کد خبر: ۱۶۹۲۵
تاریخ انتشار: ۲۲:۰۰ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۸
تجربیات واقعی یک مادر
بهار است و فصل آبله‌مرغان! داستان به روایت سه مادر است که دوستان خانوادگی قدیمی‌اند و حالا می‌خواهند تجربه‌هایشان را دراین‌باره با دیگران در میان بگذارند. معتقدند همه باید از این موضوع آگاه شوند؛ این‌که نباید به زور بچه‌ها را بیمار کرد!
به گزارش قلم نيوز، «چند وقت پیش یکی از بچه‌های دوستان به بیماری آبله‌مرغان مبتلا شد. کاملا ناگهانی و ناغافل. البته ناغافل از این لحاظ که والدین این کودک اصلا نمی‌دانستند فرزندشان از کجا و چطور این بیماری را گرفته. این‌که بیماری در فصل بهار بروز کرد طبیعی بود، چون آبله‌مرغان اصولا بیماری فصل بهار است. با این حال این‌که بچه چطور مبتلا شده برای والدین جای سوال داشت. همین جا بود که ماجراها شروع شد. در این جمع دوستانه که اتفاقا دوره‌های آخر هفته‌ای در قالب مهمانی داشتند، پچ‌پچ‌ها و هراس‌ها سربرآورد! بعضی از مادران جمع از مهمانی آخرهفته با بهانه‌های مختلف فرار می‌کردند آن هم از بیم این‌که کودک مبتلا، آبله‌مرغان را به فرزندن‌شان انتقال ندهد؛ بعضی دیگر از این مادران رک و روراست اعلام کردند که بهتر است این خانواده هم خودشان و هم فرزندشان به مهمانی نیایند و یکی دو نفری هم بودند که عزم‌شان را جزم کرده بودند تا این مهمانی برگزار شود، کودک مبتلا هم بیاید تا بچه‌های این‌ها در همان کودکی آبله‌مرغان را از او بگیرند بلکه در بزرگسالی مبتلا به زونا نشوند!
شاید معقول‌ترین راه این بود که دورهمی آخر هفته لغو شود که البته شد با این حال ماجرا همین جا به پایان نرسید...
آبله‌مرغان آمد!
روایت مادر اول: نمی‌دانم پسرم از کجا آبله‌مرغان گرفت اما یک روز صبح بیدار شد و وقتی برای صبحانه سر میز آمد دانه‌های قرمز رنگ روی بدن و صورت برافروخته‌اش شوکه‌ام کرد. تب داشت و من تقریبا حدس زدم که چه اتفاقی افتاده. خیلی زود او را دکتر بردم و با تشخیص پزشک شک من به یقین تبدیل شد. پسر ده‌ساله‌ام آبله‌مرغان گرفته بود. مشکل بعدی این بود که یک دختر پنج ساله هم در خانه داشتم و حالا نه فقط نگران پسرم که نگران دخترم هم بودم. در ضمن آخر هفته قرار بود مطابق معمول در دورهمی دوستان شرکت کنیم. با میزبان که اتفاقا خودش بچه‌دار بود تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. چون تقریبا همه دوستان ما بچه‌دار بودند تصمیم بر این شد که مهمانی فعلا لغو شود تا پسرم کاملا بهبودی حاصل کند. مهمانی دو هفته بعد برگزار شد و حال پسرم کاملا بعد از 10 روز خوب شده بود. اثری هم از آثار بیماری در دخترم ندیدم. برای همین با هر دو فرزندم در کمال آرامش به دورهمی دوستان رفتیم. بقیه کم‌وبیش نگران بودند هرچند سعی می‌کردند به روی خودشان نیاورند. مرتب از من سوال می‌کردند که چطور بیماری را پشت سر گذاشتیم و پسرم چطور این‌روزها را گذراند. تا حدودی هم درباره احتمال ابتلای دخترم سوال کردند که جواب دادم حتی نگذاشتم همدیگر را در خانه ببینند. اجازه ندادم پسرم از اتاقش بیرون بیاید و اگر قرار بود دخترم بیمار شود حتما تا حالا علائم خودش را نشان داده بود. پس دیگر جای نگرانی نبود. خیال‌شان نسبتا راحت شد و آن شب به خوشی گذشت. صبح فردا که اتفاقا جمعه بود وقتی به اتاق دخترم رفتم که ببینم چرا هنوز از خواب بیدار نشده متوجه بی‌حالی‌اش شدم. دستم را روی سرش گذاشتم. داغ بود. انگار تب داشت. به زور از تخت بلندش کردم و چیزی که دیدم شوکه‌ام کرد. دانه‌های قرمز پراکنده که روی دست و پایش ظاهر شده بودند و هنوز به صورتش نرسیده بودند! تصور 10 روز دیگر سروکله زدن با آبله‌مرغان و البته توضیح دادن این موضوع برای دوستان بچه‌داری که فکر می‌کردند این ماجرا تمام شده همه دغدغه‌ آن لحظه من بود! 
مهمانی که ختم به خیر نشد!
روایت مادر دوم: خواهرم بیست‌وهفت‌ساله است و به‌شدت به پسرم وابسته! هفته‌ای دو سه بار به منزل ما می‌آید تا پسر نه‌ساله‌ام را ببیند. خاله و خواهرزاده دنیای خودشان را دارند. آن روز در اتاق پسرم مشغول بازی پلی‌استیشن بودند که خواهرم آمد و گفت فکر می‌کند پسرم تب دارد. برایش درجه گذاشتیم و دیدیم تب دارد. دلیلش را نمی‌فهمیدم. پیشنهاد دادم دوش بگیرد تا دمای بدنش متعادل شود. خیلی بی‌حال بود. بلوزش را که درآوردم دیدم دانه‌های قرمز رنگ روی تنش نشسته! فورا فهمیدم ماجرا چیست. ما میزبان مهمانی دو هفته قبل بودیم. هرچند فکر می‌کردیم فرزند یکی از خانواده‌های مهمان کاملا خوب شده اما ظاهرا نشده بود. پسرم آبله‌مرغان گرفت. حتی شدیدتر از پسر دوستم. تب‌ بالاتر و حال بدتر. روزی که مادر کوچولوی ناقل بیماری زنگ زد تا عذرخواهی کند فهمیدم ماجرا اصلا چیز دیگری بوده. گفت که فردای مهمانی متوجه شده دخترش آبله‌مرغان گرفته و این یعنی که احتمالا دختر پنج ساله‌اش ناقل بیماری بوده و توضیح داد که روی این را نداشته تا به بقیه بگوید چه اتفاقی افتاده چون فکر می‌کرده دخترش بیماری را نگرفته است. وقتی برای بار دوم پسرم را پیش دکتر بردم و موضوع را برایش گفتم پزشک به من تاکید کرد وقتی بچه‌ای یا حتی بزرگ‌تری بیماری واگیردار دارد حتی اگر این بیماری سرماخوردگی یا آنفلوآنزاست بهتر است برای یک ماه دورهمی‌ها و مهمانی‌ها را متوقف کنیم تا از بهبودی کامل مطمئن شویم. گفت برای دور هم جمع شدن خیلی زود بوده چون وقتی فردی از دیگری آبله‌مرغان می‌گیرد علائم و نشانه‌ها تازه دو هفته بعد بروز می‌کنند و این یعنی ما بزرگ‌ترها خودمان سهل‌انگاری کرده بودیم. پزشک به من تاکید کرد که هیچ چیز مهم‌تر از سلامتی فرزندتان نیست. حق با پزشک پسرم بود. 
کوتاهی از ما بزرگ‌ترها بود. از من که بدون آگاهی مهمانی را به جای یک‌ماه فقط دو هفته عقب انداختم و از مادری که فرزندان بیمارش را به مهمانی آورد که بچه‌های بیشتری آن‌جا بودند. موضوع البته بدتر هم پیش رفت! خواهر بیست‌وهفت‌ساله‌ام یک روز با درد وحشتناک در ناحیه شکم و پاها از خواب بیدار شد و کار به جایی رسید که از درد گریه می‌کرد! به دکتر مراجعه کرد و بعد از معاینه مشخص شد او هم از پسرم که ساعت‌ها را کنارش گذرانده آبله‌مرغان گرفته که با توجه به سن و سالش به زونا تبدیل شد و دکتر تاکید داشت احتمال این‌که خواهرم به دلیل شدت بیماری در بیمارستان بستری شود وجود دارد! بی‌فکری همه ما موضوع را بسیار پیچیده کرده بود تا این‌که یکی دیگر از خانواده‌ها تماس گرفت و گفت دختر هفت‌ساله او هم آبله‌مرغان گرفته!
بچه‌های مریض را کنار هم قرار ندهید!
روایت مادر سوم: همه به ما می‌گفتند قسر در رفته‌ایم. آن شب نتوانستیم به مهمانی برویم برای همین پسر پنج ساله‌ام از معدود بچه‌های جمع دوستان ما بود که آبله‌مرغان نگرفت! در این بین خیلی‌ها به من می‌گفتند اگر فرزندت در بچگی این بیماری را بگیرد خیلی بهتر است تا در بزرگسالی. برای همین پیشنهاد دادند پسرم را پیش بچه‌های مریض ببرم تا مبتلا شود. تردید داشتم. تصمیم گرفتم از پزشکش پرس‌وجو کنم. وقتی تلفنی موضوع را با دکتر اطفال پسرم در میان گذاشتم حسابی عصبانی شد و گفت: «اصلا و ابدا چنین فکری نکنید. این‌هایی که چنین مشاوره‌ای به شما می‌دهند با کدام جرئت و آگاهی چنین پیشنهادی می‌کنند؟ آیا اصلا از وضعیت سیستم ایمنی فرزندت خبر داری؟ اگر ضعیف‌تر از بقیه بچه‌ها باشد می‌دانی ممکن است چه مشکلات متعددی برایش ایجاد شود؟ این ایده‌ها و کلیشه‌ها را دور بریزید و هرگز چنین کاری نکنید. هر وقت قرار باشد این بیماری را بگیرد می‌گیرد، بنابراین به زور بیمارش نکنید!»
از تصور آنچه پزشک گفت وحشت کردم. سال‌ها مدرس زبان انگلیسی در آموزشگاه‌ بودم، برای همین به زبان تسلط داشتم. درباره آبله‌مرغان در اینترنت جست‌وجو کردم و آنچه که از متخصصان خواندم با توصیه‌های اکید پزشک فرزندم کاملا منطبق بودم. در یکی از این مقاله‌ها آمده بود: «آبله‌مرغان یک بیماری قدیمی بین بچه‌هاست. فقط یک‌بار به آن مبتلا می‌شوند و نه بیشتر. شاید فکر می‌کنید که بهتر است فرزندتان را در معرض فرد مبتلا قرار بدهید تا او در کودکی آبله‌مرغان بگیرد اما قطعا اشتباه می‌کنید، چون آن‌قدرها هم که شما تصور می‌کنید این ویروس بی‌ضرر نیست.»
این مقاله که در سایت popsci منتشر شده بود، آمار و اطلاعات وحشتناکی از این بیماری البته در خارج از ایران می‌داد که مرا شوکه کرد. در این مقاله آمده بود: «در تحقیقی که روی 112 کودک مبتلا به آبله‌مرغان در انگلیس انجام شد (کودکانی که به علت شدت بیماری در بیمارستان بستری شده بودند) 30 کودک به پنومونی (عفونت ریه) مبتلا شدند، 30 کودک دیگر دچار شوک سپتیک یا عفونی (عفونت شدید و سیستمیک باکتریایی) شده بودند و 26 کودک دیگر گرفتار التهابات مغزی شدند. 25 کودک در مواجهه با مشکلات اعصاب مشهور به آتاکسی (ناهماهنگی یا بی‌نظمی حرکات عضلات) به بیمارستان رفتند و 14 کودک دیگر با مشکل سندرم شوک سمی (بیماری ناشی از سموم باکتریایی) روبه‌رو شدند. پنج کودک در بیمارستان جان خود را از دست دادند و یک خانم باردار هم فرزندش را به دلیل سقط جنین از دست داد.»
مقاله تمام شده بود و من از شدت وحشت چیزهایی که می‌خواندم بهت‌زده بودم. موضوع این بود که شاید بیشتر مواردی که ما دیده بودیم یک بیماری معمول با ظواهر و علائم آشنا بوده که درنهایت 10 روزه درمان شده اما همیشه ممکن است یک امایی هم وجود داشته باشد و من به‌عنوان یک مادر به همه توصیه می‌کنم وقتی پای سلامت بچه‌ها در میان است حتی کوچک‌ترین و بعیدترین احتمالات را هم در نظر بگیرند. همیشه خدا را شکر می‌کنم که این بی‌فکری را نکردم و قبلش درباره همه چیز آگاهی کامل را از منابع درستی به‌دست آوردم.
نویسنده: ستاره غزنوی

خبرهای مرتبط
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: