کد خبر: ۶۶۶
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۶ - ۰۲ اسفند ۱۳۹۴
عبدالحمید ضیایی در محفل اتفاق ترانه:
یک شاعر و استاد فلسفه گفت: شعر معاصر ایران دچار نوعی سیاست زدگی شده و از جوهره شعر فاصله گرفته است و شاعران به جای انسان گرایی به سیاست گرایی مشغول شده اند.
به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، نشست «اتفاق ترانه» ویژه اسفندماه، عصر شنبه اول اسفند در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه شاعرانی از جمله محمدعلی بهمنی، محمد سلمانی، ناصر فیض، سعید بیابانكی، محمود حبیبی كسبی و همچنین چهره هایی مانند فاضل نظری معاون هنری حوزه هنری و عبدالحمید ضیایی شاعر و استاد فلسفه حضور داشتند.

عبدالحمید ضیایی، در این نشست، با اشاره به اینكه اولین دیدگاهی كه درباره عدم طرح ادبیات معاصر و قرار گرفتنش در ادبیات برتر جهانی مطرح شده این است كه در ادبیات معاصر فارسی شاهد شكلی از تكرار و تقلید هستیم، گفت: اگر به ادبیات معاصر غرب علاقه و اعتنا داشته باشید خواهید دید این ادبیات در امتداد و ادامه ادبیات كلاسیك غرب است. یعنی امكان ندارد شما ادبیات آثار مارسل پروست، جیمز جویس، كامو و كافكا را بخوانید بدون آنكه شناخت و اعتنایی به سنت كلاسیك فرهنگ فلسفه و ادبیات غرب داشته باشید. درواقع باید شناختی از ادبیات كلاسیك داشته باشید تا بتوانید مضمون این آثار را نیز درك كنید. اما اگر بخواهید مهم ترین آثار ادبیات معاصر ایرانی را درك كنید و بفهمید شاید چندان نیازی به رجوع به ادبیات كلاسیك‌مان نداشته باشید.

وی ادامه داد: در برخی آثار ادبیات معاصر كه شباهت به آثار ادبیات غرب دارند شاید مخاطب با ارجاع به ادبیات غرب آن ها را درك كند اما نكته اینجاست كه این ارجاع به آثار غربی برای عده ای از ایرانیان ممكن است جذاب باشد اما به علت عدم شناخت جمعیت كثیری از مردم با ادبیات غرب این آثار نه به چشم آن ها می آیند و نه در دلشان نفوذ می كند و در نتیجه ایرانیان نمی توانند با این آثار ارتباط برقرار كنند و از سویی دیگر این آثار برای غربی ها هم جذاب نیست.

ضیایی همچنین افزود: در دیدگاه دوم مشكل در زبان جست‌وجو می شود. مهمترین پرسشی كه مطرح می شود این است كه آیا زبان فارسی قابلیت جهانی شدن را دارد یا خیر؟ آن هم در روزگاری كه بخش اعظمی از زبانهای جهان در جرگه زبانهای مرده یا خاموش قرار گرفته اند و حتی زبان فرانسه را جزو زبان های مرده به حساب می آورند. در دنیای امروز زبان انگلیسی با چنان سلطه و سیطرهای پیش می رود كه جایی برای زبانهای دیگر باقی نگذاشته است. در این میان آیا زبان فارسی توانایی و قابلیت جهانی شدن را دارد؟ در این دیدگاه مشكل در زبان فارسی جست‌وجو می شود و ایرادی كه منتقدان گرفته اند پیچیده بودن این زبان است.

وی در پاسخ به این منتقدان گفت: اگر مسئله پیچیده و ثقیل بودن این زبان باشد باید بگوییم زبان آلمانی هم زبانی پیچیده و دشوار است اما ادیبانی معتبر همچون هولدرلین و ریلكه توانستند زبان آلمانی را زبان شعر كرده و فیلسوفانی مانند هگل، نیچه و كانت توانستند این زبان را به زبانی فلسفی تبدیل كنند. زبان چینی و ژاپنی نیز زبانی پیچیده است اما شاعران آن ها جوایز مشهوری را در عرصه ادبیات كسب كرده‌اند. سوال اینجاست كه آیا زبان فارسی هم می تواند مشمول چنین موضوعی شود یا خیر؟

این مدرس فلسفه ادامه داد: برخی نیز معتقدند علت اینكه ادبیات ما جهانی نشده این است كه زبان فارسی زبانی مهجور در جهان است و مگر چند كشور در جهان وجود دارد كه مردمانش به زبان فارسی صحبت كنند؟ تنها سه كشور فارس زبان ایران، افغانستان و تاجیكستان در دنیا وجود دارد و فارسی صحبت كردن این كشورها نیز با هم تفاوت زیادی دارد... همین گروه این مسئله را مطرح می كنند و می گویند شعر عربی بسیار پرطرفدار تر و مطرح تر از شعر فارسی در دنیاست. بله اما جغرافیای كشوهای عرب زبان قابل قیاس با كشوهای فارسی زبان نیست. كشورهای عرب زبان از منتهی الیه جنوبی جزیره العرب تا بین النهرین امتداد دارند و چهل كشور به این زبان تكلم می كنند پس جای تعجب ندارد كه اشعار این زبان در جهان مطرح و شناخته شده باشند.

ضیایی با بیان اینكه تعداد كاربر دلیلی بر جهانی شدن ادبیات نیست و نباید فرض بر این باشد كه به علت كم بودن كاربر ادبیات ما جهانی نیست، گفت: مگر تركیه جمعیتی بیش از كشور ما دارد؟ جمعیت ترك زبان كمتر از جمعیت فارسی زبان است اما این كشور لااقل سه نویسنده جهانی دارد كه جوایز معتبر ادبیات و شعر جهان را كسب كرده اند.  

وی به مسئله سومی كه طرح می شود نیز اشاره كرد و افزود: گفته می‌شود شعر معاصر ایران دچار نوعی سیاست زدگی شده و از جوهره شعر فاصله گرفته است و شاعران به جای انسان گرایی به سیاست گرایی مشغول شده اند. شاعران معاصر ما اغلب سیاست گرا شده و شعرشان بر مدار شكست و شورش و شیدایی چرخیده است.

وی تاكید كرد: عامل دیگری كه در عدم توفیق ادبیات معاصر ایران در پیمودن راه جهانی شدن مطرح شده كه من نمی دانم تا چه حد صحیح است، مسئله بومی گرایی است. می گویند شعر معاصر ایران ما دچار بومی گرایی شده و اگر این بومی گرایی از توصیف جغرافیا و احوالات شخصی شاعر فراتر برود دركش برای همگان سهل نخواهد بود. یك زمانی است كه می گوییم شاعر باید بومی شعر بگوید به این معنا كه تجربه های شخصی زیسته خودش را در شعر بگنجاند كه باعث تمایز شعر می شود و در سطح جهانی هم پذیرفته می شود اما اگر شاعر در بومی گرایی  پا را از این فراتر بگذارد شعرش برای مخاطب خارج از محدوده زندگی خودش قابل فهم نخواهد بود. مثلا منتقدان شعر نیما می گویند كه درك برخی از اشعار وی حتی برای غیر شمال نشین های ایران هم قابل درك نیست چه برسد برای مخاطبی مثلا از آمریكای لاتین.

دكتر ضیایی در پایان سخنانش گفت: مدگرایی و تقلید نیز یكی از دیگر از عوامل مهم در جهت جهانی نشدن شعر فارسی مطرح شده است. یعنی در غرب تا یك مكتب فلسفی و فكری و جریان ادبی مطرح می شود، شاعران ما بدون آنكه با ملزومات این شعر و این نوع ادبیات آشنا باشند دست به تقلید می زنند. این برای غربی ها چه جذابیتی دارد؟ برای مثال وقتی شاعر ما از پست مدرنیسم غرب تقلید می‌كند برای مردم غرب یك كار تقلیدی و فاقد ارزش است. وقتی آن ها گونه اصیل این نوع ادبیات را در اختیار دارند و اصلا خالق آن بوده اند چرا باید خریدار كالایی مقلد باشند
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: