به گزارش قلم نيوز به نقل از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، در ابتدای این برنامه که دکتر مصطفی جلالیفخر به عنوان منتقد مهمان در آن حضور داشت، زینب تبریزی در پاسخ به پرسش ناصر صفاریان (مجری برنامه و مسئول جلسههای نمایش فیلم) دربارهی علت «پررنگتر بودن عناصرداستانی فیلم نسبت به وجه استنادی آن» که به گفتهی او «این فیلم را به یک اتفاق ویژه در سینمای مستند تبدیل کرده» گفت: «وقتی میخواستم این فیلم را بسازم با خودم فکر کردم تا به حال فیلمهای بسیاری دربارهی بیماران مبتلا به سرطان ساخته شده که در برخی موارد، تماشاگران از دیدن آنها گریزان هستند و از آنجا که به داستانگویی خیلی علاقه دارم تصمیم گرفتم اینبار زندگی را روبهروی مرگ قرار دهم و بار دراماتیکی که میتوان به وجه مستندگونهی فیلم اضافه کرد را تا حد امکان تقویت کنم.»
وی گفت: «با خودم فکر کردم اینطوری احتمالاً مخاطب تا انتها به تماشای فیلم خواهد نشست، آنهم فیلمی که موضوع تلخی را برای پرداختن و نمایش به مخاطب انتخاب کرده است.»
تبریزی سپس «مستند / داستانی» را «یک گونهی کاملاً جا افتاده در سینمای دنیا» توصیف کرد و افزود: «در حالی که حتی در سینمای داستانی هم تلاشهایی برای نزدیک کردن داستانها به فضای موضوعهای مستند دیده میشود، متاسفانه هنوز در سینمای مستند ما نسبت به نزدیک شدن فیلمها به وجه دراماتیک و داستان کمی گارد وجود دارد.»
وی سپس در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی ناصر صفاریان دربارهی «پررنگتر بودن وجه داستانی» این فیلم که به تعبیر مسئول جلسههای نمایش فیلم به «خالی ماندن جای امر واقع و نوعی رکوردشکنی در سینمای مستند» منجر شده گفت: «پیش از ساخت این فیلم، شناختی از دکتر مهناز علیمردانی نداشتم و زمانی با شخصیت او آشنا شدم که حدود پنج سال از مرگ او بر اثر ابتلا به سرطان پستان گذشته بود.»
تبریزی گفت: «یکی از شانسهای من در ساخت این فیلم، آشنایی با همسر مهناز بود، کسی که بیشترین اطلاعات دربارهی او را در اختیار من گذاشت و چنان که در فیلم هم دیده میشود، شاید بتوان گفت یکی از همراهترین همسرانی است که در زندگی امروز بتوان پیدا کرد.»
وی افزود: «بر اساس تحقیقاتی که انجام داده بودم، برخی نقطههای زندگی مهناز را انتخاب کردم و گفتار متن اولیهی فیلم را نوشتم اما از آنجا که نوشتهی من فراز و فرود چندانی نداشت تصمیم گرفتم از کس دیگری برای انجام این کار دعوت کنم و به همین خاطر از سینا دادخواه و مریم صابری خواستم گفتار متن فیلم را بنویسد.»
بخش بعدی این جلسهی نقد و بررسی به صحبتهای منتقد مهمان برنامه اختصاص داشت. در این بخش، دکتر مصطفی جلالیفخر که از سالها پیش و در کنار طبابت، به روزنامهنگاری و نگارش نقد فیلم نیز مشغول است گفت: «مهمترین ویژگی فیلم، گرمایی است که تماشاگر را با شخصیت اصلی، گفتار متن، داستان و همچنین وجه مستند آن همراه میکند. آنهم با مساله و داستانی که میتوانست دافعهبرانگیز و حتی نگرانکننده باشد.»
