کد خبر: ۱۲۵۱۸
تاریخ انتشار: ۲۱:۲۹ - ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸
بخوانید تا بتوانید رهبری کنید
زمانی یک تهیه‌کننده فیلم که توانسته بودبیش از 100 میلیون آلبوم بفروشد و فروش فیلم‌هایش نیز به بیش از یک میلیارد دلار رسیده بود، درمورد مطالعه کردن توصیه‌ای به من کرد که بهترین توصیه زندگی‌ام بود. او روزی به من گفت،: «رایان، زیاد خواندن به درد نمی‌خورَد. برای برداشتن قدم‌های بزرگ، باید طوری بخوانی که بتوانی رهبری کنی».




منظورش این بود که در دورانی که کسی زحمت مطالعه به خودش نمی‌دهد، شاید فکر کنید همین‌که زحمت می‌کشید و دست‌تان سمت کتابی می‌رود کاری کرده‌اید کارستان. شاید هم واقعا شاهکار کرده‌اید اما این‌که کافی نیست. خواندن برای رهبری کردن یعنی به خودتان فشار بیاورید کتاب‌هایی را بخوانید که از سطح درک و سوادتان بالاترند. مخلص کلام این‌که، آیا کتاب‌هایی را دیده‌اید که انگار یک کلمه‌اش را هم نمی‌فهمید؟ این‌ها دقیقا همان کتاب‌هایی هستند که یک رهبر باید بخواند.برای پیشرو بودن و یادگیری باید با مغزتان مانند ماهیچه رفتارکنیدیعنی با چالش‌برانگیزترین و سنگین‌ترین موضوع‌هادست‌وپنجه نرم کنید.

به نظرم این یعنی سراغ موضوع‌هاييبروید که سررشته‌ای در آن ندارید و آن‌قدر با آن‌هاگلاویز شوید تا عادت خواندن کتاب‌های ساده از سرتان بیفتد.به‌جای خواندن فریدمن، فینمن بخوانید، عوض کتاب‌های حوزه کسب‌وکار، زندگینامه بخوانید و عوض اثر معاصر، بروید سراغ اثر کلاسیک. عمل کردن به این توصیه برایم معجزه کرد: نوزده‌سالم بود که در هالیوود مدیر اجرایی بودم، در بيست‌ويك‌سالگی مسئول بازاریابی یک شرکت سهامی‌عام شدم و در بيست‌وچهارسالگی رویپنج کتاب پرفروش کارکرده و کتابم را نیز به بزرگ‌ترین ناشر جهان فروختم. درست است که درس و دانشگاه را رها کرده‌ام اما بهترین استادان جهان را در اختیار دارم: کتاب‌های دشوار.

آپارتمانم پر از این‌جور کتاب‌هاست که فکر نمی‌کردم حتی یک کلمه‌اش را هم بفهمم. به این راحتی‌ها نمی‌شد از آن‌ها سردرآورد اما توانستم با این ترفندها بفهمم‌شان. و این پروسه قبل از این‌که حتی لای کتاب را باز کنید شروع می‌شود.

پیش از خواندن نخستین صفحه

1.از قالب تفکر مدرسه‌ای بیرون بیایید

روش مطالعه‌ای که در مدرسه به شما یاد می‌دهند غلط است چون فقط به درد امتحان دادن می‌خورد. آزمون‌ها هم اصلا کاری به این ندارند که شما از موضوع سردرمی‌آورید یا اصلا اهمیتی به آن می‌دهید یا نه. فقط به درد این می‌خورند که ثابت کنند شما زحمت خواندن مطلب را به خود داده‌اید. ساده‌ترین راه آزمون گرفتن هم پرسیدن چند سوال از شما درباره چند چیز از متن است: «این متن از کجاست»، «شخصیت‌های اصلی فصل چهار را نام ببرید». این عادات ملکه ذهن‌مان می‌شونداما یادتان باشد: حالا دیگر برای دل‌تان مطالعه می‌کنید.

