کد خبر: ۲۰۱۶۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۶ - ۲۴ خرداد ۱۳۹۹
سامان صفرزائی
سیزده‌ آبان انتخابات ریاست‌‌جمهوری در آمریکا برای تصمیم‌گیری درباره انتخاب مجدد دونالد ترامپ یا پایان‌دادن به کار او برگزار خواهد شد، سیاست‌مداری که سیاست‌های ویرانگر و بی‌رحمانه‌اش جامعه ایران را آزار داده و مملو از جراحت کرده و الگوها و هنجارهای خودبنیان او در سیاست خارجی باعث تخاصمی بی‌بدیل و ظاهرا غیرقابل‌حل میان تهران و واشنگتن در چهار سال اخیر شده است. با توضیح یک تئوری در سنت سیاسی کلاسیک در کاخ سفید و همچنین نگاهی به یکی از خصلت‌های شخصی و دیرینه ترامپ، استدلال خواهم کرد که ترامپ در مواجهه با انسداد در سیاست داخلی بار دیگر کوشش خواهد کرد با ماجراجویی درباره ایران حمایت افکار عمومی را به سمت خود جلب کند. 

نگاهی به گذشته

پس از حدود دو سال از شکست طرح ترامپ برای «بیش‌ازحد ترساندن» نخبگان در ایران، بن‌بست میان دو کشور کماکان و سرسختانه پابرجاست. سال 98 (2019 و 2020) به‌شدت دراماتیک سپری شد؛ در لحظاتی از بهار و تابستان، به‌وقت سفر شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن به تهران یا عزیمت حسن روحانی به نیویورک امیدهای روشنی برای عبور از دالان تخاصم میان دو دولت پدیدار شد و در لحظاتی دیگر مانند ترور سردار قاسم سلیمانی توسط ارتش آمریکا و بعد آتش شدید موشکی سپاه علیه مواضع پنتاگون در پایگاه عین‌الاسد امکان بروز جنگ، نفس‌ها را در سینه حبس کرد. بااین‌حال دو سال پس از خروج ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)-‌ و تاریخی مملو از سلسله رویدادهای سترگ- تقریبا در همان نقطه‌ای قرار داریم که اردیبهشت 97 (2018) قرار داشتیم. چرا ترامپ به سمت توافقی «منصفانه» با ایران حرکت نکرد؟

نظریه «ریاست‌‌جمهوری دوگانه»

من می‌خواهم در میان گروهی باشم که باور دارند اگر ترامپ پاییز 97 (2018) انتخابات کنگره را به دموکرات‌ها واگذار نکرده بود و اگر جمهوری‌خواهان کماکان اکثریت کنگره را به نفع کاخ سفید در اختیار داشتند، متعاقب قطعی‌شدن فروریزی سیاست «خردمندی بی‌خردی»1 امکان بناشدن سیاست مذاکره واقعی با ایران مهیا می‌شد. برای استدلال در این ارتباط می‌شود از تئوری «ریاست‌جمهوری دوگانه» آرون ویلداوسکی2 استفاده کرد. ویلداوسکی با استفاده از اطلاعات «فصل‌نامه کنگره» - حد فاصل سال‌های 1946 تا 1964- نشان داد که سازگاری (یا به بیان درست‌تر عدم ناسازگاری) کنگره با تصمیم‌های رئیس‌جمهور در مسائل خارجی بسیار بیشتر از مسائل داخلی است ‌(40 درصد سازگاری در مسائل داخلی و 70 درصد در مسائل خارجی). ناسازگاری کنگره در مسائل نظامی و رویکردهای «دفاعی» تنها 26 درصد بوده است.