وی گفت: «فیلم «تمام چیزهایی که جایشان خالیست» دربارهی کسی است که فوت شده و طبعاً در مورد زندگی او هیچ نگرانی، انتظار و تعلیق دیگری وجود ندارد.در حالی که داستان میکوشد تعلیقی را به وجود آورد و تماشاگر را کنجکاو کند که ببیند مراحل درمان این بیمار، تاثیری بر بهبود بیماری او خواهد گذاشت یا نه.»
جلالیفخر افزود: «تماشاگر با وجود اینکه فرجام زندگیِ شخصیت اصلی فیلم را میداند، با او و اعضای خانوادهاش همراه میشود و جالب اینکه شخصیت محوری فیلم، حتی مرگ خود را نیز خیلی ساده و صمیمانه به اطلاع مخاطب میرساند.»
وی گفت: «فیلم، در بخشهایی چنان فضای راستگویانهای به وجود میآورد که گاهی مخاطب باور نمیکند حرفها از زبان گویندهی گفتار متن جاری شده باشد و احتمالاً این، خودِ مهناز است که در حال تعریف داستان زندگیاش برای ماست.»
جلالیفخر سپس «یکی از هوشمندیهای فیلم» را «انتخاب سولماز غنی برای اجرای گفتار متن این فیلم» دانست و افزود: «متاسفانه داستان هرچهقدر بیشتر واردبخش توصیه و تشویق مخاطب به جدی گرفتنِ پیشگیری و غربالگری سرطان میشود، از فضای اصلی خود دور میشود.»
وی گفت: «معلوم نیست که سفارشی در ساخت این فیلم وجود داشته یا نه اما نکته اینجاست که برخورد فیلم با موضوع به گونهای است که گویی مفاهیم آموزشیِ مربوط به سرطان، از جایی به بعد به فیلم سنجاق شده است.»
جلالیفخر افزود: «شاید اگر من جای فیلمساز بودم این نکتهها را از فیلم در میآوردم و اجازه میدادم مخاطب با داستان شخصیت اصلی فیلم روبهرو شود و زندگی را اینبار به روایت زنی که فوت شدهتجربه کند.»
وی گفت: «توصیه به جدی گرفتن غربالگری و آزمایشهای پیشگیری از بیماری سرطان، شاید از نظر علمی و اجتماعی خوب باشد اما جدا از فیلم قرار میگیرد و شاید اگر چنین بخشهایی از همان ابتدا در اجزای فیلم توزیع شده بود، این اشکال به وجود نمیآمد.»
زینب تبریزی در پاسخ به این نکته گفت: «قبول دارم که حضور بیماران بهبود یافته، به تعبیری شبیه سنجاق کردن آنها به فیلم به نظر میرسد اما واقعیت این است که ساخت آن، سفارشی مثلاً برای جدی گرفتن آزمایشهای غربالگری نبود.»
وی «استفاده از حضور افراد بهبود یافته در فیلم» را «تصمیم شخصی» خود دانست و افزود: «میخواستم از طریق روایت داستان آدمها بگویم که وضعیت «بهبودی» در برابر «مرگ» قرار دارد و این اتفاقاً بخش کمی از فیلم را هم در بر میگیرد.»
تبریزی گفت: «داستان زندگی و مرگِ مهنازاز نظر دراماتیکبه قدری برای مخاطب جذاب است که وقتی ناگهان با آدمهای زنده روبهرو میشود، به نوعی احساس میکند احتمالاً نمایش این آدمها در کنار هم میتواند اشتباه به نظر برسد.»
تبریزی سپس «اشاره به آدمهای زنده و فوت شده در کنار هم» را «ضرورت ساخت این فیلم» توصیف کرد و افزود: «فیلم «تمام چیزهایی که جایشان خالیست» با مرگ آغاز میشود و با مرگ هم به پایان میرسد. طبعاً در چنین شرایطی اگر بخش میانی فیلم، خالی از عناصر جایگزین (نظیر احتمال بهبودی این بیماران) بود، فضای کلی آن خیلی غمانگیز و ناامیدکننده از کار درمیآمد.»