 فرض کنیم کتاب تاریخ جنگ پلوپونز را می‌خوانید. اصلا لازم نیست یادتان بماند که چه زمانی نزاعی بین کورنت و کورکورا درگرفت، بااین‌که این درگیری آتش جنگ بین آتن و اسپارت را روشن کرد. (خودم هم برای نوشتن این قسمت مجبور شدم نام این مکان‌ها را چک کنم، فقط یادم بود با «ک» شروع می‌شدند). چیزی که باید یادتان بماند این است که از این ماجرا چه می‌توان آموخت.هرچیزی را به‌جز پیامی فراموش كنيد که از متن می‌گیرید و این‌که چگونه آن را در زندگی‌تان اعمال کنید.

2.اول بروید سراغ پایان

به‌محض این‌که کتابی را در دست می‌گیرم، مستقیم می‌روم سراغ ویکی‌پدیا (یا آمازون یا یکی از دوستانم) و آخر داستان را می‌خوانم. چه اهمیتی دارد؟ هدف‌تان از خواندن کتاب این است که بفهمید «چرا» چنین اتفاقی افتاد، این‌که «چگونه» اتفاق افتاد در درجه دوم است.

باید آخر داستان را همان اول بفهمیدیا اصلی‌ترین اظهارات و ادعاهای کتاب را بدانیدزیرا باعث می‌شود بهتر بتوانید روی دو هدف اصلی‌تان متمرکز شوید: 1) چه می‌خواهد بگوید؟ 2) با آن موافقید یا نه؟ نباید وقتی دارید 50 صفحه نخست کتاب را می‌خوانید به دنبال کشف مطالب و معانی باشید؛ نباید وقت‌تان بر سر این تلف شود که بفهمید اصلا نویسنده می‌خواهد چه بگوید؟ در عوض، باید توان‌تان صرف این شود که بفهمید آیا درست می‌گوید و چگونه می‌توانید از آن به نفع خود استفاده کنید. مضاف بر این‌که اگر بدانید قرار است چه اتفاقی بیفتد، همان بار اول که کتاب را می‌خوانید می‌توانید از نشانه‌ها و سرنخ‌ها سردربیاورید.

3.نقد و بررسی‌ها را بخوانید

از کسانی که کتاب را خوانده‌اند بپرسید، به نظرشان کدام قسمتش مهم‌تر بود. همه نقد و بررسی‌ها را از آمازون گرفته تا نیویورک‌تایمز بخوانید تا هم بتوانید به اهمیت فرهنگی اثر پی‌ببرید و هم بفهمید دیگران چه نگاهی به آن داشته‌اند.اگر از مضمون و بن‌مایه اصلی اثر آگاه باشید، می‌توانید از پیش منتظرشان باشید و از روند داستان لذت ببرید.یک توصیه: اگر با اظهارنظر و ارزیابی دیگران درمورد اثر موافق بودید، تعلل نکنید و به‌محض این‌که کتاب را تمام کردید آن را به نام خودتان و به‌عنوان نظرتان جا بزنید. عقیده و نظر را که نمی‌توان مشمول قانون کپی‌رایت کرد، این دیگر زندگی است، مدرسه که نیست.

شروع خواندن کتاب

1.مقدمه، پیشگفتار، یادداشت‌ها و دیباچه را بخوانید

بله، بله می‌دانم. من هم اعصابم به هم می‌ریزد وقتی می‌بینم از یک کتاب 200 صفحه‌ای، 80 صفحه‌اش مقدمه مترجم است اما همان‌ها هم مهم هستند.هر وقت سرسری از این قسمت رد شدم، مجبور شدم برگردم و دوباره از اول بخوانم. مقدمه را بخوانید، اصلا هر چیزی را که قبل از صفحات اصلی کتاب نوشته شده بخوانیدحتی یادداشت‌های ویراستار در پایین صفحه. این کار زمینه مساعدی را در شما آماده می‌کند و کمک‌تانمی‌کند با دانش بیشتری به سراغ کتاب بروید. این را بدانید: برای این‌که بتوانید کتابی بالاتر از سطح فکری و دانش‌تانبخوانید، باید از هرچه به دست‌تان می‌رسد استفاده کنید. ازهمین چیزهایی هم که به کتاب ساختار، رنگ و لعاب می‌بخشد سرسری رد نشوید.

