتها این هم بصورت خیلی ضعیفی انجام شد. اگر این مکانیزم از ابتدا و با نظارت و ارزیابی همزمان با فعالیت نه در انتهای فعالیت در خود شورا تعبیه شده بود که باز خورد و نتایج را طی شش ماه یا یک سال در فواصل معینی به افراد بدهند و انتقادات را بگویند و جدای از ارزیابی ارتباط مداوم شورا یا احزاب با منتخبان به‌عنوان عقبه فکری و اتاق‌های فکری که بتواند در قالب طرح خوراک دهد یا مطالبی برای ارائه نطق، تذکر، سوال و استیضاح که در دنیا مرسوم است بدهند شاید عملکرد و ارتباط بهتری میان منتخبان، احزاب و شورای عالی به‌وجود می‌آمد. متاسفانه چنین مکانیزمی را به‌طور موثر در احزاب، شورای هماهنگی و شورای عالی سیاستگذاری نداریم. بله؛ یکی از عوامل مهم می‌توانست همین مطلب باشد. نکته مهم این است که اکنون هر کسی نباید تقصیر را به‌عهده دیگری بگذارد.

مثلا من که عضو فراکسیون امید هستم بگویم چون آنها چنین عملکردی نداشتند من ضعف خود را توجیه کنم. به هر عامل باید جداگانه توجه کرد، البته شخصا معتقدم که فراکسیون امید یعنی خود تشکیلات دبیرخانه و فراکسیون خیلی می‌توانست در این زمینه موثر باشد ولی در بحث انتخابات به‌نظر من فراتر از عملکرد تک‌تک اعضا یا مجموعه فراکسیون، آنچه که در عدم حضور مردم موثر واقع شد فرایندهایی بود که فکر می‌کنم به ناامیدسازی مردم در انتخابات برای کاهش تاثیرگذاری آرای آنها در تحولات کشور منجر شد. اینها خیلی موثر بود. به‌نظر من از یکی دوسال قبل این اتفاقات افتاد و به یأس و ناامید شدن مردم از تاثیرگذاری صندوق‌های رای و بعد کاهش حضور و سپس نتیجه‌ای که رقم خورد انجامید. یعنی حتی من معتقدم اگر فراکسیون امید بهترین عملکرد را در جای خود متناسب با اختیاراتی که دارد می‌داشت، بازهم معلوم نبود که به‌ دلیل مسائل بیرونی تاثیر تعیین کننده‌ای در حضور مردم و متعاقب آن پیروزی لیست اصلاح‌طلبان می‌داشت.

بیشترین مساله این است که در مورد انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و حتی شوراها احساس مردم این است که حضور در انتخابات نمی‌تواند منجر به تغییرات تعیین کننده‌ای که مورد نظر و خواست رای‌دهندگان است بشود. این عاملی است که باید برای آینده فکرش را کرد. اگر اصلاح‌طلبان می‌خواهند اقدامی مثلا برای انتخابات ۱۴۰۰ انجام دهند به‌نظرم پیش و بیش از آنکه باید چه کسی کاندیدا شود، باید به این فکر کنند که با چه فرایندهایی می‌شود به مردم برای حضور در پای صندوق‌های رای امید داد.

برخی فعالان سیاسی اصلاح‌طلب بر این باورند که دیگر شرایط به ‌گونه‌ای نیست که در انتخابات پیش رو برای نفی یک فرد به دیگری رای دهیم و باید برنامه مدونی به مردم ارائه کرد و مردم با نگاه به عملکردها نامزد مورد نظر خود را انتخاب می‌کنند، از این جهت اصلاح‌طلبان برای موفقیت در ۱۴۰۰ باید چه راهی پیش بگیرند؟

این کاملا منطقی و بجاست که هر کاندیدایی که وارد انتخابات می‌شود باید بیشتر ایجابی وارد شود یعنی برنامه دهد چون مردم به برنامه‌ها بیشتر رای می‌دهند. این وضعیت مطلوب و آرمانی است اما در جریان عمل و واقعیت متاسفانه اینگونه نیست و حتی در نظام‌های کاملا دموکراتیک نیز خیلی وقت‌ها شعارهای فردی بر برنامه‌های ایجابی غلبه پیدا می‌کند. مثلا در آمریکا و اروپا خیلی از کاندیداها علاوه بر اینکه برنامه ارائه می‌کنند به‌صورت سلبی هم علیه کاندیدای رقیب شعار داده و عمل می‌کنند. به هر حال این در ذات انتخابات خوابیده که بخشی برنامه‌های ایجابی و بخشی نیز دیدگاه‌ها سلبی است اما بازهم نکته مهمی که به‌نظر من این انتخابات ۹۸ زنگ خطرش را با صدای بلند به‌ صدا درآورد این است که برای اولین بار طی ۴ دهه گذشته مشارکت در انتخابات طبق آمارهای رسمی به پایین‌ترین حد خود یعنی ۴۲/۵‌درصد می‌رسد هشدار بزرگی است و ممکن است به مراتب در انتخابات ۱۴۰۰ کمتر باشد. حتی برخی مشارکت را در حد ۳۰درصد یا زیر ۳۰‌درصد پیش‌بینی می‌کنند. هرچند ممکن است برخی به این صداها توجه نکنند. باید این ‌درصد مشارکت را علاج کرد و مسئولان باید فکری برای این مساله بکند.

یکی از مسائلی که مقام معظم رهبری همواره در نظر می‌گیرند و بدان استناد می‌کنند میزان مشارکت در انتخابات است. همواره می‌گفتیم این مشارکت به‌ عنوان یکی از نقاط قوت مردمسالاری دینی در جمهوری اسلامی نسبت به نمونه‌های غربی به حساب می‌آید. گاهی تا بالای ۵۰‌درصد و گاهی میانگین بالای ۷۰درصد اما وقتی به یکباره به حدود ۴۰‌درصد افت می‌کند، اگر قرار است که نظام مردمسالاری باشد این زنگ خطر بزرگی است. در واقع بیش از هر حزب یا جریان سیاسی خود حاکمیت باید به این مساله توجه کند که چرا اینطور شده است. اگر بخواهم این مساله را تحلیل کنیم معمولا در تحلیل‌های سیاسی برای هر کسی عملکرد را به رقیب خودش نسبت می‌دهیم.

مثلا برخی می‌گویند عملکرد آقای روحانی باعث این کاهش شده ولی تحلیل متن جامعه مردم این است که سازوکارهایی وجود دارد که عملا امکان عمل را از منتخبان سلب می‌کند، هرچند که نقاط ضعف خود منتخبان نیز نباید نادیده گرفته شود. به هر حال رئیس‌جمهوری که برنامه‌های متعددی در حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی داشته و عملا امکان اجرای آن برنامه‌ها از او سلب می‌شود مردم اساسا می‌گویند که چرا رای دهیم و انتخاب کنیم و چرا باید زحمت حضور را بکشیم. این مساله را باید حل کرد در درجه اول مسئولان ارشد و همچنین جناح‌های سیاسی مختلف چه اصولگرایان و چه اصلاح‌طلبان برای حفظ نظام و تقویت جمهوری و مردمسالار ‌بودن نظام حقیقتا باید همه دلسوزان نظام به این بعد نگاه کنند و الا مردم به حدی می‌رسند که بگویند عده‌ای را به جای انتخاب انتصاب کنند و هزینه‌های این برای کشور کمتر خواهد بود و طبق همان پالسی که داده شده، پیش می‌رود و شاید هم نتایج بهتری بدهد.

تاکنون بسیار در خصوص بحث جامعه ‌محوری، جامعه پذیری و پیگیری مطالبات مردم از سوی اصلاح‌طلبان سخن به میان آمده، اساسا اصلاح‌طلبانی که در قدرت نیستند چگونه می‌توانند جامعه ‌پذیر باشند، جامعه‌ محور عمل کنند و پیگیر مطالبات مردم باشند؟

این مساله معطوف به دو رویکرد است که اصلاح‌طلبی جامعه ‌محور و اصلاح‌طلبی قدرت ‌محور کدام یک؟ برخی پاسخ دادند که نمی‌شود این دو را منفک از همدیگر نگاه کنیم. اصلاح‌طلبی قدرت‌ محور بدون توجه به جامعه یقینا راهی جز شکست ندارد و اصلاح‌طلبی صرفا جامعه‌ محور نیز بدون نگاه به قدرت شاید به نتیجه نرسد. اما نکته‌ای که رئیس دولت اصلاحات مطرح کرده صحبت و دغدغه مهمی است که به هر حال اصلاح‌طلبی جامعه‌ محور که باید تعریف شود به چه معناست و چه اهداف و روشی دارد؟ اصلاحات جامعه‌ محور می‌تواند به اصلاحات عمیق‌تر در جامعه منجر شود. البته اگر ابعاد مهم آن سنجیده شود، مثلا یکی از ابعاد مهم آن اصلاح در نظام تعلیم و تربیت است. اینکه بچه‌ها از دوره کودکی نسبت به دموکراسی، آزادی، وجدان کاری، تعهد اجتماعی، خلاقیت، نظم و رعایت قانون نگرشی مدنی پیدا کنند.

اگر چنین چیزهایی در نظام تعلیم و تربیت اتفاق بیفتد می‌توان امیدوار بود این نسلی که به‌ صورت درست تربیت شده در آینده جامعه بهتری را بسازد. یا مثلا اصلاحات در حوزه خود جامعه مدنی یعنی تقویت تشکل‌های مدنی در حوزه‌های مختلف، NGO ها، ثمن‌ ها فعال و تقویت شوند و خود همین به‌ صورت سلول‌هایی در بدن جامعه کار می‌کند که منجر به اصلاح می‌شود. حتی می‌شود جوامع صنفی یعنی NGOهای صنفی، علمی و اجتماعی در حوزه‌های مختلف تقویت شوند که اینها در درازمدت می‌تواند به اصلاح جامعه منجر شود، البته به‌نظر من اصلاحات جامعه‌محور در مقایسه با اصلاحات قدرت‌محور تقدم دارد. منتها در صورتی که تعریف جامع و همه جانبه‌ای از آن داشته باشیم.

منبع: آرمان


خبرهای مرتبط
نظرات بینندگان