تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به قلم نیوز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید: " ایران سامانه "
به گزارش قلم، تیراندازی در مقابل ساختمان تئاتر شهر، جایی در قلب تهران که دو خیابان اصلی شمالی-جنوبی و شرقی-غربی تهران به همدیگر می رسند، شاید روایتی از یک برخورد خیابانی بین دو نفر بر سر دعوایی قدیمی بود ولی همه را تکان داد. چون هیچ کس گمان نمی برد جایی که به عنوان قلب فرهنگی پایتخت مطرح است، عرصه تاخت و تاز کسانی باشد که زیر لباس خود، اسلحه مخفی می کنند و اگر عصبانی شدند، با زبان گلوله با همدیگر حرف می زنند، شاید چنین اتفاقی در برخی مکانهای دیگر اینقدر جلب توجه نمی کرد، در مقابل تئاتر شهر، تکان دهنده بود، همگان تازه متوجه شدند که ناامنی اجتماعی تا بیخ گوش بنای فرهنگی مشهور تهران، پیش رفته است، کابوسی برای سازمانهایی که بودجه کلان می گیرند تا امنیت اجتماعی مردم را تضمین کنند.
چهارراه ولی عصر و خبرسازی های ادواری
اخبار مربوط به چهار راه ولی عصر، بارها به دلایل مختلف در رسانه ها پیچیده است، جایی که کانون تپنده فعالیت های سیاسی و انتخاباتی در تهران شمرده می شود و در مواعد تبلیغات انتخاباتی، عرصه ظهور و بروز ذوق و شوق هواداران کاندیداهای مختلف است. این چهارراه، به خاطر دستفروشانی که آن را احاطه کرده اند هم شهرت زیادی دارد. با وجودی که در سالهای اخیر، با اعتراض کسبه، بساط گستری در برخی پیادهروهای اطراف چهارراه با مانع روبرو شده، ولی وقتی آبها از آسیاب بیفتد و از حضور نیروهای شهربان و نیروی انتظامی در پیادهروها خبری نباشد، باز هم پیادهروهای چهارراه ولی عصر، در تملک دستفروشان درمی آید.
تئاتر شهر، همیشه محل پرخبری برای هنردوستان بوده است. برگزاری دوره های مختلف جشنواره های تئاتری، اجرای متعدد تئاترهای خیابانی در محوطه مقابل تئاتر شهر و حتی اجرای برخی از همایشها و جشنها در این ساختمان زیبا، خبرهای مهمی را برای هنردوستان نقل می کرد، ولی شاید پرخبرترین بخش مربوط به سازه تئاتر شهر و عرصه اطراف آن به زمانی برمی گردد که محوطه جنوب تئاتر شهر که زمانی پارکینگ خودرو هنرمندان، تماشاگران تئاتر و مردم بود، بنا به پیشنهاد شهردار وقت تهران، محمود احمدی نژاد، تبدیل به مسجد و مرکز فرهنگی شد. ساختمانی که حالا به نام مرکز فرهنگی ولی عصر شناخته می شود. در آن سالها اعتراضات زیادی از سوی اهالی هنر برای تغییر کاربری این زمین عنوان شد ولی از آنجایی که مشت هنر بر سندان سیاست، اثری ندارد، گوش شنوایی نبود و فضای اطراف تئاتر شهر، دیگر جایی برای پارک خودروها نداشت. اتفاق دیگری باز هم باعث اعتراض هنرمندان و برخی شهرسازان شد، احداث خروجی ایستگاه مترو در فضای مقابل تئاتر شهر هم مورد گلایه هنرمندان بود و شهرسازان گفتند این سازه، فضای فرهنگی مقابل تئاتر شهر را خراب می کند و چشم آزار است، ولی باز هم دم سرد اهل هنر به آهن سرد سیاست، کارگر نیفتاد.
این چهارراه چند سال پیش به خاطر پروژه گذرگاه زیرزمینی آن هم خبرساز بود. روزهای ابتدایی گشایش گذرگاه زیرزمینی چهارراه ولی عصر، مصادف با چیدن نرده های آهنی در اطراف این چهارراه بود تا مردم مجبور شوند از گذرگاه زیرزمینی عبور کنند. رفتار شهروندان در مواجه با مانع جدید، دیدنی بود و بارها شکار عکاسان شد. گذر از میان نرده ها، بالا رفتن از نرده ها، خم شدن و از زیر موانع آهنی عبور کردن، بارها در قالب تصویر عکاسان نشست و باعث شد تا مدیران شهری، طرح های پیچیده تری برای جلوگیری از عبور مردم از میان نرده ها، اجرا کنند، جوش دادن میله های بیشتر، تنگ کردن راههای عبور از میان نرده ها و حتی گذاشتن پلیس راه برای تذکر به مردمی که از روی نرده ها می پریدند.
این چهارراه، هفته گذشته هم با خبرسازی همراه بود، در یک نزاع خیابانی، دونفری که هویت آنها از سوی پلیس اعلام نشده، مقابل تئاتر شهر و در ضلع جنوبی چهارراه ولی عصر، دست به اسلحه برده اند و سعی کردند اختلافشان را با شلیک گلوله حل کنند. در حالی که اخبار منتشر شده، چیزی درباره برخورد گلوله با طرفهای درگیر یا عابران مخابره نکرده، ولی آن شب صدای رعب انگیز شلیک گلوله ها در فضای گسترده مقابل تئاتر شهر به اندازه ای بلند بود که تبدیل به خبر پربازدید خبرگزاری ها شد.
آن هنگام بود که نگاه ها دوباره به سمت چهارراه ولی عصر و فضای گسترده مقابل تئاتر شهر و پارک دانشجو چرخید، زیر پوست این منطقه چه می گذرد؟
جایی برای جولان دستفروشان
خروجی جنوبی زیرگذر چهارراه ولی عصر به ایستگاه مترو تئاتر شهر می رسد، از درگاه این خروجی به بعد در هر زمان از شبانه روز فریاد دستفروشان بلند بود که جنس خود را آواز می دادند. البته در شبهای پس از حادثه تیراندازی در محوطه تئاتر شهر، دستفروشان از اطراف خروجی ایستگاه مترو عقب نشسته اند و درست پس از پیاده رو منتهی به ساختمان تئاتر شهر، باز هم گذرگاه عمومی را اشغال کرده اند ولی قبل از این حادثه، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در اطراف خروجی ایستگاه مترو فروخته می شد.
حتی کار به جایی رسیده بود برخی مردم، با پختن ناهار و شام در خانه، غذا را در ظروف یک بار مصرف بسته بندی می کردند و همانجا، کنار خروجی مترو می فروختند. دستفروشان حرفه ای تر، همه چیز در بساطشان بود، از خوراکی گرفته تا پوشاک ایرانی و خارجی، لباس زیر و مجلسی، کفش و ساعت، کیف و انگشتر، همه چیز در بساط دستفروشان پیدا می شد.
حالا این وضعیت اندکی پایین تر از ایستگاه مترو، برقرار است. بساط دستفروشان همه جا پهن است. گاریهای دستی که اجناس را می آورد، گوشه ای روی هم چیده شده و دو طرف پیاده رو کم عرض، دستفروشان بساط کرده اند. ظرف، ساعت، لیوان، تابلوهای نقاشی تقلبی و ارزان قیمت، پیراهن و شلوار، پوشاک شل و آویزان وارداتی از پاکستان و هند و تایلند، قابهای عکس، ساده و لامپی و هزار و یک جنس بزرگ و کوچک دیگر در پیادهرو چیده شده و مردمی که سعی دارند از میان بساط دستفروشان بگذرند، به همدیگر تنه زنان و غرغر کنان، می گذرند، یکی دو نفر پا سست می کنند، بالای بساطی می ایستند، دو سه دقیقه ای به چک و چانه می گذرد تا معامله سر بگیرد. این، حال و هوای پیاده روهای اطراف تئاتر شهر است.
نکته جالب، برقرسانی به بساط این دستفروشان است. کافی است ساعتی از شب گذشته، سری به پیاده رو منتهی به تئاتر شهر، درست در کنار دیوارهای بلند و سنگپوش مجتمع فرهنگی ولی عصر بزنید، یک کابل برق ضخیم، از میان دیوار مجتمع ولی عصر بیرون زده و از آن، صدها انشعاب به بساطهای مختلف دستفروشان برق می رساند. درست بالای سر جمعیتی که از پیاده رو می گذرد، سیمهای برق، از این طرف پیاده رو به آن طرف آویزان شده اند و دستفروشان هر جا که رسیده اند، لامپ آویزان کرده اند تا چشمها به جمال بساط شان روشن شود.
منظره سیمهای آویزان در بالای سر مردمی که از پیاده رو عبور می کنند، تصویر آشنایی از شهرهای زیارتی عراق است، جایی که برق دزدی و سیم کشی غیرفنی و بیقاعده آن، زبانزد زوار شده است.
پارک دانشجو و هزار و یک قصه آن
پارک دانشجو، پارک کوچکی در ضلع جنوب شرقی چهارراه ولی عصر، همیشه قصه های زیادی دارد. گروه گروه سربازانی که مرخصی های ساعتی گرفته اند، دور همدیگر در پارک نشسته اند، سیگار می کشند و بلند بلند قهقهه می زنند. اینور و آنور دانشجویانی که میشود از لباسهای تمیز و موهای شانه کرده شان شناخت، روی زمین ولو شده اند، با قوطی آب میوه در دست، سیگاری نیم سوخته بین انگشتان و زنگ جوانی صدایشان، با حرارت از آخرین تئاتری که به تماشا نشسته اند، فیلمی که دیده اند یا هیجانی از عشقی تازه شکفته، حرف می زنند و می خندند.
سایه های دیگری پرسه زنان در میان پارک می چرخند و با زبان اشاره مشتری می طلبند، کافی است کسی اهلش باشد تا متاع دلخواه خود را بیابد. حتی دستفروشانی که ساندویچ فلافل و کالباس و چایی می فروشند، گوشه ای از پارک جمعند. چراغ های کوچک روی بساط شان، از دور چشمک می زند و صدایشان دل شب را می شکافد که جنس خود را تبلیغ می کنند.
این حال و هوای اطراف تئاتر شهر است، فضایی که گفته می شود قلب فرهنگی پایتخت و چشم و چراغ هنر این سرزمین است.