2.جست‌وجو کنید

اگر قصدتان این است که بخوانید تا بتوانید رهبری کنید، احتمالا به كلمه‌ها یا مفاهیمی برخواهید خورد که تا به‌حال به چشم‌تان نخورده است. طوری برخورد نکنید انگار می‌فهمید چه می‌گوید، دنبال معنی‌اش بگردید. من از دیکشنری دیفاینر استفاده می‌کنم یا با استفاده از گوشی‌ام ویکی‌پدیا را چک می‌کنم.وقتی کتابتاریخ نظامی را می‌خوانید، داشتن درکی از میدان نبرد معمولا به کار می‌آید. ویکی‌پدیا واقعا به درد به دست آوردن نقشه‌ها و کمک به درک چشم‌انداز ناحیه موردنظرمی‌خورد. یک‌بار سعی کردم چند کتاب درباره جنگ‌های داخلی بخوانم اما گیر کردم. پس از تماشای 10 ساعت از مستندهای کن برنز، درک آن کتاب‌ها برایم مثل آب خوردن شده بود (یافتن معنی چیزها هم به‌آسانی همین تماشای تلویزیون است). بااین‌همه، روی نام شهرها و این‌که چگونه نوشته می‌شوند وسواس به خرج ندهید.باید به دنبال پیام اصلی باشید: نتیجه.

3.متن را علامت‌گذاری کنید

من عاشق ماژیک‌های هایلایت یا علامت‌گذاری هستم. از هر متنی که خوشم بیایدآن را علامت‌گذاری می‌کنم؛ این علامت‌ها باعث می‌شوند درباره آن متن فکر کنم و بدانم که مهم‌اند. وقتی ماژیک ندارم، گوشه پایین صفحه را تا می‌کنم. (گوشه همه صفحات کتاب «فرگمنتس»نوشته هراکلیتوس را تا کردم).اگر نیاز باشد معنی چیزی را پیدا کنم، گوشه بالایی صفحه را تا می‌کنم و بعدابه سراغش می‌روم. همیشه یک خودکار همراه دارم و هر فکر، احساس، یا مسئله‌ای مرتبط با متن را که ببینم می‌نویسم. بهتر است این افکار یا ایده‌های ناب تا از سرمان نپریدند همان لحظه نوشته شوند. نگران پاره شدن کتاب به‌خاطر برچسب‌ها و حاشیه‌نویسی‌ها نباشیدکتاب‌ها که قیمتی ندارند. علاوه بر این، پولی که می‌پردازید ارزشش را دارد.

پس از خواندن کتاب

1.دوباره بخوانید

من برای هر کتابی که می‌خوانم همین برنامه را اجرا می‌کنم.پس‌ازاین‌که کتاب را تا آخر خواندم، یکی دو هفته صبر می‌کنم و بعد برمی‌گردم سراغ کتاب اما این‌بار با کارت‌های ایندکس 6*4. هر قسمتی از متن را که علامت‌گذاری کرده بودم روی این کارت‌هابا دستمی‌نویسم. کمی عجیب به نظر می‌رسد اما این یک روش قدیمی است که خیلی‌ها از توبیاس وولف گرفته تا مونتانیه تا ریموند چندلر از آن استفاده می‌کردند (به گفته چندلر: «وقتی زحمت می‌کشید و آن کلمات را می‌نویسید، بهتر می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید»). سپس به هر کارت، موضوعی اختصاص داده و آن را در جعبه کارت‌های ایندکسم بایگانی می‌کنم و پس از چهار یا پنج سال نتیجه چه می‌شود؟ هزاران کارت با ده‌ها موضوع مختلفاز عشق گرفته تا آموزش و جوک و مرگ. هرگاه به کمک نیاز دارم یا به دنبال حل مشکلی در رابطه با کسب‌وکار هستم، برمی‌گردم سراغ این بایگانی حکمت‌ها.این کارت‌ها سرمایه‌ای بی‌بدیل‌اند.