وی در بخش دیگری از این جلسهی نقد و بررسی، در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی ناصر صفاریان دربارهی غلبهی گفتار متن بر فیلم که به گفتهی او از ابتدا تا انتهای فیلم آن را همراهی میکند گفت: «زمانی که فیلمنامه نوشته میشد تصمیم بر این بود که داستان از زبان روح زنی که فوت شده روایت شود.»
تبریزی گفت: «تصورِ تصویرسازی به این علت شکل گرفته که من بخشهایی از داستان را در اختیار نداشتم و به همین دلیل تصمیم گرفتم تصویرهای ذهنی خودم را جایگزین چیزهایی کنم که شخصیت اصلی ماجرا احتمالاً تجربه کرده بود.»
وی گفت: «این فیلم یک فیلمنامهی نود صفحهایِ مصوّر دارد و از همانابتدا مشخص بود که گفتارمحور خواهد بود.»
تبریزی همچنین در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی مجری برنامه که برقراری دیالوگ میان شخصیت اصلی فیلم و همسرش را اضافی توصیف کرده بود گفت: «اتفاقاً برخلاف نظر شما سکانسی که در بیمارستان میگذرد و در آن، مهناز و همسرش در قالب عکسهایی رو در روبا هم حرف میزنند را دوستداشتنیترین قسمت فیلم میدانم.»
مصطفی جلالیفخر نیز با تایید این نکته در سکانس مورد بحث گفت: «در حقیقت، فیلمساز در این سکانس با استفاده از عکسها به بخشیدن زندگی به آنها روی آورده و این جزو معدود دیالوگهای خوب این فیلم به حساب میآید.»
وی گفت: «بعضی دیالوگهای فیلم وقتی اولینبار آن را دیدم، خیلی به دلم ننشست و همچنان معتقدم یکی دو تا از دیالوگها چندان خوب نیست اما بههرحال باید پذیرفت که شکلگیری آنها بهشدت مدیون همکاری همهجانبهی همسر متوفی (مهناز) با سازندهی فیلم است.»
جلالیفخر گفت: «پشت صحنهها همیشه برای تماشاگران جذاب است و جالب اینکه فیلمساز در این فیلم به سراغ پشت صحنهی مرگ رفته است. تجربهی عجیب و غریبی که باید پذیرفت تنها با اعتماد، همراهی و همدلیِ همسر شخصیت اصلی فیلم میسر شده است.»
زینب تبریزی نیز ضمن تایید این نکته که به گفتهی او به صورت مستقیم در کیفیت عمومی فیلم نیز تاثیر گذاشته گفت: «من در ساخت این فیلم با خوششانسیهایی مواجه بودم که یکی از آنها همکاری همهجانبهی"وحید محسنی"همسر عاشق وباوفایمهنازبرای دسترسی به تمام عکسها و فیلمهای خانوادگیشان بود.»
وی گفت: «یکی دیگر از خوششانسیهای این فیلم زمانی شکل گرفت که یک روز تصمیم گرفتم از روح یک زنِ مُرده در فیلم استفاده کنم و فردای آن روز مهناز را پیدا کردم.»
تبریزی سپس حضور جمیله مظفری که نمایندهی بیماران بهبود یافته به حساب میآید را دیگر خوششانسی تولید این فیلم توصیف کرد و افزود: «مهمترین ویژگی تولید «تمام چیزهایی که جایشان خالیست» تامین بخشی از بودجهی آن از طریق روش «کراود فاندینگ» و جلب حمایت مردمی است. ششصد نفری که حامیان مالی فیلم به حساب میآیند و اشاره به نامهایشان حدود چهار دقیقه از تیتراژ فیلم را به خود اختصاص داده است.»
وی گفت: «کنار هم قرار گرفتن این موارد باعث میشود که به ساختن این فیلم افتخار کنم.»
تبریزی در بخش دیگری از این جلسه، در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی ناصر صفاریان دربارهی فضای احساسیِ سنگین فیلم گفت: «احساسات، جزء جدانشدنیِ وجود یک زن به حساب میآید وطبعاً من همبه عنوان زنی که چنین داستان دراماتیکی را برای ساخت فیلم برگزیده، بیش و پیش از هر کس دیگری منقلب میشدم.»
وی گفت: «اولینبار که داستان زندگی مهناز را شنیدم گریه کردم و زمانی که در جستوجوی عکسها و فیلمهای خانوادگیاش به مراسم چهلم او رسیدم منقلب شدم. احساس میکردم با دوستی آشنا شدهام که در طول چند روز او را از دست دادهام و این منقلب شدن، در تمام روزهایی که تصویربرداری و تدوین این فیلم در جریان بود ادامه داشت.»
تبریزی گفت: «در ساخت این فیلم سعی کردم فضای آن ملودرام و اشکانگیز نشود و در مقابل، بیشتر تلاش کردم تا برای جلوگیری از تقویت این احساس در فیلم، از به کارگیریِ موسیقی متنِ پر احساس اجتناب کنم.»
وی هدف از ساخت این فیلم را اطلاعرسانی به تمام زنهایی دانست که حتی اشاره به نام سرطان پستان را نیز یک تابو میدانند و افزود: «برخلاف تصور، فیلم «تمام چیزهایی که جایشان خالیست» تلخ نیست و روحیهی امیدبخشی در آن وجود دارد و شاید اگر به سلیقهی شخصی خودم بود دلم میخواست این فیلم را تلختر از آنچه که هست به پایان برسانم.»
وی ضمن ابراز امیدواری نسبت به اکران فیلم در آیندهای نزدیک گفت: «ممکن است فیلم، کمی تلخ به پایان رسیده باشد اما به طور حتم سیاه و ناامیدکننده نیست.»
دکتر مصطفی جلالیفخر نیز در واکنش به این نکته گفت: «این فیلم نه تلخ است و نه امیدبخش؛ اتفاقاً به نظرم نوعی نگاه سرخوشانهی پسامرگی در فیلم وجود دارد که باعث میشود آدم بعد از تماشای آن، دیگر از مرگ نترسد!»
وی گفت: «در این فیلم یک روح شاداب، با صدایی خوشحال و سر زنده، جریانِ مرگ خود را برای مخاطب تعریف میکند و از این زاویه به نظر میرسد ظاهراً جهان پس از مرگ، چندان هم بد نیست! به عبارتی دیگر به نظر میرسد او که نشئهی پس از جسمیت خود را طی میکند حتی نسبت به زنده ماندن خود نیز حسرتی ندارد؛ و این یکی از ویژگیهای قابل توجه این فیلم به حساب میآید.»
دکتر جلالیفخر در بخش پایانی این جلسهی نقد و بررسی به ذکر خاطرهای از یکی از بیماران خود پرداخت و گفت: «چندسال پیش در بیمارستان شهدای تجریش، با زنی روبهرو شدم که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد و متاسفانه همسرش به جای اینکه در کنار او بماند با بیرحمی تمام طلاقاش داده بود.»
وی گفت: «یکشب آن زن که دچار متاستاز شده و طبعاً از وضعیت بهبود او قطع امید شده بود گفت فردا روز تولدم است و خیلی دلم میخواهد شاید برای آخرینبار فرزندم کنارم باشد. با وجود اینکه از روحیهی همسر آن زن اطلاع داشتیم به کمک همکارانم با او تماس گرفتیم و ضمن تهیهی مقدمات جشن تولد، شرایطی فراهم کردیم تا فرزند آن بیمار، هنگام جشن تولد در کنارش باشد. متاسفانه فردای آن شب، زن بیمار درگذشت و من از آن زمان تاکنون نمیتوانم لبخند او را در آن لحظات فراموش کنم. لبخند زیبایی که در شب پیش از مرگ، بر لبهای او بود.»