جنگ سرد خاورمیانه به کدام سو می رود؟
 مسئول مستقیم هرج و مرج و جنگ در چهار کشور سوریه، عراق، یمن و لیبی بدون شک آمریکا است:

1-    با آن که بحران در سوریه با واکنش تند و ناکارآمد دولت این کشور با برخی مطالبات مردمی آغاز شد اما تبدیل سریع این مطالبات و مخالفت‌های سیاسی داخلی به جنگ داخلی فراگیر نشان داد احزاب، جریانات و سازمان‌های سیاسی داخلی سوریه همه طرح‌های مقابله خود با حکومت سوریه را با خارج هماهنگ کرده بودند و به واسطه ارائه پیشنهادهای اغواگرانه خارجی مبنی بر سقوط سه ماهه یا شش ماهه دولت و نظام سوریه، به سوی جنگ فراگیر با دولت سوریه برآمدند. ترکیه و پادشاهی سعودی این رویکرد نظامی را با تکیه بر حمایت و سیاست‌های آمریکا در قبال دولت بشار اسد رهبری کردند و راه را برای هرگونه حل و فصل مسالمت آمیز سیاسی بین نظام سوریه و مخالفان سیاسی مسدود کردند و تلاش‌های سیاسی کشورهای هم پیمان با سوریه برای حل و فصل سیاسی داخلی را از بین بردند. آمریکا با حمایت از روند گسترش رویارویی نظامی، عامل اصلی بروز بحران در این کشور بود تا سیاست هرج و مرج هوشمندانه در خاورمیانه را در سوریه فراگیر کند.

2-    اشغالگری آمریکا در کشور عراق و سپس خروج از این کشور و اعطای وظایف و سیاست‌های تقابلی آمریکا در این کشور به گروه‌ها و مجموعه‌های مسلح نیابتی عامل اصلی بروز هرج و مرج در عراق به شمار می‌رود. در دل این روند خطرناک بسیاری از جریانات افراطی- مذهبی و تکفیری همچون داعش ظهور کردند که دامنه آن نه تنها خاورمیانه بلکه اروپا را نیز درنوردید.

3-    آمریکا می‌توانست با ارائه دیدگاه‌های کارشناسی درست و دقیق به پادشاهی سعودی از حمله نظامی سعودی به یمن جلوگیری کند اما با سیاستی شبیه به عامدانه، سعودی را در دام حمله نظامی به یمن انداخت. مثال حمله سعودی به یمن قابل تشبیه به حمله صدام در سال 1990 به کویت است که در ابتدای کار آمریکا چشم خود را به این حمله بست و سپس علیه آن لشکرکشی به منطقه را با نام آزادی کویت آغاز کرد.

4-    جریان مطالبات سیاسی مردم لیبی در تغییر نظام وابسته به قذافی نیز همچون سوریه به سرعت، راهکار نظامی را به عنوان راهبرد جایگزین انتخاب کرد و ناتو به رهبری آمریکا و با تکیه بر قطعنامه شماره 1973 شورای امنیت، حملات هوایی و دریایی را علیه ارتش لیبی آغاز کرد و تمام ساختارهای نظام سیاسی، نظامی و امنیتی این کشور را از بین برد تا سرزمینی بدون ارکان تصمیم گیری داخلی بنیان گذارد که نتیجه آن توسعه هرج و مرج در این کشور بود.

بنابراین مسئول اصلی بی نظمی و هرج و مرج در خاورمیانه آمریکا است. با این اوضاع و احوال است که هر چشم تیزبینی به نقشه کنونی خاورمیانه نگاه می‌کند اولین پیامد آن را تجزیه این منطقه می‌داند چیزی که هیچ تعارضی با مصالح آمریکا و تامین امنیت اسرائیل ندارد اما کشورهای منطقه را در جنگی طولانی مدت وارد می‌کند.

در چنین شرایطی ورود به این بی نظمی باید مبتنی با استراتژی و سیاستی هوشمندانه باشد، در غیر این صورت ورود به باتلاقی است که هر طرفی را که پا به آن بگذارد در عمقش فرو می‌رود:

1-    ماکت و اندیشه سیاسی نظام برخاسته از اندیشه افراطی و تکفیری داعش در خاورمیانه از بین رفته است و دیگر نمی‌تواند "خلافت اسلامی" خویش را در منطقه چه در عراق و چه در سوریه ادامه بخشد. از این خلافت جنگجویانی باقی مانده‌اند که اسیر اندیشه تکفیری و بازی در شطرنج سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی خارج می‌باشند و فقط بنای نظامی آن اکنون در حال زندگی است که متناسب با بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی در عراق و سوریه ادای وظیفه می‌کند. این بنا و ساختار نظامی نیز فرو خواهد ریخت اما از هم اکنون باید بدانیم جایگزین داعش در خلافت سرنگون شده‌اش کدام نظام و اندیشه‌ای از اندیشه‌های سیاسی جهان اهل سنت است؟ آیا جایگزین آن نیروهای وابسته به ترکیه هستند یا وابسته به سعودی؟ آیا هم چنان اندیشه‌های تکفیری و تفرقه افکنانه را در جوامع اسلامی دنبال می‌کنند یا رویکردی جدید اتخاذ می‌نمایند؟

2-     تکلیف روسیه در خاورمیانه حداقل در سوریه روشن شده است. بعد از همراهی ملامت آور روسیه در قطعنامه‌های 1559 درباره خروج نیروهای سوریه و خلع سلاح مقاومت در لبنان، قطعنامه 1644 درباره دادگاه بین‌المللی ترور رفیق حریری و 1973 درباره حملات هوایی و منطقه ممنوعه پروازی در لیبی، مسکو سیاست مقتدرانه‌ای را در سوریه مبنی بر مخالفت با سیاست‌های آمریکا اتخاذ کرده است اما خاورمیانه فقط سوریه نیست. سوالاتی در میان است که روسیه در عراق، لبنان و یمن و در قبال سیاست‌های پادشاهی سعودی چه اسلوبی را اتخاذ خواهد نمود؟ آیا این کشور در برابر سیاست تجزیه خاورمیانه ایستادگی خواهد کرد؟ روسیه در قبال موازنه و سیاستی سخت به نام اسرائیل در خاورمیانه چه روشی و منشی را اتخاذ می‌کند؟ در حالی که هم پیمانانش در سوریه دشمن درجه یک اسرائیل در منطقه به شمار می‌روند. با این همه شواهد نشان می‌دهد در سایه تشدید اختلافات آمریکا با روسیه می‌توان بر روی هم پیمانی روسیه در خاورمیانه حساب طولانی مدت باز نمود. روسیه به دلیل نقش بازدارنده‌اش در برابر آمریکا باید رل ترمز سیاست‌های آمریکا را در خاورمیانه بازی کند و از اهرم‌های قدرتش در موازنه‌های بین‌المللی در حل و فصل سیاسی بحران خاورمیانه استفاده کند. در همین رابطه انتظار می‌رود روسیه از توان سیاسی و نظامی چین در ایجاد هم پیمانی استفاده کند تا سنگینی بیشتری در موازنه‌های پیش روی آمریکا در خاورمیانه ایجاد شود. این در حالی است که هنوز نمی‌توان درباره سیاست‌های چین در خاورمیانه قضاوتی انجام داد که در نهایت این ماجرا کدام طرف خواهد ایستاد با آن که بحران خاورمیانه و ارتباط نفتی چین با منطقه می‌تواند بیشترین تاثیرها را در اقتصاد و سیاست خارجی چین برجای بگذارد.

3-    این اصل مسلم است که بحران‌های موجود در منطقه راه حل نظامی ندارد و هیچ قدرتی تمام عیار وارد جنگی که منجر به تقابل نظامی جهانی گردد نمی‌شود بلکه این بحران‌های نظامی حتما باید منجر به راه حل‌هایی سیاسی شود که پیامد آن نقشه جدید سیاسی در خاورمیانه است. آمریکا به مثابه قدرتی در این جا عمل می‌کند که می‌خواهد توان اقتصادی کشورهای منطقه و بازیگران بین‌المللی را مستهلک کرده و روندی فرسایشی ایجاد کند تا رویکرد همگرایی بین کشورهای منطقه را با هدف استیلای قدرتش در خاورمیانه از بین ببرد. از همین رو ولو دایره درگیری‌های نظامی توسعه یابد اما در نقطه پایان آن، باید طرح سیاسی استراتژیک که حافظ منافع ملی کشورها باشد در میان باشد، اگر چنین طرحی در میان نباشد آنگاه به دور باطل در سیاست خارجی هر کشوری منجر می‌شود. در این میان سوریه بزرگترین میدان آزمون چنین سیاستی است که هنوز شواهد روند سیاسی نهایی آن بروز داده نشده است و معلوم نیست چه طرح سیاسی جایگزینی باید جانشین جنگ در سوریه باشد.

4-    با همه بحران‌های نظامی و سیاسی موجود بین کشورهای منطقه، همچنان ایران، ترکیه و سعودی پایه‌های تفاهم سیاسی در خاورمیانه را تشکیل می‌دهند و اگر توافق سیاسی بین این کشورها محقق شود می‌توان به پایداری سیاسی در منطقه امیدوار بود. اگر این کشورها با اجماعی سیاسی مثلا با تجزیه خاورمیانه مخالف باشند طرح تجزیه محقق نمی‌شود اما اگر یکی از این سه کشور راهی مجزا از دو طرف دیگر اتخاذ کنند آنگاه ما شاهد استمرار طرح های ویرانگر در خاورمیانه خواهیم بود.

5-    به سختی می‌توان مدعی شد که سیاست آمریکا و اتحادیه اروپا در خاورمیانه سیاستی یکسان است. بحران خاورمیانه می‌تواند به سرعت به درون اتحادیه اروپا سرایت کند، پس این اتحادیه باید ارتباط وجودی با بحران خاورمیانه داشته باشد. تجربه تاثیر تحولات شش ساله اخیر خاورمیانه در اروپا بهترین دلیل بر این ادعا است، بنابراین اتحادیه اروپا باید مصلحت اندیش‌تر از آمریکا باشد که هزاران کیلومتر دورتر از خاورمیانه است و بین آن هزاران کیلومتر دریا وجود دارد اما بحران ناامنی در خاورمیانه به سرعت می‌تواند از طریق دریای مدیترانه و مرزهای ترکیه به درون این اتحادیه سرایت کند لذا می‌توان اروپا را شریک قابل قبول برای انتقال از بحران نظامی خاورمیانه به یک راه حل سیاسی پذیرفت. آزمون این نسخه نیز ابتدا در سوریه کلید می‌خورد.

6-    موضوع برگزاری رفراندوم استقلال کردستان عراق بدون شک می‌تواند سرآغاز کشمکش جدید در خاورمیانه و عملی شدن تجزیه خاورمیانه باشد. منطقی این است که در شرایطی که منطقه با آن دست و پنجه نرم می‌کند اذعان کنیم که طرح چنین موضوعی می‌تواند نوعی فرصت طلبی آشکار باشد که دود آن به چشم همه اقوام، مذاهب، دولت‌ها و طرف‌ها در منطقه می‌رود که مردم کرد نیز از آن مجزا نیستند. اتخاذ سیاستی یکپارچه در باره این موضوع پیش از آن که دستمایه دخالت خارجی جدید در منطقه خاورمیانه شود بسیار ضروری است، چه آن که این پرونده جدید به پرونده بحران‌های سخت منطقه همچون عراق، یمن و سوریه اضافه می‌شود.

7-    اسرائیل بازیگر پنهان بحران کنونی خاورمیانه است. برنده تجزیه خاورمیانه یا استمرار درگیری نظامی منطقه می‌تواند اسرائیل باشد؛ مگر آن که شرایطی پیش آید که نقش پنهان اسرائیل به شکل علنی تغییر یافته و وارد بازی نظامی خاورمیانه شود که در این صورت شاید آمریکا نیز بیشتر تشویق شود تا به بازی هرج و مرج هوشمندانه‌اش در خاورمیانه پایان دهد. در هر حال موضوع اسرائیل در حل و فصل بحران نظامی سوریه و چگونگی رفتار کشورهای منطقه و بازیگران بین‌المللی در هرگونه راه حلی باید در نظر گرفته شود.

8-    آمریکایی‌ها از هر وسیله برای بهره برداری در خاورمیانه استفاده می‌کنند. هنگامی که نیروهای سوریه به همراه هم پیمانانش در حال حرکت به سوی مرزهای مشترک با عراق و در تقابل مستقیم با نیروهای تروریستی داعش بود سه بار توسط نیروی هوایی آمریکا هدف بمباران قرار گرفتند با این وجود، این نیروها به مرزهای عراق رسیدند و با نیروهای حشد الشعبی عراق در نقطه‌ای مشترک استقرار پیدا کردند. اخیرا نیز نیروهای حشد الشعبی عراق که سیطره بر مرزهای مشترک با سوریه را هدف قرار داده‌اند آماج حملات هوایی نیروی هوایی آمریکا قرار گرفتند. این دو مورد بسیار حساس و خطرناک نشان می‌دهد آمریکا برای بی ثبات کردن منطقه و به خصوص مرزهای مشترک عراق و سوریه از هر وسیله حتی داعش استفاده می‌کند. طرح‌های آمریکا نشان می‌دهد که این کشور درصدد است تا بازی با کارت تروریستی داعش در استان دیرالزور سوریه را طولانی کند تا همچنان نیروهای ملی و داخلی سوریه و عراق را در یک جنگ فرسایشی و دراز مدت با داعش قرار دهد و احتمالا عمر نظامی داعش در این استان سوریه و در مرزهای مشترکش با استان نینوای عراق را طولانی کند، همین شواهد خود گواه روشنی است که باید طرح فراگیر و همه جانبه برای شکست داعش در استان دیرالزور در دستور کار نظامی برای فیصله بخشیدن به تحرکات نظامی این گروه تروریستی قرار گیرد.

9-    آزادی حلب، رهایی شهر الموصل، وصول نیروهای مشترک سوریه به مرزهای عراق، پاکسازی مناطق وسیعی از منطقه تدمر و اخیرا پاکسازی مرزهای شرقی لبنان از وجود مجموعه تروریستی جبهه النصره نشان داد که نیروهای نامنظم موجود در عراق، سوریه و لبنان در میدان نبردهای منطقه به قدرتی برتر تبدیل شده‌اند که می‌توانند معادلات نظامی و هرج و طلبانه آمریکا در خاورمیانه را به هم ریزند. نقش برجسته این نیروها در فروپاشیدن مجموعه‌های تروریستی در عراق، سوریه و لبنان از نگاه آمریکا به شکل عمدی و هدفمند غافل مانده است و جالب این است که این نیروهای کارآمد از نگاه دولت آمریکا به عنوان نیروهای تروریستی به شمار می‌روند. حزب‌الله لبنان یکی از همین نیروها است که آمریکا همچنان دشمنی‌های بی حد و حصر خود را علیه آن در داخل لبنان و سوریه نشان می‌دهد. در حقیقت نیروهای حشد الشعبی عراق نیز مورد غضب آمریکایی‌ها قرار دارند و کارشکنی‌های آمریکا علیه این نیروها عملا باعث شد تا طرح آزادسازی کامل شهر موصل با وقفه‌های متوالی مواجه شود اما در پایان کارزار با داعش، این حشد الشعبی عراق بود که موفق شد با هماهنگی کامل ارتش عراق موصل را آزاد کند. در آن سوی دیگر در جریان آزادسازی مناطق اشغالی شرق لبنان نیز حزب‌الله لبنان با هماهنگی و همکاری کامل ارتش لبنان موفق به این کار بزرگ در این کشور شد. هماهنگی این نیروهای نامنظم در منطقه با ارتش کشورهای متبوع خود نشان می‌دهد طرح القای تروریست بودن این نیروها کارایی خود را از دست داده است. این امر نشان می‌دهد ارتش‌های نامنظم شکل گرفته در این منطقه می‌توانند معادلات نظامی آمریکا را بر هم بزنند اما در نهایت کار، توان این نیروها باید در شکل گیری نهایی راه حل سیاسی برای حل بحران خاورمیانه به کار گرفته شوند.

10-     توسعه آتش بس بر اساس "گفتگوهای آستانه" یکی از راهکارهای مثبت در کاهش درگیری‌های نظامی در سوریه بوده است. این اقدام با آن که ممکن است در سایه دخالت برخی کشورهای منطقه با ناکامی مواجه شود اما تاکنون توانسته گذرگاه‌های سیاسی برای گفتگو بین نظام سوریه و مخالفان ایجاد کند. توافقات آستانه نخستین نشستی بوده است که آمریکایی‌ها به شکل مستقیم در آن حضور نداشته‌اند اما معنای آن نیز این نیست که این کشور از تحولات سیاسی و نظامی سوریه دور شده است زیرا تحرکات آمریکا در شمال شرقی سوریه و جنوب شرقی این کشور تشدید شده است. آمریکا تلاش دارد تا حل و فصل بحران خاورمیانه را در قالب یک جنگ سرد جدید در جهان سر و سامان دهد این در حالی است که با این ایده، بسیاری از کشورهای دنیا مخالفند و از جمله برخی از کشورهای اروپایی حاضر نیستند مفاهیم جنگ سرد را در جهان امروز بپذیرند و اتفاقا خواستار عدم بازگشت به دنیای جنگ سرد قدیم هستند. اروپا که می‌تواند بزرگترین خسارت‌ها را در بازگشت به جنگ سرد جدید متحمل گردد از حرکت به این رویکرد به شدت امتناع می‌کند و همین امتناع می‌تواند نقطه مثبتی برای استفاده از پتانسیل اروپا برای حل و فصل سیاسی بحران خاورمیانه باشد. مواضع رییس جمهور و دولت جدید فرانسه و نیز دولت آلمان گویای همین امر است اما به نظر می‌رسد به دلیل آن که آمریکا از نظر جغرافیایی از خاورمیانه دور است و دود توسعه جنگ در این منطقه دیرتر به چشمش می‌رود تلاش دارد به منظور حفظ دست برتری در اروپا و خاورمیانه، اندیشه‌هایی را در تفکرات سیاسی تصمیم گیرندگان منطقه ایجاد و القاء نماید که خروجی آن بازگشت به پذیرش نقش آمریکا برای هر راه حل مسالمت آمیزی در خاورمیانه باشد. اما تجربه مذاکرات و توافقات آستانه می‌تواند نشانه‌ای مثبت برای توافقات منطقه‌ای و گریز از دایره هرج و مرج آمریکایی در خاورمیانه باشد.