2.کتاب بعدی را پیدا کنید

سعی می‌کنم همیشه به این قانون کوچک عمل کنم. در هر کتابی که می‌خوانم، سعی می‌کنم کتاب بعدی‌ام را از بین پاورقی‌ها یا کتاب‌شناسی انتخاب کنم.این‌گونه می‌توانید دانش خود را در یک موضوع گسترش دهید و یک موضوع را تا منبعش دنبال کنید. با استفاده از سرویس ویش لیست آمازونفهرستي از کتاب‌هایی که می‌خوانید تهیه کنید. ماه قبل کتابی درمورد روان‌شناسی تکاملی خواندم و متوجه شدم تقریبا 80 درصد از منابع کتاب را قبلا خوانده بودم.

3.به‌کار گیرید

حتما دلیلی دارد که یک متن را علامت‌گذاری می‌کنید. اگر قصد ندارید نقل‌قول‌ها را به خاطر سپرده و استفاده کنید، اصلا چرا تایپ‌شان می‌کنید؟ در صحبت‌هایتان از آن‌ها استفاده کنید. در مقاله‌ها، ای‌میل‌ها، نامه‌ها و زندگی روزمره‌تان به آن‌ها اشاره کنید. اگر این کارها را نکنید پس چگونه می‌خواهید درک‌شان کنید؟ هرچه راه‌های رضایت‌بخش‌تری برای ابراز داده‌هایی بيابيد که جمع‌آوری کرده‌اید، انگیزه بیشتری برای بایگانی مطالب بیشتر پیدا می‌کنید. از آن‌ها در گزارشی که می‌نویسید استفاده کنید، وقتی اوضاع بر وفق مرادتان نیست سراغ‌شان برويد و با خواندن‌شان اندکی آرام گیرید. بالاخره یک‌طوری از آن‌ها استفاده کنید.

نتیجه: همه‌اش به شما بستگی دارد

البته هیچ‌کدام از این کارها به این سادگی‌ها هم نیستند.مردم همیشه از من می‌پرسند این کتاب‌هایی که با خودم به این طرف و آن طرف می‌برم کتاب‌های مدرسه‌اند؟ چون پر از یادداشت، علامت و صفحات تاشده‌اندآخر چرا کسی باید برای چیزی که برای خودش انجام می‌دهد این‌همه وقت بگذارد؟

 چون از انجامش لذت می‌برم، چون این تنها چیزی است که مرا از جهالت و نادانی می‌رهاند. همین روش‌ها باعث شدند سال‌ها از همسن‌وسالانم پیش باشم.این‌گونه می‌توانیددست‌تان را روی زانویتان بگذارید و وارد عمل شوید، به‌جای این‌که دست روی دست بگذارید و منتظر شوید یک مربی خصوصی به شما بگوید چه کنید و چه نکنید. البته هزینه‌بر هم هست. من هزاران کتاب خریده‌ام و ساعت‌ها وقت صرف یادگیری‌شان کرده‌ام اما فکر می‌کنید گذراندن دوره ارشد مدیریت کسب‌وکار چقدر هزینه دارد؟ شرکت در سخنرانی‌های تدچطور؟ به نظر من حکمتی که در کتب جاودان پنج‌هزار سال گذشته نهفته است خیلی بیشتر از یک یا دو کنفرانس استاگر دل بدهید و سخت کار کنید.

پس امتحانش کنید: تحقیق کنید، با جدیت مطالعه کنید و بیهوده بر سر جزئیات وسواس به خرج ندهید و بعد سعی کنید هرچه آموخته‌اید را به‌کارگیرید. وظیفه‌تان به‌عنوان رهبر همین است. به نظرم، متوجه خواهید شد که قادرید خیلی بیش از به‌اصطلاح سطح درک‌تان مطالعه کنید و مردم هم از شما پیروی خواهند کرد. اگر برای کتاب‌ها وقت بگذارید، آن‌ها نیز همان‌گونه که پترارکنویسنده بزرگ و کتابخوانی سیری‌ناپذیر می‌گوید، جبران می‌کنند: «کتاب‌ها شعفی به شما می‌بخشند که تا مغز استخوان‌تان نفوذ می‌کند. آن‌ها با ما سخن می‌گویند، مشورت می‌کنند و دوستی‌ای پرشور و جاودانی با ما برقرار می‌کنند». از این سفر لذت ببرید.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: