بعد از حادثه چه بر سر روان ميآید؟
زمانی که یک حادثه ناگوار و بسیار زیانبار رخ ميدهد ممکن است اختلالی به نام «استرس پس از سانحه» افراد را درگیر کند. این اختلال با استرس، ترس و وحشت، احساس گناه، برانگیختگی مفرط هنگام رویارویی با هرچه که سانحه را به یاد آورد، رویاهای ناراحتکننده درباره سانحه، بروز علائم فیزیکی مثل تپش قلب، لرزیدن اندامها و... در مواجهه با یادآوری سانحه، عدم توانایی برای داشتن احساسات مثبت و... همراه است. افرادی که به این اختلال مبتلا ميشوند ممکن است بارها اتفاق ناخوشایند یا سانحه را تجربه کنند؛ مثلا کسی که فاجعه سیل را تجربه کرده ممکن است در شرایط عادی و زندگی بعد از سیل، به یکباره دچار ترس و وحشت شده و تصور کند سیل در حال وقوع است. به همین ترتیب چیزهایی که یادآور این خاطره دردناک باشند (مثلا باران، دیدن رودخانه، دیدن صحنههای سیل از تلویزیون و...) هم ممکن است واکنشهای ترس و وحشت را برای فرد ایجاد کنند. درمان و کنترل این اختلال را حتما باید متخصصان صورت دهند.
همه سیلزدگان به استرس پس از سانحه مبتلا ميشوند؟
نکته دلگرمکننده ماجرا این است که خوشبختانه همه افرادی که چنین اتفاقهايي را تجربه ميکنند به اختلال استرس پس از سانحه دچار نمیشوند. به عبارت دیگر برای ابتلا به این اختلال، عامل استرس لازم است اما کافی نیست. چگونگی واکنش فرد به رویداد استرسزا و زمینههای قبلی زیستی، خانوادگی، روانی، اجتماعی، فرهنگی از یکسو؛ اتفاقها و تجربههاي شخصی فرد قبل و بعد از فاجعه از سوی دیگر، در بروز این اختلال تاثیرگذار است. مسلما افرادی که به لحاظ روانی و زیستی شرایط بهتری دارند، شبکه دوستان و حامیان بیشتری دارند، کمتر از فاجعه آسیب جانی یا مالی دیدهاند، خاطره قبلی درباره این حوادث ندارند و ظرفیت بالاتری دارند، احتمال ابتلا به این اختلال در آنها کمتر است.
اضطراب بیپایان سانحهدیدگان
اختلالات روانی دیگری هم ممکن است برای افراد ایجاد شود که بهاندازه «استرس پس از سانحه» مهم هستند. اضطراب و افسردگی دو اختلال مهم در چنین مواقعی هستند. اضطراب هشداری است که فرد را گوش به زنگ ميکند درحالیکه تهدید یا خطر مشخصی وجود ندارد. اضطراب تشویش ناخوشایندی است که همراه با علائم فیزیکی مثل تعریق، تپش قلب، احساس تنگی قفسه سینه و... همراه است. اختلالات دیگری مثل وحشتزدگی(پانیک)، وسواس و... هم به دلیل اضطراب ایجاد ميشوند، بنابراین در چنین مواقعی باید درمان اضطراب را هم در نظر داشت.
وقتی افسردگی گریبانگیر ميشود
افسردگی با علائمی مثل غم و اندوه فراوان، فقدان انرژی، احساس گناه، ناامیدی، تغییرات اشتها و وزن، اختلالات خواب، عدم فعالیت، مشکل در تفکر و تصمیمگیری، افکار مرگ و خودکشی و... همراه است.
متاسفانه بروز افسردگی بعد از حوادث و سوانح این چنینی شیوع زیادی دارد و البته طبیعی هم هست چراکه فرد در عرض چند روز یا چند ساعت دارایی خود را از دست ميدهد. گاهی حتی دیده شده خودکشی یا مصرف موادمخدر هم پس از چنین فجایعی اتفاق ميافتد. از آنجا که فجایع، ناامیدی زیادی براي افراد ایجاد ميکند و فرد مهارتهای روانشناختی مقابله با چنین احساساتی را ندارد ممکن است تصمیمات اشتباه مبنی بر خودکشی یا مصرف موادمخدر داشته باشد.
عوارض روانی که در درازمدت نمایان ميشود
وقتی فجایع طبیعی در منطقهای اتفاق ميافتد معمولا به دلیل هیجاناتی که در جامعه ایجاد ميشود، شایعات هیجانی زیادی منتشر ميشود. در همین موضوع سیل اخیر در کشور دیدیم که عکس، فیلم و شایعات مختلفی منتشر شد که هرکدام علت سیل را آنطور که خود ميخواستند توضیح ميدادند بدون آنکه کسی به دنبال درست و غلط آن باشد. بعضی تقصیر را به گردن تخریب عمدی محیط زیست توسط عدهای ميانداختند و بعضی دیگر سیل را ناشی از تخریب سیلبندها و جادهسازی ميدانستند. گذشته از اینکه این اخبار تا چه حد درست هستند؛ اتفاقی که برای روان افراد درگیر سیل ميافتد این است که همه چیز و همه کس را در این حوادث مقصر ميدانند. حتی اگر فرد واقع بین تر به قضیه نگاه کند، باز هم با خود فکر ميکند چرا این بلا سر من آمد و چرا من باید قربانی این اتفاقات باشم. تاثیر چنین روندی بهخصوص درباره کودکان و نوجوانان در درازمدت خواهد بود. ممکن است فرد در آینده درصدد برآید که حق خود را از جامعه (به شکل تخریبی) بگیرد. به این ترتیب فرد به یک ضداجتماع تبدیل خواهد شد که قصد ضربه زدن و تلافی دارد و مسلما عواقب خیلی بدی به دنبال خواهد داشت.
چه کسانی بیشتر در معرض آسیبهای روانی هستند؟
در تمام بلایا و حوادث، افرادی که کمتوانتر هستند بیش از دیگران آسیب ميبینند. در حوادثی مثل سیل اگرچه همه افراد در معرض آسیبهای روانی هستند اما کودکان و سالمندان بیش از ديگران متحمل آسیبهای روانی ميشوند. کودکان به این دلیل که قدرت تحلیل و درک همه جانبه ندارند بهطور دقیق نمیدانند چه اتفاقی رخ داده و دلیل آن چیست. یک کودک فقط ميبیند فاجعهای رخ داده، همه اندوهگین هستند، خانهشان خراب شده، پدرومادر استرس دارند و... اگر در این میان فردی از نزدیکان هم از دنیا رفته باشد که اوضاع وخیمتر هم هست. در چنین مواقعی حجم اضطراب و ترسی که به کودکان وارد ميشود بیش از ظرفیت اندک آنهاست و ضربهزننده خواهد بود. درباره سالمندان هم آسیب روانی از آنجا ناشی ميشود که فرد ميبیند حاصل تلاش یک عمر او و تمام آنچه در طول سالها ساخته، یک شبه از بین رفته است. با توجه به اینکه سالمندان دهههای آخر زندگیشان را ميگذرانند، امید از نو ساختن هم متاسفانه چندان تاثیر مثبتی ندارد.
کارهایی که باید انجام داد
بهترین کمک برای آسیبدیدگان
اولین و بهترین کاری که در زمان بروز حوادثی مثل سیل باید برای بهبود وضعیت روانی افراد درگیر انجام داد این است که گروههای متخصص روانشناس به محل اعزام شوند. خوشبختانه در چنین مواقعی دانشگاهها و مراکز آموزشی همکاری کرده و گروههایی متشکل از تحصیلکردگان روانشناسی و رشتههای مرتبط را آموزش داده و به محل اعزام ميکنند. البته نکته بسیار مهم این است که این کارها باید بهطور مستمر باشد و فقط مختص چند هفته یا چندماه اول بعد از حادثه نباشد. مسلما اختلالات روانی برای درمان نیاز به زمان دارند و کمکرسانیها باید بهتدریج باشد اما به هرحال باید واقع بین بود، با توجه به حجم عظیم حادثه، شاید تعداد متخصصان کم باشد و ميتوان توقع داشت هرکسی که توان دارد برای کمک بشتابد.
حضور در منطقه کمککننده است؟
اگر فردی هستید که تحصیلات و تخصص روانشناسی ندارید هم ميتوانید به سهم خود تا حدودی به بهبود اوضاع روانی قربانیان حادثه کمک کنید. در وهله اول حضور در محل حادثه و تلاش برای کمک کردن، به خودی خود ميتواند برای قربانیان حادثه دلگرمکننده باشد. در این صورت قربانیان حس همبستگی با دیگر هموطنانشان را خواهند داشت و متوجه ميشوند تنها رها نشدهاند و گویی حادثه برای تکتک افراد رخ داده است. همین که قربانیان شاهد این باشند که هموطنانشان نسبت به این حادثه بیتفاوت نیستند، به فکر آنها هستند و برای کمکرسانی، کار را رها کرده و سختی را به جان خریدهاند حس مثبتی برایشان ایجاد ميکند. البته برای جلوگیری از شلوغی و هرجومرج ميتوانید حضور خود را به چند روز بعد از حادثه موکول کنید که دیگران به شهرهای خود بازگشته اند.
همدلی واقعی
اگر یک فرد غیرمتخصص هستید و درمان اختلالات روانی کار شما نیست، همدلی کردن به شیوه صحیح ميتواند بهترین کاری باشد که از دستتان بر ميآید. لازم نیست به خود فشار بیاورید که پا به پای یک فرد اندوهگین گریه کنید، یا مثلا جملات ساختگی که از دلتان بر نمیآید بگویید. همدلی کردن یعنی سعی کنید کنار افراد آسیب دیده باشید، درددلهایشان را با دقت کامل گوش کنید، گاهی دستشان را بگیرید، دستتان را روی شانههایشان بگذارید و نشان دهید به آنها توجه دارید. گاهی همین کارهای به ظاهر ساده، مهمترین کار است. همین که به درددل قربانیان توجه کنید و همینکه از دردشان بگویند بار غم را از دوش قربانیان برميدارد و دلشان را سبک تر ميکند.
کنار آسیب دیدگان باشیم
کنار افراد آسیبدیده باشید و به جهت اینکه شما قربانی نیستید از آنها فاصله نگیرید. بسیاری از کسانی که آسیبهای روانی شدیدی در حوادث متحمل ميشوند اگر حمایت و درک شدن دریافت ميکردند ميتوانستند دوره غم و اندوه را طی کرده و سلامتی خود را باز یابند. پس اگر برای کمک کردن در محل حاضر شدهاید، در کنارشان باشید، همان غذایی را که ميخورند، بخورید و همان جایی بخوابید که ميخوابند. منظور این نیست که حتی شما هم که در شهر دیگری زندگی ميکنید بیجهت به خود سختی بدهید، منظور این است زمانی که در کنارشان هستید درک کنید که آنها چه ميگویند. بعضی افراد به مناطق سیلزده برای کمک ميروند اما چون بومی منطقه نیستند حق خود ميدانند بهترین جا بخوابند و بهترین غذا را بخورند. کمک و همیاری چنین فردی را هیچ یک از قربانیان باور نخواهند کرد و سودی به حالشان نخواهد داشت.
شادی را به کودکان هدیه دهید
اگر با کودکان در تماس هستید، ایجاد فضای شاد ميتواند کمک کننده باشد. مسلما کودکان تحمل حجم بالای فشار روانی، غم و اندوه را ندارند و دوست دارند شاد باشند. بازی دستهجمعی، شعر خواندن، قصههای شاد گفتن و کارهایی از این دست ميتواند اوضاع روانیشان را بهبود بخشد. اگر بتوانید هدیههای شادیآور مثل مدادرنگی، بادکنک، اسباببازی و... هم برایشان ببرید شادی بیشتری برایشان ایجاد کردهاید. کودکان به دلیل سنشان ممکن است سوالات زیادی درباره اتفاقی که افتاده از شما بپرسند. گاهی لازم است با نشان دادن فیلمهایی درباره چرایی و چگونگی آمدن سیل، یا با داستانهایی این موضوع و علت آن را برایشان توضیح دهید. اگر بتوانید برای کودکان بهطور جمعی و گروهی خدمترسانی کنید تاثیر بیشتری خواهد داشت؛ چراکه متوجه ميشوند دوستانشان هم درگیر این موضوع هستند و تنها نیستند.
کارهایی که نباید انجام داد
سکوت، یک کمک آسان
کار آسانی که ميتوان برای قربانیان انجام داد این است که اگر حرف ثمر بخشی نداریم، سکوت کنیم. گاهی جملاتی مثل: «نگران نباش درست ميشود»، «سیل اگرچه همه چیز را خراب کرده اما برکت به دنبال دارد»، «خدا را شکر کن که اتفاق بدتری نیفتاده» و... را با همدلی یا دلداری اشتباه ميگیریم. همدلی یعنی سعی کنیم بفهمیم فرد سیل زده چه دردی را تحمل ميکند و این جملات دقیقا یعنی درک نمیکنم تو چه رنجی ميکشی. مسلما کسی که سیل خانه او را برده با گفتن جمله کلیشهای «همه چیز درست ميشود»، امیدوار نمیشود. یا کسی که خانوادهاش را در سیل از دست داده، اتفاق بدتری را تصور نمیکند که خدا را بابت رخ ندادنش شکر کند. پس اگر جملات موثری نداریم، جملات کلیشهای که اوضاع را بدتر و قربانیان را غمگینتر و خشمگینتر ميکند نگوییم.
لطفا لطفا سلفی نگیرید
سلفی گرفتن در شرایطی که عدهای از هموطنان بر خرابههای خانه خود نشستهاند چه معنایی ميتواند داشته باشد؟ اگر منظورتان از عکاسی این است که درد قربانیان را به گوش مسئولان یا دیگر هموطنان برسانید، قطعا سلفی گرفتن راه درستی نیست. مسلما عکاسانی که وظیفهشان این است در محل حضور دارند و این کار را انجام ميدهند. اگر هم قصدتان از سلفی گرفتن، انتشار در صفحه شخصیتان است که باید بگوییم لطفا کلا به مناطق سیلزده نروید و بیخیال کمک کردن بشوید که رفتارتان جز آسیب روانی بیشتر، چیزی به دنبال نخواهد داشت. فقط یک لحظه خود را به جای قربانیانی بگذارید که از زندگی سیلزدهشان سلفی ميگیرید و بیاجازه در همه جا پخش ميکنید، شاید متوجه شوید از چه چیزی صحبت ميکنیم: از چیزی به اسم حریم خصوصی، آبرو، شرمزدگی و اندوه. کسانی که حالا قربانی سیل شدهاند افرادی هستند که مثل شما زندگی عادی داشتهاند و هیچگاه دوست ندارند حتی در این شرایط، وضعیت زندگی خصوصیشان در معرض دید همگان باشد.
کودکان را وابسته خود نکنید
یک نکته بسیار مهم در زمان کار با کودکان این است که رفتارتان بیش از حد مهربانانه و مادرانه نباشد. رفتارهای مهربانی افراطی با کودکان ممکن است حس وابستگی برایشان ایجاد کند، کودکان خیلی زود وابسته ميشوند بهخصوص در شرایطی که در بحران روانی به سر ميبرند. در این صورت دل کندن از شما و کنار آمدن با شرایطی که دارند برایشان دشوارتر خواهد شد و از دوری شما ضربه روحی بیشتری خواهند خورد.