عموما رؤسای جمهور با از‌دست‌دادن اکثریت هم‌ حزبی‌های خود در کنگره -تقریبا به‌درستی- تصور می‌کنند از توان مانور کمتری برای پیشبرد سیاست‌های اقتصادی و داخلی سود می‌برند، چراکه قانون اساسی آمریکا در مسائلی همچون تعیین بودجه و اصلاحات اقتصادی در امورات داخلی قدرت مناسبی برای کنگره پیش‌بینی کرده، اما هم سنت تاریخی و هم قانون اساسی ایالات ‌متحده اختیارات قابل‌ملاحظه‌ای در سیاست خارجی به رئیس‌جمهور اعطا کرده است. همچنین در این نظریه تأکید می‌شود ازآنجاکه سیاست خارجی آمریکا با مفهوم امنیت ملی این کشور پیوند خورده است، رهبران کاخ سفید با ازدست‌دادن هژمونی تمام‌عیار خود در سیاست داخلی بیش از پیش نسبت به تحولات خارجی دچار وسواس و حساسیت می‌شوند. بعید است رئیس‌جمهوری از زمان کندی تا امروز این گزاره وی را مانند تابلویی نامرئی مقابل میز بیضی اتاقش آویزان نکرده باشد: «سیاست داخلی می‌تواند ما را مغلوب کند، اما سیاست خارجی می‌تواند ما را بکشد». ویلداوسکی در انتهای مقاله خود می‌گوید در سیاست خارجی به مرحله‌ای می‌رسیم که دانش همان قدرت است.

مسئله وسواس‌آمیز ایران

با درنظرگرفتن تز ویلداوسکی می‌توان گفت روند شرایط داخلی در آمریکا سیاست خارجی به‌ویژه «مسئله ایران» را به یک گزینه درخشان و هم‌زمان وسواس‌گونه برای نجات لحظه‌آخری ترامپ در زمان انسداد سیاست داخلی بدل کرده است. ترامپ با ازدست‌دادن خانه نمایندگان در انتخابات آبان 97 (نوامبر 2018) در مقابل خط آتش دموکرات‌ها و تحقیقات بازرس مولر درخصوص تبانی تیم انتخاباتی ترامپ با روسیه در انتخابات 2016 قرار داشت. تا پایان این التهاب، یعنی ارائه گزارش مولر به ویلیام بار (دادستان کل آمریکا) در ماه مارس 2019 و بعد از انتشار علنی آن در آوریل 2019 (فروردین 98 ) ترامپ از حملات لفظی (توییتری) شدید به ایران - همچون توییت‌هایی که حد فاصل دی‌ماه 96 تا آبان 97 پست می‌کرد- سر باز می‌زند اما اشتیاقی برای مذاکره نیز بروز نمی‌دهد.

یک فلش‌بک، دگمای احترام

اوایل اکتبر 1980، یک ماه مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری، زمانی که بحران گروگان‌گیری به عاملی به‌شدت تعیین‌کننده در رقابت میان رونالد ریگان و جیمی کارتر (رئیس‌جمهور وقت) بدل شده است، ترامپ (در آن زمان 34ساله) مصاحبه‌ای مفصل3 با رونا برت (مجری مشهور ان‌بی‌سی) انجام می‌دهد و صراحتا تأیید می‌کند که هوادار ورود نیروهای نظامی آمریکا به ایران برای پایان‌دادن به غائله است. ترامپ جوان که در آن زمان هیچ پست سیاسی‌ای ندارد، می‌گوید: «این وضعیت مسخره است». او اعلام می‌کند: «ما کاملا برای این کار (حمله نظامی به ایران) حق داریم. به‌نظرم فرصت از دست رفته است». به‌گمان ترامپ جوان، این رویداد نشان داده که کشورها دیگر برای آمریکا «احترامی» قائل نیستند. عنصری که او برای رهبری ایالات ‌متحده بسیار حیاتی می‌بیند.

«رونا برت: آیا در ذهن تو احترام مهم‌ترین چیز است؟

دونالد ترامپ: احترام به چیزهای دیگر منجر می‌شود. وقتی از سوی دیگر کشورها مورد احترام قرار می‌گیری دیگر کشورها تمایل پیدا می‌کنند قدری مانند تو رفتار کنند و می‌توانی گرایش درست را ایجاد کنی».
به‌احتمال بالا این اولین اظهارنظر علنی ترامپ درباره سیاست خارجی است و به‌نظر می‌آید بحران گروگان‌گیری و تحقیر آمریکا در دوران کارتر نقشی شکل‌دهنده در باورهای او درباره سیاسی خارجی ایالات ‌متحده داشته است. ترومای کارتر درباره ایران بیش از هر رئیس‌جمهوری به ترامپ منتقل شده است. نگاه ترامپ به ایران با وسواس ذهنی بسیار همراه بوده است، وسواسی دوگانه که لحظه‌ای او را بر این می‌دارد تا توافق ایران با او نهایت «احترام» را برای او و آمریکا به ارمغان می‌آورد و لحظه‌ای دیگر به او می‌گوید که ایران قادر است با اقدامات خود تمام «احترام» را از او سلب کند. ترامپ دارای «دگمای احترام» است. او دست‌کم 40 سال است که تصور می‌کند سیاست خارجی بر این مبنا به پیش می‌رود. در باور او، احترام به اصول آمریکا، به خودی خود مترادف است با دست‌کشیدن حریف از بنیادین‌ترین اصولی که به اعتقاد رهبر آمریکا مانع رابطه کاملا نرمال با ایالات‌ متحده می‌شود.

این سیاست‌مدار تصور می‌کند صرفا با تهی‌کردن هویت حریف از اصل اساسی تشکیل‌دهنده ایدئولوژی‌اش می‌تواند به توافق «پایدار» و تاریخ‌ساز دست یابد. تفکر ترامپ به او می‌گوید ایران فقط زمانی در سیاست خارجی (بر اساس قاعده فکری او و خیلی از آمریکایی‌ها) «نرمال» رفتار می‌کند که کهن‌ترین و رسوخ‌ناپذیرترین دژ خود را تسلیم کند. یعنی «احترام ناب» به ایالات ‌متحده که در ذهن ترامپ چیزی کمتر از دیدار رئیس دولت ایران با او نیست و از همین رو مذاکره با ایران را منوط به دیدار با رئیس‌جمهور ایران کرده است. 
دقیقا همان چیزی که خط قرمز ایران در 42 سال اخیر بوده است و دقیقا بر اساس همین دگما در ابتدای ریاست‌جمهوری «خط داغ» میان جواد ظریف و رکس تیلرسون تعطیل شد و دیدار بین وزرای امور خارجه که در دوره باراک اوباما به امری کاملا عادی بدل شده بود تنها یک ‌بار آن‌هم در جریان نشست مشترک اعضای 1+5 در نیویورک صورت گرفت.

این دگما هم جنبه ایجابی و هم جنبه سلبی دارد. در جنبه سلبی می‌توان به شهادت سردار سلیمانی و همراهانش در بغداد اشاره کرد. ترامپ چه از طریق تحلیل شخصی و چه تحت‌ تأثیر مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه‌اش بر این باور بود که عدم واکنش به ناآرامی‌ها در داخل سفارت آمریکا در بغداد می‌تواند در سال منتهی به انتخابات به رویدادی شبیه به بحران گروگان‌گیری در تهران یا افتضاح سفارت آمریکا در بنغازی (سال 2014) و لکه‌دارشدن اصل اساسی «احترام» به آمریکا، رئیس‌جمهور آن و مأمورانش در سرزمین‌های خارجی تلقی شود. بر اساس این پنداشت، دسیسه ترور سردار سلیمانی فورا طراحی می‌شود.

نخست‌وزیر در داخل، امپراتور در خارج

اما آیا ترامپ نگران تبعات واکنش رقبای خود در داخل آمریکا نبود؟ نظریه کلاسیک ویلداوسکی می‌تواند در فهم تهور ترامپ برای ترور قاسم سلیمانی کمک‌کننده باشد. در این نظریه تلویحا صحبت از این می‌شود که رئیس‌جمهوری که کنگره را در اختیار ندارد، در سیاست خارجی می‌تواند مانند یک «امپراتور» عمل کند حال ‌آنکه در مسائل داخلی تنها می‌تواند یک «نخست‌وزیر» باشد. بررسی دینامیک سیاسی و حزبی آمریکا در مواجهه با ترور سردار قاسم سلیمانی قابل‌تأمل است. ناظران با چشم‌های حیرت‌زده دیدند ترور تکان‌دهنده مشهورترین فرمانده نظامی ایران (و احتمالا خاورمیانه) که حساس‌ترین منطقه نفتی جهان را برای یک هفته در حالت کاملا جنگی فرو می‌برد، در مقایسه با (برای نمونه) جنجال «سرسام‌آور» بر سر بودجه (فقط پنج‌میلیارددلاری) «دیوار مکزیک» با چه حجم خفیفی از انتقادات از سوی دموکرات‌ها - چه درون قدرت و چه خارج از آن- رسانه‌های منتقد و افکار عمومی روبه‌رو شد، در‌واقع نظرسنجی «گالوب» در ماه فوریه (یک ماه پس از ترور ژنرال سپاه قدس) نشان می‌دهد که ترامپ به بالاترین حد محبوبیت خود به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا هم دست می‌یابد.

پوکر با ترامپ

برای تحلیل بازی ترامپ در سیاست خارجی در تابستان پیش‌رو، تمرکز بر تئوری ویلداوسکی و همچنین تمرکز بر خصلت نهادینه‌شده در ترامپ برای دریافت رادیکال «احترام» در سیاست خارجی باید به‌شدت مورد تأمل قرار گیرد. سیاست داخلی در آمریکا -‌پس از سونامی کرونا و رکود اقتصادی و هم‌زمان ناآرامی در اعتراض به قتل جورج فلوید- کماکان محیطی غیرجذاب برای مانور ترامپ باقی خواهد ماند. ترامپ کوشش خواهد کرد اصلاحات اقتصادی برای رونق بازار و کاهش رکود را در پیش گیرد اما خانه نمایندگان به رهبری نانسی پلوسی در این مسیر از روش‌های بوروکراتیک اتلاف وقت و دیگر کارشکنی‌ها استفاده خواهد کرد. ترامپ بی‌تردید در بهبود وضعیت اقتصادی موفق خواهد شد اما پرسش کلیدی این است: تا چه حد؟ با اطلاعاتی4 که چهارشنبه‌شب وزارت کار و بانک مرکزی ایالات‌ متحده منتشر کرد، بعید است آن حدی باشد که برای جبران ریزش حمایتی که در ماه‌های اخیر رخ داده، کافی باشد.

سیاست خارجی به‌روشنی عرصه‌ای بازتر برای قدرت‌نمایی ترامپ و ایجاد بسیج عمومی به نفع او خواهد بود. مسئله ایران بی‌شک زیر نور شدید قرار خواهد گرفت. به‌نظر می‌آید دولت ایران تصور می‌کند که ترامپ شانس زیادی برای انتخاب مجدد ندارد و نمی‌خواهد با یک توافق یا دیدار تاریخی شانس او را برای انتخاب مجدد در آبان ماه افزایش دهد. دستگاه دیپلماسی ایران همچنین تصور می‌کند که می‌بایست تا روز انتخابات از سیاستِ «نه توافق، نه تحریک» پیروی کند. توافق بر سر نخست‌وزیری مصطفی‌الکاظمی در عراق و همچنین حمایت از فرایند صلح در افغانستان -که معمار آن زلمای خلیل‌زاد دیپلمات آمریکایی بوده- نشان می‌دهد ایران مایل است دیگ منازعه با ترامپ در تابستان سرد بماند.
 تبادل چند زندانی با ایالات ‌متحده نیز به‌نظر سیاستی می‌آید که ممکن است ترامپ را در قبال ایران آرام نگه دارد. بااین‌حال مسئله اصلی این است که ترامپ احتمالا می‌داند ایران دارد به چه سیاستی فکر می‌کند و راه‌هایی برای تحت‌ فشار قراردادن ایران برای کنارگذاشتن سیاست «نه توافق، نه تحریک» پیدا خواهد کرد، چه در قالب مشوق‌ها و چه در قالب به‌راه‌انداختن بازی‌های خطرناک (به‌ویژه در عراق). بازی‌هایی که ایران را به واکنش واخواهد داشت و بعد ممکن است روند ماجرا با تغییر اساسی روبه‌رو شود. ترامپ «شَری مسلم» برای سیاست جهانی است اما نشان داده در خواندن فکر حریفان خود استاد است.

دستگاه دیپلماسی دولت روحانی در سه سال اخیر نشان داده است تمایل چندانی به عمیق‌شدن در سیاست‌های آمریکا ندارد. به‌ندرت (و ظاهرا تقریبا هیچ) یادداشت، مقاله یا حتی یک واقعا «نقطه‌نظر» از سوی وزیر خارجه، سخنگو (با سطحی از رویکرد نزدیک به معیارهای دیپلماسی در دوران محمود احمدی‌نژاد)، معاونان یا خبرنگاران تمام‌وقت حامیِ او منتشر شده است که نشان دهد آنها چه سلسله‌ای از نظریه‌ها و فکت‌ها را در تحلیل سیاست خارجی ایالات ‌متحده، به‌ویژه در دوره ترامپ لحاظ کرده‌اند. اغلب آنچه مشاهده می‌شود رشته‌توییت‌هایی شعارگونه است که توسط اعضای وزارت خارجه یا خبرنگاران این حوزه

 - عموما نیز با محتوای کاملا یکسان- در فضای مجازی نشر و بازنشر می‌شود.

 دستگاه دیپلماسی نیاز دارد تا برای چند ماه آینده سناریوهای متفاوتی را برای مواجهه با ترامپ در نظر گیرد. هرچه وقت کمتری در فضای مجازی و وقت بیشتری در کتابخانه‌ها، دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها سپری شود، توان دیپلمات‌های کشورمان برای پیش‌بینی ترامپ و خواندن افکار پیچیده او افزایش می‌یابد. اندیشیدن در سیاست خارجی اهمیت کلیدی دارد. می‌شود مانند مایک پمپئو توییت روی توییت گذاشت، می‌توان مانند محمدعلی فروغی بی‌وقفه اندیشید. نسخه دوم بیشتر به کار دستگاه دیپلماسی ایران امروز می‌آید. ظریف و تیمش در چهار سال نخست با هوش، ذکاوت، اندیشه و روحیه‌ای به‌شدت دیپلماتیک (در معنای عمیق‌شدن در رفتار حریف) عمل می‌کرد. امروز او تفاوت‌های چشمگیری با آن روزها دارد.

نظریه ویلداوسکی می‌گوید در انسداد سیاست داخلی در آمریکا، ایران احتمالا تابستان پرهیاهویی را با ترامپ تجربه خواهد کرد؛ رئیس‌جمهوری که به‌شکلی رادیکال به‌دنبال کسب احترام برای خود و ایالات‌ متحده است؛ کسی که مایل نیست تجربه سقوط آزاد کارتر در بحران گروگان‌گیری برای او تکرار شود. ترامپ تاریخ نخوانده، آن را تجربه کرده است، از آن درس گرفته و قصد دارد آن را بازنویسی کند. در ماه‌های آتی یک استراتژی خطی برای رویارویی با ترامپ کافی نخواهد بود، ایران لازم دارد تا نهایتِ نبوغ دیپلماتیک خود را برای ترسیم یک استراتژی چندلایه و پیچیده برای گذر بی‌خطر از این ماه‌های عمیقا نفس‌گیر به‌کار گیرد. اگر دیپلماسی با باراک اوباما به یک میز شطرنج شبیه بود، رویارویی با ترامپ سطحی پیچیده‌تر از بازی است، پوکری پیچیده در کار خواهد بود.

منبع: شرق
خبرهای مرتبط
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: